آزاده باقری: موجی تازه در سینمای دفاع مقدس ایران در سالهای اخیر، شکل گرفته است؛ جریانی که با محوریت زندگی فرماندهان و چهرههای تاثیرگذار جنگ، سعی دارد پرترههایی دقیق، انسانی و در عین حال غرورآفرین از قهرمانان گاه فراموش شده این سرزمین بسازد.
آثاری چون «موقعیت مهدی»، «غریب»، «منصور»، «چ»، «مجنون»، «آسمان غرب»، «ایستاده در غبار» و… از جمله فیلمهایی هستند که با تمرکز بر روایت زندگی این شخصیتها، فصل تازهای در بازنمایی هویت دفاع مقدس گشودهاند؛ روایتی که از میدان نبرد عبور میکند، اما ایستگاه نهاییاش، روح و منش فردی است که در دل آن میدان زیسته است.
در این فیلمها، به جای تمرکز مستقیم بر صحنههای نبرد یا نمایش پرهیاهوی عملیاتها، با شخصیتهایی رو به رو هستیم که آرام و گاه بیصدا، روایتگر بخشی از تاریخ معاصرند؛ تاریخ نه به شکل رسمی و شعاری، بلکه در قالب زیست شخصی، انتخابهای سخت، تردیدها، ایستادگیها و گاهی تنهاییهای مفرط. همین زاویه نگاه باعث شده تا سینمای دفاع مقدس این روزها، بیشتر به سمت درون نگری و بازسازی روانی چهرههای کلیدی جنگ حرکت کند؛ حرکتی که گرچه گاهی از فضای پرحادثه و پرتنش جبهه فاصله میگیرد، اما در عوض، فرصتی فراهم میکند برای درک انسانیترِ جنگ از زاویه نگاه تصمیم گیران و مسئولان آن.
بازیهای درونی، گفت و گوهای کم کلام اما پرمعنا، نگاههای عمیق و جزئیات فیزیکی و رفتاری در اجراهای این آثار، بار اصلی روایت را بر دوش میکشند. در «موقعیت مهدی»، «ایستاده در غبار» یا «غریب»، شخصیت اصلی نه از خلال دیالوگهای مستقیم، بلکه با مرور خاطرات، تصاویر آرشیوی بازسازی شده و موقعیتهای کوتاه اما موثر، شکل میگیرد. این سبک روایت، مخاطب را به درون دنیای آرام اما پرتلاطم قهرمانان جنگ میبرد؛ دنیایی که در آن، تصمیمها بیشتر از گلولهها صدا دارند.
با این حال، آنچه در این میان کمرنگتر شده، بستر جنگ است؛ نه از حیث فیزیکی یا طراحی صحنه، بلکه از منظر روایی. جغرافیای جنگ، زندگی روزمره رزمندگان، فضای پشت جبهه، و مردمی که با جنگ درگیر بودند، در بسیاری از این آثار به شکل گذرا یا حداقلی به تصویر کشیده میشوند. روایت آنقدر در دل شخصیت متمرکز است که گاه فراموش میکنیم جنگ، فراتر از یک فرد، تجربهای جمعی، اجتماعی و حتی خانوادگی بوده است.
در این نقطه، ذهن بیاختیار به سراغ فیلمهایی میرود که تجربه جنگ را نه از بالا، بلکه از میان آدمهای عادی، از دل خاک و خون و از خلال روابط انسانی روایت کردهاند؛ آثاری همچون «تنگه ابوقریب»، «شیار ۱۴۳»، «از کرخه تا راین»، «آژانس شیشهای»، «بوی پیراهن یوسف»، «عقابها»، «کانی مانگا» یا حتی «باشو، غریبه کوچک» و «لیلی با من است». در این آثار، جنگ نه صرفا یک موقعیت یا پس زمینه، که یک واقعیت زنده است که در بدن و ذهن شخصیتها رسوخ کرده. درد و اضطراب، ترس و خنده، عشق و جدایی، همگی در کنار هم، جنگ را از یک روایت تاریخی صرف، به تجربهای انسانی و قابل لمس بدل میکنند.
در مقابل، فیلمهای پرتره محور سالهای اخیر، هرچند درخشان، منسجم و خوشساختاند، اما گاه آنقدر در شخصیت متمرکز میشوند که روایت میدان، عملیاتها، تنوع صداها و حسهای گوناگون دوران دفاع مقدس در پس زمینه قرار میگیرد. حتی طراحی صحنه، موسیقی و میزانسن نیز در این آثار، در خدمت شخصیت پردازی است، نه خلق فضای گسترده جنگ.
البته این یک انتخاب آگاهانه و قابل احترام است. پرداختن به فرماندهان، گشودن درِ خاطرهها و بازسازی بخشهایی از تاریخ معاصر کشور، اقدامی شجاعانه و پرمخاطره است. بسیاری از این شخصیتها در دل مردم هنوز ناشناختهاند و برخی حتی هنوز جایگاهی در حافظه جمعی ندارند. سینما در اینجا کار بزرگی میکند؛ به تاریخ چهره میبخشد، به اسمها معنا میدهد و به فراموش شدهها جان دوباره.
اما شاید زمان آن رسیده که این جریان، در کنار مسیر اصلی خود، نگاهی دوباره به روایتهای فراموش شدهتر جنگ نیز داشته باشد.
سینمای دفاع مقدس ظرفیت آن را دارد که با کنار هم گذاشتن این دو رویکرد قهرمان محور و مردم محور به روایتی کاملتر، چند لایهتر و انسانیتر از جنگ برسد؛ روایتی که هم به احترام و ایثار بپردازد، هم به درد و دوگانگی، هم به افتخار، هم به فقدان. به هر حال ما هزاران روایت واقعی و قدرتمند از جنگ تحمیلی داریم که نه نیاز به تخیل و اغراق دارد، نه اسطوره سازی. کافیست این روایتها شنیده شوند، دیده شوند و در دل فرم سینمایی، جان بگیرند.
در جهانی که فیلمهایی چون «۱۹۱۷»، All Quiet on the Western Front یا Hacksaw Ridge توانستهاند جنگ را از منظر حس و انسان روایت کنند، سینمای ایران نیز همچنان توان آن را دارد که این مسیر را با زبان بومی خود ادامه دهد. تنها کافی است اجازه دهیم صداهای مختلف، از زاویههای مختلف، جنگ را روایت کنند.
در نهایت، سینما اگر بتواند روایت جنگ را از دل خاک، سنگر، خانه و خاطره بازسازی کند، مخاطب نیز با آن آشتی خواهد کرد. شاید جنگ در دوران دفاع مقدس تمام شده باشد، اما قصههای آن، هنوز نفس میکشند.
با وجود سلطه بیچون و چرای کمدیهای سطحی و گیشه محور در سینمای امروز ایران، نفس تولید فیلمهای مرتبط با دفاع مقدس حتی از نوع پرتره محور غنیمتیست. اما سینمای دفاع مقدس، اگر بخواهد زنده بماند، چه بهتر خود را از انحصار اسطوره بیرون بیاورد و دوباره به روایت بازگردد. روایتهایی که مردم را درگیر کنند، احساساتشان را لمس کنند و آنها را با تاریخ معاصرشان آشتی دهند.