پرونده‌ای برای سینمای فرهادی۷/ زن در سینمای اصغر فرهادی

سحر عصرآزادزنانِ تعیین‌کننده، مردانِ تاثیرپذیر

سینماسینما، سحر عصرآزاد – منتقد:

سینمای اصغر فرهادی فقط در هفت فیلمی که کارگردانی کرده، خلاصه نمی‌شود، بلکه فیلمنامه‌های سینمایی و تلویزیونی و سریال‌هایی که کار کرده، همه در کنار یکدیگر سازنده زاویه نگاه ویژه او به انسان، روابط انسانی و زندگی هستند.

فرهادی از همان زمان که در تلویزیون سریال‌های «داستان یک شهر» و «چشم به راه» را نوشته و کارگردانی کرد و حتی قبل‌تر وقتی فیلمنامه سریال‌هایی مثل «روزگار جوانی»، «پزشکان» و «ماه مهربان» را برای کارگردانان دیگر به نگارش درآورد، به گونه‌ای هوشمندانه خود را برای حرکت گام به گام تا رسیدن به نقطه اوج امروز آماده می‌کرد.

آثار او چه در عرصه نگارش چه کارگردانی طی روندی تدریجی بیان‌گر قوام و پختگی خالقشان هستند که از همان ابتدا نگاهی عمیق و همه‌جانبه به جزئیات و زوایای ناپیدا داشت و از این‌رو رشد گام به گام او به شکلی هدفمند و برنامه‌ریزی‌شده مقابل دیدگان مخاطبان و پی‌گیران آثارش شکل گرفت.

در کنار این ویژگیِ نگاه، باید مهم‌ترین خاصیت اصغر فرهادی را دست به قلم و مولف بودن او دانست که در این روندِ رشد، موقعیت‌هایی را برای او ایجاد کرده تا به‌عنوان فیلمنامه‌نویس مستقل در کنار فیلم‌سازان دیگر حضور پیدا کند. قیاس این فیلمنامه‌ها که توسط کارگردانان دیگر ساخته شده، با فیلمنامه‌هایی که توسط خودش کارگردانی شده، به‌خوبی بیان‌گر درک عمیق و روشن او از آن‌چه به روی کاغذ آورده و به نوعی کارگردانی پنهان در زمان نگارش است که در فیلم‌های خودش و فیلم‌سازانی که به این درک نزدیک شده‌اند، به قوام اثر کمک کرده و در برخی دیگر هم به قوام قابل قبولی نرسیده است.

فرهادی در فیلم‌هایش در عین تمرکز بر انسان، زندگی و روابط و مناسبات جاری بین طبقه متوسط و فرودست، همواره عشق را به عنوان قطب اصلی، زیرساختی و شکل‌دهنده درام محوری مورد توجه قرار داده است. از این‌رو می‌توان آثار او را به موازات بسط و گسترش مفاهیم انسانی و اخلاقی در روابط جامعه امروزی، خوانش خاص او از عشق در ابعاد مختلف دانست؛ عشق جنون‌آسا، عشق ناکام، عشق ناپیدا، عشق ممنوع، عشق به انتها رسیده و… به گفته بهتر می‌توان آسیب‌شناسی جزئی‌نگرانه عشق را ویژگی نگاه عمیق او به روابط آدم‌های جامعه امروز دانست که هر بار بر بستری به‌ظاهر ساده اما ملتهب، آدم‌های درگیر را به چالش کشیده و در انتها بدون آن‌که پاسخ روشن و قطعی بدهد، مخاطب را با پرسش‌هایی ساده رها می‌کند که یافتن پاسخ آن‌ها به مثابه چالشی است که مخاطب باید به‌تنهایی از عهده آن بربیاید.

زن به‌عنوان قطب تعیین‌کننده روابط عاطفی- عاشقانه- انسانی، همواره حضور و نقش تاثیرگذاری در آثار فرهادی دارد. حتی در یک درام به‌ظاهر مردانه؛ از سریال‌های تلویزیونی تا فیلم‌های سینمایی که ساخته و فیلمنامه‌هایی که برای کارگردانان دیگر نوشته است. به همین دلیل زنانِ تعیین‌کننده و مردانِ تاثیرپذیر را می‌توان از مولفه‌های پرداخته‌شده آثار او به شمار آورد.

درواقع زاویه نگاه او به زن هرچند برآمده از آدم‌های پیرامونی و رئالیسم جاری در درام‌هایش است، اما نکته این‌جاست که او همواره زاویه‌ای جدید و ناپیدا برای بروز و نمود کاراکترهای زن فیلم‌هایش انتخاب می‌کند که در عین واقعی و ملموس بودن، آن‌ها را غیرقابل انتظار جلوه می‌دهد. همین نگاه است که زنان آثار او را صرف‌نظر از میزان حضور کمّی، دارای کیفیتی منحصربه‌فرد کرده و به ذهن مخاطب می‌سپارد.

