تجربه خیلی خوبی بود. بله، همان طور که گفتید، در فیلم هایم بیشتر در مورد زنان صحبت می کنم. در فیلم های اخیرم هم زن ها پررنگ تر هستند؛ چرا که واقعا فکر می کنم زن ها استثمار می شوند و من هم همواره تلاش می کنم تصویر زنان را در فیلم هایم پررنگ تر کنم و خانم ها را بالا ببرم و نشان بدهم آنها تا چه حد معرف معرفت اجتماعی ما هستند.
من از هشت سالگی موسیقی را شروع کردم. از همان زمان سنتور یاد گرفتم. پدرم یک سنتور بزرگ داشت و من را به آموزشگاه آقای البرز برد. آقای البرز معلم کلاسمان هم بود. آن زمان موسیقی جایگاه مهمی داشت و من از کودکی مدام دلم می خواست که کمپوزیتور شوم؛ اما بعدا فکر کردم که کمی برای این کارها دیر شده. باید زودتر موسیقی را شروع می کردم. بعدتر به سینما توجه کردم و عاشق سینما شدم و شانس با من یار بود که زمان حضورم در آمریکا، درست زمانی که مشغول درس خواندن در آنجا بودم، فیلم های فیلم سازان دانشمند و بزرگی نمایش داده می شد و من می توانستم آنها را ببینم. مثلا فیلم «چهارصد ضربه» ساخته فرانسوا تروفو یکی از این فیلم های درخشان بود که موفق شدم روی پرده سینما ببینم؛ اما موسیقی از علایق همیشگی من است. پیانو و سنتور می زنم و این علاقه به فیلم هایم هم منتقل شده است. معتقدم موسیقی در ذات ماست. از نظر من اذان یک موسیقی دلچسب است و کسانی که خوب اذان و قرآن می خوانند بسیار هنرمندند. می توان از اذان، از کلام خدا الهام گرفت. من عاشق شنیدن اذان هستم. اذان برای من مثل یک قطعه موسیقی درجه یک است.
«لامینور» هم نتیجه کنکاش، کنجکاوی، علاقه و اشتیاق من به موسیقی است. فیلم نامه «لامینور» را ۱۰ سال پیش نوشته بودم که فرصت نشد بسازم؛ اما بالاخره این فرصت پیش آمد و رضا درمیشیان عزیز به عنوان تهیه کننده مشوق من برای ساخت فیلم بود و در نهایت فیلم ساخته شد.
بیشتر تمرکزم روی این موضوع است که کار خودم را انجام بدهم. موضوع این است که هیچ کس به طور واقعی در مورد فیلم ها صحبت نمی کند؛ بنابراین فکر می کنم بهترین کار این است که در سکوت فیلم هایم را بسازم. بعد از ساخت و نمایش آن در سینما، عده ای فیلم را می بینند و طبیعی است که برخی هم به دیدنش علاقه ندارند. برخی به فیلم حمله می کنند و برخی دیگر تعریف می کنند. چیزی که همواره برایم مهم است کاری است که انجام می دهم و فیلمی که ساخته می شود و فکر می کنم کاری که انجام می دهم درست است.
بله، مثلا کتاب «جهان هلوگرافیک» از جمله آثاری است که ترجمه کردم و تا به امروز به چاپ های متعدد رسیده و برای خودم باعث تعجب است که مردم ما چقدر باهوش و مطالعه گر هستند. «جهان هلوگرافیک» یک کتاب فلسفی است و درباره مسائل فراطبیعی ذهن و اسرار ناشناخته مغز و جسم صحبت می کند و فکر نمی کردم این کتاب آن قدر برای مردم جذاب باشد که مدام تجدید چاپ شود. به هر حال من تا امروز شش رمان نوشته ام که هر کدام از آنها چندین بار چاپ شدند و باز هم تجدید چاپ خواهند شد. آخرین کتابم به اسم «برزخ ژوری» به نظرم بهترین کتابم است و در مورد پرسش شما مبنی بر اینکه آیا دوست دارم کتاب هایم به فیلم تبدیل شوند؟ باید بگویم که اگر تهیه کننده ای پیدا شود و این کتاب ها تبدیل به فیلم شوند، قطعا استقبال می کنم. اصلا تمام کتاب های من فیلم است، به ویژه کتاب آخرم.
متاسفانه سه، چهار فیلم من تا به امروز توقیف شد و یکی از فیلم هایم را گم کردند؛ یعنی مفقود شد. اگر با نطقی پرخاشگرانه درباره تمدید پروانه نمایش «لامینور» صحبت نمی کردم، قطعا این فیلم هم سرنوشت مشابهی با فیلم های توقیفی دیگرم پیدا می کرد. متاسفم که سال ها پیش فیلم «سنتوری» به چنین سرنوشتی دچار شد. شاید اگر توقیف نمی شد، یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران می شد «سنتوری». همه جای دنیا رفت و همه دیدند و لذت بردند؛ اما در سینماهای خودمان اکران نشد. البته فیلم نامه «لامینور» هم با محدودیت ها و سانسورهایی مواجه شد و برای اینکه توقیف نشود، کمی ماجرا تلطیف شد و چاره ای نبود و من به هر حال می خواستم این فیلم را بسازم و پیام اصلی فیلم سانسور نشده و صدایش رساست.