پدیده دومین سالگرد فقدان، طنین خاص و عجیبی دارد. طبق تعبیر ریاضی که «چند» را هر عددی بیش از «یک» میداند، سرآغاز سالگردهای «چندم» است. طبق برداشت عاطفی، بهت و شاید عادت نکردن بازماندگان نسبت به سال نخست فقدان، از این سال دوم به پذیرش اما دلتنگی مداوم بدل میشود. طبق عادات عرفی متاسفانه رایج، آن جمله تلخی که میگویند «خاک، سردی میآورد» کمکم و کم و بیش، از سال دوم خود را نشان میدهد.
پیگیری پرونده پزشکی آقای عباس کیارستمی که امروز دو سال از زندگی در جهان بدون او میگذرد، منهای تمام دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی که داشته و دارد، از این سرد شدن حسها و دلها نسبت به میراث او نیز جلوگیری میکند. نپذیرفتن اتفاقاتی که سهل و ساده، ذهنی چنین پویا و جانی چنین سرشار و طبعی چنین شوخ را به توقف واداشتند، میتواند به دانستن قدر او و آنچه هنوز میتوان از او آموخت، یاری برساند. کتابهای پرشماری که درباره آثار سینماییاش (از جمله کتابهای جاناتان روزنبام، مهرناز سعید وفا، متیو ابوت، عباس بهارلو، روبرت صافاریان، عماد حسینی)، درباره فعالیتهایش در زمینه گرافیک و هنرهای تجسمی (چاپ نشر نظر) یا برای بازتاب کلام خودش (کتابهای پل کرونین، دری رضایی، محمدرضا ثانی، مهدی مظفری ساوجی) پس از فقدان او در ایران ترجمه یا تالیف و منتشر یا بازچاپ شدهاند، تنها بخشی از این تلاش برای تداوم نگاه به اوست. مراسمی که برپا کردهایم و میکنیم، از بازگویی عناصر «هنر» او تا اختصاص هر دو سالگرد اول و دوم به بررسی مطالبات به تحقق نپیوسته خانواده او از جامعه پزشکی کشور، همه در کنار هر کاربرد آموزشی یا هنرشناسانه دیگر، این نتیجه انسانی را هم خواهد داشت که نگذاریم خاک او سرد شود…
در اغلب تریبونهایی که مسوولیتی در این باب داشتهام، این تعبیر را بر زبان راندهام که «اندوهمان را به خشم درآمیزیم». در حالی که آقای کیارستمی حتی در رویارویی با مرگ و احتمال و فکر آن هم از اشعار هایکووارش تا فیلمهایی چون «طعم گیلاس» و «باد ما را خواهد برد»، شوخ رفتار میکرد. یعنی که ما هنوز از این وجه او جا ماندهایم. هنوز نتوانستهایم مراسمی به پا کنیم که در آن، طنز درخشان او که پایش در خلق و خوی ایرانی و سرش در آسمان رفیع هستیشناسی بود، جاری و نقل قول شود. هنوز زخمهای حکمهای دیر یا پرتی که اغلب هم در آستانه یکی از مناسبتهای فقدان او اعلام میشود و پروسه برخورد با خطای پزشکی را به شوخی برگزار میکند، فرصت ندادهاند تا منهای اندوه و خشم، بتوانیم یاد او را به شوخکلامی و شوخچشمیاش بیاراییم.