«رقص در غبار» هرچند درامی به‌ظاهر مردانه از تقابل و هم‌جواری یک پسر جوان و یک مرد را روایت می‌کند، اما واقعیت این است که بهانه این هم‌جواری و کشمکش‌های مردانه تا رسیدن به همراهی، زنان هستند. با این‌که ریحانه حضور فیزیکی کم‌رنگی در فیلم دارد و تبدیل می‌شود به بهانه حرکتِ نظر تا با هدف فراهم کردن مهریه او دست به هر کاری حتی همراهی با یک پیرمرد مارگیر عبوس و مرموز در یک بیابان بزند، اما همان حضور کوتاه اولیه، صمیمیت و شیطنت زنانه و مهم‌تر از همه دلیل نظر برای جدایی از ریحانه، تصویری خاص از زن در فیلم ثبت می‌کند. فیلم به تبعیت از واقعیت که هیچ‌چیز در آن قطعیت ندارد، به قطعیت علت جدایی نظر از ریحانه نمی‌پردازد، درواقع پسر جوان به واسطه حرف‌هایی که پشت سر مادر ریحانه وجود دارد و معلوم نیست چقدر واقعیت دارد، تسلیم به جدایی می‌شود. اما هم‌چنان برای ادای تمام و کمال دینش به ریحانه خود را به آب و آتش می‌زند که مصداقش از دست دادن انگشتش است. جالب آن‌که مرد مارگیر منزوی هم زخم‌خورده عشق است؛ مردی که چشم بد به زنش را تاب نیاورده، اما وقتی از زندان برگشته، زن را در عقد مردی دیگر دیده است.

تفاوت دو دیدگاه، دو مواجهه و دو نگرش به عشق که هر دو ناکام و دور از معشوق در انزوا و گرفتاری دست‌وپا می‌زنند و قرار نیست پاسخ روشنی به ذهنیت و باورهای آن‌ها داده شود. چراکه زندگی زنجیره‌ای از ناکامی‌هایی است که انسان به دست خود آن‌ها را به هم گره زده و می‌بافد، تا کجا این گره‌ها از هم باز شوند و بافته زندگی شروعی دیگر داشته باشد.

«شهر زیبا» را می‌توان یک درام اجتماعی در باب قصاص و دیه و پیچ‌وخم‌های رضایت گرفتن از خانواده مقتول دانست. اما آن‌چه در بطن این مسیر پرپیچ‌وخم متولد شده و در همان گام‌های اولیه به نوعی محکوم به مرگ می‌شود، همین عشق است. به گفته بهتر بهانه اصلی شکل دادن به این موقعیت پیچیده عشق جنون‌آسای یک نوجوان (اکبر- برادر فیروزه) است که در کانون اصلاح و تربیت در انتظار سن قانونی و اجرای حکم قصاص به سر می‌برد. اما فیلم از بسط ابعاد آشنای این عشق گذر کرده و به عشقی نامتعارف می‌پردازد که طی مسیر رضایت گرفتن از پدر مقتول بین فیروزه و علا، دوست اکبر، به وجود می‌آید. عشق بین یک زن- مادر جوان مطلقه و یک پسر جوان که رفیق بودن علا و اکبر در کانون اصلاح و تربیت، پیچیدگی این موقعیت را افزون می‌کند. در فیلم مراحل شکل‌گیری و تولد این عشق با ظرافت و تکیه بر جزئیاتی مثال‌زدنی به تصویر درآمده که بیش از هر چیز در کنش و واکنش‌های زیرپوستی فیروزه خودنمایی می‌کند؛ از شادی درونی هنگام قرار با علا تا ساندویچ‌های ساده و ناچیزی که برای یک قرار عاشقانه درست می‌کند. در انتها تصمیمی که فیروزه برای نجات جان برادرش می‌گیرد و با قربانی کردن عشق، پشت درِ بسته منتظر می‌ماند تا علا برای ازدواج با خواهر مقتول تصمیمش را بگیرد، مهر پایان را بر این زنانگی تعیین‌کننده می‌زند.

«چهارشنبه‌سوری» به شکلی روشن به مثلث عشقی رایج می‌پردازد، اما با خوانشی به‌روز و جدید در زمان خودش. فرهادی در این فیلم نگاهی غیرکلیشه‌ای به دو ضلع این مثلث یعنی زن اول (مژده) و معشوقه (سیمین) دارد و به همین دلیل تصویری که از آن‌ها و روابطشان در جهان فیلم ترسیم می‌شود، دارای جزئیات و لایه‌های عمیق است. مژده برخلاف کلیشه رایج زنان شوهردار، یک زن- مادر بی‌نقص نیست، بلکه اتفاقا روحیات حساس و عصبی دارد که به نوعی تداعی‌کننده چرایی آرامش نیافتن مرتضی در کانون خانواده است. همان‌طور که خانه آن‌ها نیز شباهتی به یک کانون آرام و گرم خانوادگی ندارد و تمهید اسباب‌کشی به این وضعیت دامن زده است. زنی که با تکیه بر حس‌هایش بوی خیانت را حس می‌کند و برای به دست آوردن یک مدرک جرم به آب و آتش می‌زند، اما درنهایت تسلیم می‌شود که البته ضمانتی برای دوام این آرامش موقت وجود ندارد. از سوی دیگر سیمین همچون تصویر متداول زن دوم که یک رابطه باثبات را بر هم می‌زند، روحیه تجاوزگری ندارد، بلکه اتفاقا اوست که در آرامش مرتضی را از ادامه این رابطه برحذر می‌دارد و مهم‌تر از همه آن‌که خودش یک مادر مطلقه است. با این‌که شغل آرایشگری – که کلیشه‌ای آشنا برای زنانی در موقعیت اوست – برای این کاراکتر انتخاب شده، اما زاویه‌ای که برای نگرش به این زن و پیچ‌وخم‌های شخصیتی‌اش انتخاب شده، تصویر یک زن ناکام، تنها و بدون پشتوانه را تداعی می‌کند که به موقعیت بی‌ثبات خود اشراف دارد و از این‌رو نمی‌خواهد یک معشوقه ممنوع و پنهانی باقی بماند. به همین دلیل هم با وجود مشکلاتی که به واسطه تنهایی او را تهدید می‌کند، رابطه با مرتضی را ترک می‌کند. درواقع این دو زن دو روی سکه زنانگی با خوانشی جدید هستند که می‌توان آن‌ها را احیاگر تیپ‌های از پیش تعیین‌شده قدیمی دانست.

«درباره الی…» روایتی است از همراهی چند زوج که از خلال سفر چند روزه آن‌ها قرار است زوایایی جدید از هر یک برملا شود. هرچند در این همراهی نسبتی برابر از زنان و مردان مورد کالبدشکافی قرار می‌گیرد، اما آن‌چه بهانه اصلی رویارویی کاراکترها را فراهم می‌کند، گم شدن یک دختر جوان است. الی دختری است که در این سفر به جمع پیوسته و تصویری روشن و واضح از او وجود ندارد جز آن‌که مربی مهدکودک بچه یکی از زوج‌هاست. درواقع از دریچه حرف‌های سپیده است که این جمع و البته مخاطب با الی آشنا می‌شوند و تصویر دختری معصوم و ساده در ذهن همگان شکل می‌گیرد که این تصویر به‌تدریج بعد از گم شدن او خدشه‌دار می‌شود. جرقه اولیه را همان دروغ‌های به‌ظاهر ساده الی به مادرش روشن می‌کند که می‌گوید با همکارانش به سر می‌برد و سفر شمال را مخفی می‌کند. در ادامه غیبت الی موجی در جمع ایجاد می‌کند که به‌تدریج سویه‌های ناپیدای هر شخصیت در مواجهه با شرایط بحرانی برملا می‌شود؛ آدم‌هایی که ابتدا غیبت الی را خودخواسته تلقی می‌کنند تا شانه از زیر مسئولیت خالی کنند و در ادامه وقتی شائبه گم و غرق شدن او شدت می‌گیرد، سعی می‌کنند با انداختن تقصیر به گردن الی که با قصد و نیت سوء آن‌ها را در سفر همراهی کرده، به نوعی خودشان را بی‌گناه جلوه دهند و این قضیه با حضور نامزد الی شدت می‌گیرد. درواقع روند تدریجی که برای برملا شدن وجوه پنهان الی طراحی شده، به گونه‌ای هم‌گام با افشاگری شخصیت‌های پیرامونی حرکت می‌کند و درنهایت تصویر فروپاشیده جمعی تثبیت می‌شود که شباهتی به تابلوی اولیه ندارد. هم‌چنان که در طول فیلم الی از یک دختر ساده و معصوم به یک دروغ‌گوی پنهان‌کار با رازها و اهداف مخفی بدل می‌شود، تصویر هر یک از آدم‌های این جمع نیز در آینه او نمایان می‌شود که از کارکردهای منحصربه‌فرد این شخصیت است.

