میلانی در بخشی از این مصاحبه درباره مانعتراشیها در راه ساخت فیلم صحبت کرده است.
زمان ساخت فیلم هم آیا مانعتراشیهایی شده بود؟
بله، هزاران سنگ سر راه ما انداختند که پشیمان شویم و فیلم را نسازیم. بهصراحت میتوانم بگویم بعد از این همه سال فیلمسازی، ساختن ملی و راههای نرفتهاش سختترین کاری بود که کردم. فیلم را در شرایط روحی نامناسب و زجر زیاد ساختم. طبعا اگر باوری که در من برای ساختهشدن این فیلم وجود داشت، نبود، در همان نیمهراه ساخت فیلم را متوقف میکردیم، اما چیزی در درونم مرا تشویق به ساخت این فیلم بهخصوص میکرد. بههرحال عزمی وجود دارد که سینمای مستقل حضور قدرتمندی نداشته باشد، البته تا افرادی مثل من و همسرم وجود دارند، موفق نخواهند شد. سینمای فرمایشی در هیچ کجای جهان موفق نبوده و نیست، چون عشق کافی برای ساختهشدن آنها در فیلمسازانشان وجود ندارد، حتی اگر دهها برابر هزینه ساخت فیلم در اختیارشان باشد. گواه من فیلمهای سفارشی چند دهه اخیر است. البته صدمه را خواهند زد، کما اینکه زدهاند و این اصلا خوب نیست. شورای صدور پروانه ساخت با تصمیمهایی که میگیرد و پروانههایی که میدهد و مهمتر از آن با پروانههایی که نمیدهد، سینمای کشور را در جهتی انداخته است که به سود سینما و فرهنگ مردم ایران نیست، خصوصا سنگاندازی در راه فیلمهای اجتماعی منتقد.
موانعی که سر راه ملی و راههای نرفتهاش چیده شده بود، چه بود؟
از طرف شورا به فیلمنامه ملی و راههای نرفتهاش آنقدر اصلاحیههای جورواجور و بیمنطق دادند که اگر به آنها عمل میشد، یک شیر بیبال و اشکم به جا ماند.
مثل؟
گفتند شخصیت نیر در فیلم باید حذف شود، چون چنین موردی در جامعه وجود ندارد و قبح خیانت را میریزد. نمیدانم اعضای شورا واقعا اینقدر بیاطلاعند یا سیاست حذف صورتمسأله مشکلات اجتماعی همچنان به کار خود مشغول است؟! بههرحال فرقی نمیکند در هر دو صورت به سینمای اجتماعی ضربه سنگینی وارد میکند. بعدها هم که حضور نیر را با توضیحات من پدیرفتند، گفتند باید او را در فیلم گوشمالی سختی بدهم. اسم قهرمان مرد فیلم که میلاد کیمرام آن را بازی کرد، عباس بود، گفتند چون او مرد خشنی است، نام مذهبی نباید داشته باشد. پدر خانواده که آقای جمشید هاشمپور نقش آن را بازی میکرد و مردی پدرسالار و خشن بود، باید تبدیل به مردی مهربان میشد و پسر او که شخصیت اصلی داستان بود، به جای قربانی چرخه خشونت خانگی به یک بیمار روانپریش پارانویید تنزل میکرد. کار با شورا به درازا کشید و چندینبار فیلمنامه رد شد تا بالاخره فیلمنامه را با نظر ایشان تغییر دادم که پروانه ساخت بگیرم، اما چون نظرات ایشان کارشناسی نشده بود و من فیلمنامه را زیر نظر سه کارشناس روانی، اجتماعی و حقوقی نوشته بودم، همان فیلمنامه اولیه را ساختم، یعنی مجبور شدم.
او در انتهای مصاحبه درباره یکی از صحنههای جنجالی فیلم توضیحاتی ارائه کرد.
پاسختان به کسانی که معتقدند شما در این فیلم با نشاندادن کاراکتر ملیحه درحال زدن شوهرش با قفل فرمان، خشونت علیه مردان را ترویج کردهاید، چیست؟
پاسخی برای کسانی که با چنین ذهنیتی با یک اثر هنری مواجه میشوند، ندارم. اما برای کسانی که شاید سوالی برایشان ایجاد شده است، میگویم که رفتار ملی در آن صحنه درواقع انفجار یک عمر سکوت است. ما در فیلم هم میبینیم که ملی حرف نمیزند. او درواقع چند سال است که حرف نزده و تحمل کرده است و برای همین خشم در وجود او انباشته شده، تا در لحظه زدن سیامک تخلیه شود. یک بار دیگر در جایی هم این را گفته بودم کسانی که فکر میکنند سکوت زن به نفع آنهاست، درواقع دارند جامعه را برای یک انفجار آماده میکنند. میدانید، زنی که میتواند خود و نظراتش را ابراز کند، کمتر پیش میآید که به چنین انفجاری برسد، چون دارد به مرور خود را تخلیه میکند. اما زنانی مثل ملی به این دلیل که ناچار بودهاند خشم خود را انبار کنند، بعید نیست روزی به جایی برسند که جز تخلیه ناگهانی خشم چاره دیگری نداشته باشند و این خطرناک و بشدت آسیبزاست.
حرف بسیار است در این چنین موارد و مسائلی، اما برای آخرین پرسش میخواهم بپرسم تهمینه میلانی از جایگاه خودش در سینمای ایران راضی است؟
البته که نه، چه داستانهایی که نوشتم و هرگز فیلم نشد. اما پذیرفتهام که در جامعه مردسالاری زندگی میکنم و میدانم که در چنین شرایطی یک زن برای نشاندادن کاربلدی خود باید چند برابر مردان انرژی بگذارد و تلاش کند تا در دل این همه تبعیض فیلم خود را بسازد و به نمایش بگذارد. اما در پاسخ به پرسش شما من بهعنوان یک کارگردان زن همین که توانستهام ۱۴فیلم سینمایی در یک سیستم مردسالار بسازم، آن هم فیلمهایی که بیشترشان از سوی تماشاگران داخل و خارج از کشور مورد استقبال قرار گرفته است، لابد در کارم ناموفق نبودهام.