سینماسینما، آزاده کفاشی
مستند «همراه با باد» از قبرستان ترک مزرعه آغاز می شود؛ جایی که کیارستمی سه سال است که در آنجا آرام گرفته. بر سر مزار او، کیانوش عیاری از تماس های بی پاسخ مانده کیارستمی می گوید. در همان روزهای آخر سال ۹۵ که لابد می خواسته درباره فیلم آخرش در چین و درخواست تهیهکننده فرانسوی برای معرفی فیلمساز جایگزین صحبت کند. فیلمی که البته با مرگ فیلمساز ناتمام می ماند. فیلمی که اگر سرنوشت دیگری داشت، شاید در کنار «کپی برابر اصل» و «مثل یک عاشق» می توانست سهگانه ای درباره عشق بسازد. حسرتی که می بریم البته فقط برای فیلم هایی نیست که کیارستمی می خواست و می توانست بسازد و اجل مهلتش نداد. که کیارستمی فقط فیلمساز بزرگی نبوده. نقاش و گرافیست و عکاس و شاعر و صنعتگر یگانه ای هم بوده.
«همراه با باد» به سراغ بزرگانی می رود تا همین ها را به ما بگویند. تا به وجوه مختلف زندگی کیارستمی به عنوان یک هنرمند نور بتابانند. لیلی گلستان از نقاشی های کیارستمی بگوید که تا سال ها حتی دوستان نزدیکش هم نمی دانستند چه نقاشی های فوقالعاده ای با مداد رنگی می کشیده. ابراهیم حقیقی بگوید که کیارستمی اساسا کارش را با گرافیک و طراحی پوستر و فیلم های تبلیغاتی شروع کرده. دوست ۶۰، ۷۰ ساله اش، آیدین آغداشلو، کیارستمی سال های بعد از انقلاب را تصویر کند که در زیرزمین خانه اش جعبه های چوبی می ساخته و نجاری می کرده. مریم زندی از هنر عکاسی کیارستمی و علاقه او به طبیعت و فلسفه تکدرخت در عکس ها و فیلم هایش بگوید.
کیارستمی همیشه به کاری مشغول بوده. وقتی فیلم نمی ساخته یا در طبیعت عکاسی نمی کرده، مجموعه شعر از شاعران مختلف گردآوری می کرده. مجموعههایی از شب یا تنهایی در شعر فارسی. واقعیت این است که نمی توان هیچ کدام از آثار کیارستمی را جدا از هم دید. نمی شود عکس هایش را جدا از فیلم هایش دید، یا جدا از مجموعه شعرهایش. نگاه کیارستمی به دنیا و زندگی و حتی مرگ پشت همه این ها بوده.
سخت بتوان گفت که این نگاه کیارستمی حاصل چیست. آیدین آغداشلو در همین مستند می گوید که عباس کیارستمی این نگاه را از کودکی با خود داشته است. دور می ایستاده و همه چیز را تماشا می کرده. شاعرانگی در نگاهش بوده که با فیلم ساختن آشکار شده. انگار که با فیلم ساختن در جعبه ای باز شده باشد و همه با این نگاه منحصربهفرد آشنا شده باشند.
انگار که کیارستمی جهان را با شاعرانگی که دلش می خواست، می دید و نشانمان می داد. مثل جاده زیگزاگی که در «خانه دوست» به سوی آن تکدرخت بالای تپه کشیده بود. یا مثل کلاغ هایی که پای تنه درخت هایش می گذاشت. یا تمام آنچه در فیلم آخرش، «۲۴ فریم»، به عنوان وصیتنامه هنری اش انجام داد. نوعی راه دادن خیال و شاعرانگی به یک لحظه ثبتشده از زمان و دست بردن در آن. «همراه با باد» با فریم آخر این فیلم پایان می یابد. با دعوت به عشق و زندگی و با موزیک ساخته اندرو لوید وبر؛ عشق هرگز نمی میرد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه