پدیده «ناپدید»/ نگاهی به مستند «ناپدید»

سینماسینما، مینا اکبری:

 

«ناپدید» فیلمی درباره اشیاست. اشیایی که در غیبت حضور صاحبانشان، از ماهیت کاربردی خود در جهان، به ساحت نشانه های یک آدم سپری شده هبوط می کنند. چیزهای باقیمانده از گمشده، دستاویزی است کوچک برای ماندن و ادامه دادن در خلال امیدی که انتظار، توصیفی کلیشه ای از آن است، وگرنه جهنم پیش پایش، پست است.

«ناپدید» درباره عکس ها، فیلم ها و دست نوشته هایی است که خط و ربط رفتگان و نیامدگان را نگه می دارند. اسنادی برای اثبات ارتباطی مستند به اسناد رسمی. برای مراجعه به مراجع و برای ارائه به محاضر. اما وقتی همه جا رفتند و همه کس را دیدند و همه جا سپردند و از تاریخ گم شدن ماه روی ماه و سال روی سال گذشت، بازماندگان می مانند و اشیا. بازماندگان می مانند و ادامه چیزی به نام زندگی مخدوش شده.

نگهداری یاد آدم رفته برای روز باز آمدن، نگهداری از آتشی است در قطب. دست کشیدن روی خلأ در خیال بودن آدم ها، در میزانسن خالی نبودنشان که فقط با وساطت اشیا ممکن می شود. آنها واسطه می شوند تا کلام در بغض متوقف نشود.

آدم های منتظر خیره اند، چون می خواهند خردترین امکان های ارتباطی با گم شده را بیابند. اشیا در این خیرگی دردانه می شوند. ابهتی بت وار و هاله ای بهت آور به خود می گیرند. حالا به جای کلانتری و دادگاه و بیمارستان و پزشکی قانونی و دفتر قبول آگهی، بازماندگان دست به دامن اشیا می  شوند. ملجأ چرایی رفتنی که ماندن را دچار عمیق ترین تردید ممکن می کند. چشم های مغاکی بازماندگان خیره به اشیای در ذهن در حال فراموشی قصد نگه داشتن دارد، اما وقتی جوابی نیست، وقتی حضوری نیست، انتظار بازگشت روح ماسیده ای می شود در میان عکس ها و فیلم ها. بازماندگان، باقیمانده ارتباطات کال و فهم های نارس هستند. مبهوت و خاک گرفته. دست نخورده و سنگ. برای همین «ناپدید» درباره بازماندگان است، فیلمی درباره اشیا.

«ناپدید» فیلمی است شامل چند قطعه که هر قطعه اش داستان یک فقدان است. عوامل روایی این فقدان ها، از خیرگی آدمها به دوربین، تا خیرگی دوربین به اشیا هشداری هستند درباره وابستگی به هرچیزی که امکان رفتن برایش مهیاست. آدمهایی که مهمترین کارشان خروج بی بازگشت است، گیرهای فردی و گره های اجتماعی ما را به تماشا می گذارند. آن که می رود، یا می ترسد از ایستادن یا خسته می شود از ماندن. انگار غیب شدن، حضور بزرگ تری است.

فرحناز شریفی شمرده و موشکاف موضعش را نسبت به موضوع فقدان افشا می کند. احساس خود را از همان ابتدا بر هر چیزی ارجح می داند. مانند هر آدم بالغی که درک شدن را مهم ترین خوشبختی خود می داند، تلاش می کند تا مخاطب احساس او را و نه عطوفت موضوع را درک کند. فاصله ای که فیلمساز با آدمها و احساس زخمی شان می گیرد، مهم ترین تلاش بزرگ او برای بلاغت بالغانه جاری در فیلم است.

سینمای مستند ایرانی در آثاری کودکانه و کهن سال، بی تجربگی و بی حوصلگی فیلم سازانی را منتشر می کند که برای بلوغ یا زیادی زودند یا زیادی دیر. نتیجه گسترش آماری تولید و پهن شدن صحنه حضور در مستندسازی ایرانی، فربگی جشنواره ای و دیلاقی آماری بوده است. در این افق، جست و جوی مستندساز بالغی که جهان را به بلاغتش مستند می سازد، ارجح تر است تا یافتن مستندساز مستقلی که نان بازو را می خورد نه کباب مرکز را. وقتی بحث انحرافی استقلال را از تولید و تحلیل فیلم ها ساکت می کنیم، چیزی که باقی میماند، پیدا کردن نشانه هایی است برای تداوم مصرانه تولید فیلم هایی که موضع در آنها مهم تر از موضوع است، راوی مهم تر از روایت و آوازخوان جذاب تر از آواز. فیلم های اندکی که نماد بلوغ فیلم سازی مستند ما هستند.

«ناپدید» یکی از معدود پدیده های سینمای مستند ماست. فرحناز شریفی سرمشق کاملی برای بلوغ مستندسازانی است که سینمای امروز ما منتظر از راه آمدنشان، خیره در درگاه نشسته است.

منیع: ماهنامه هنر و تجربه

 

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 98561 و در روز جمعه ۴ آبان ۱۳۹۷ ساعت 19:07:43
2024 copyright.