«جدایی نادر از سیمین» روایتی از دروغ و پنهان‌کاری‌های به‌ظاهر ساده و متداول است که این‌بار دو زوج از دو طبقه مختلف را به واسطه مناسبات کاری در مقابل هم قرار می‌دهد. هرچند سیمین چیدمان اولیه این درام را به واسطه تصمیمش برای مهاجرت شکل می‌دهد و با ترک خانه، درخواست طلاق و حضانت دختر نوجوانشان شرایطی برای حضور راضیه (زن خدمتکار) فراهم می‌کند، اما شاه‌نقش این درام از آنِ راضیه و ترمه است که هر یک به نوعی تصویری غیرکلیشه‌ای از تیپ‌های آشنای همیشگی ترسیم می‌کنند. راضیه به‌عنوان زنی از طبقه فرودست و دارای اعتقادات و عقاید مذهبی، این سویه از شخصیت را در تعامل با بحران محوری قرار داده و با دروغی که بر سر علت سقط جنینش می‌گوید، سبقه کاراکتر و دیدگاه مخاطب را درباره خودش به چالش می‌کشد. زنی که برای کارهای روزانه سوال‌های شرعی خود را از یک مطلع می‌پرسد، اما در دادگاه ادعای سقط شدن جنینش به واسطه برخورد با نادر را مطرح می‌کند. هرچند قبل‌تر بر اثر برخورد با ماشین جنینش سقط شده است. در این میان نقش تعیین‌کننده ترمه به واسطه رابطه عمیق و تاثیرگذاری که با پدر دارد، پرسش نمادین و بی‌جوابش از پدر و پاسخی که باید به قاضی دادگاه بدهد، جایگاه این نسل را در شکل دادن به فردا با اهمیت جلوه می‌دهد.

«گذشته» را می‌توان حکایتی از روابط عاطفی گسسته اما تمام‌نشده دانست که در این فیلم با پرداخت خاص فرهادی از زنِ آن سوی مرزها مواجه هستیم. می‌توان این رابطه را بازخوانی جدید این فیلم‌ساز از مثلث عشقی بعد از «چهارشنبه‌سوری» دانست که باز هم مخاطب را با پرداختی جدید مواجه می‌کند. این‌بار زن اول (سلین) در کما به سر می‌برد و به نظر می‌آید زن دوم- معشوقه (مارین) پس از این اتفاق وارد زندگی سمیر شده. اما فیلم چند خرده داستان را وارد این روایت به‌ظاهر سرراست می‌کند تا این‌بار چالش مخاطب بر سر وجوهی جدید از آدم‌های درگیر بحران باشد. هرچند سلین در این فیلم همان خوانش همیشگی زن اول با روحیات حساس را دارد، اما دلیل خواب یا کمای او رازی است که رابطه زمان حال مارین و سمیر را تحت‌الشعاع قرار داده و درنهایت واکنش حسی او و بیدار شدن احتمالی‌اش، خط بطلانی است بر رابطه‌ای که با آغازی نادرست محکوم به ناکامی است. در این قصه یک ضلع مثلث در کما و ضلع دیگر زنی است با علامت سوال‌های متعدد که بین کلیشه زن دوم متجاوز و یک زن عاشق نوسان دارد و نقطه تعادلی هم در کار نیست.

در فیلمنامه‌هایی که فرهادی برای کارگردانان دیگر به نگارش درآورده نیز نقش زن هم‌چنان پررنگ و تعیین‌کننده است. هرچند با عبور از صافی ذهن هر فیلم‌ساز تبدیل به خوانش خاص او از شخصیت‌های زاییده ذهن فرهادی شده است. البته گاهی این خوانش تبدیل به تصویری الکن و مبهم از زن شده که به‌سختی می‌توان با آن هم‌ذات‌پنداری کرد.

«ارتفاع پست» ابراهیم حاتمی‌کیا برگرفته از ماجرایی واقعی است که بر اساس فیلمنامه مشترک او و فرهادی ساخته شده است. از همین رو می‌توان کاراکتر زن فیلم را ترکیبی از شخصیت‌های زن همیشگی نویسنده و فیلم‌ساز قلمداد کرد. زنی که از راز شوهرش برای گروگان‌گیری هواپیما خبر دارد، اما این همراهی باعث نمی‌شود در بزنگاه بحران، تعیین‌کنندگی خود را به رخ نکشد و به همین واسطه حرکتی خلاف انتظار و پیش‌بینی از خود بروز بدهد. درواقع زن در این فیلم با گذر از فیلتر فیلم‌ساز بیشتر حکم همان تکیه‌گاه همیشگی مرد را دارد که به واسطه حضورش ناممکن‌ها برای مرد ممکن می‌شود.

«کنعان» مانی حقیقی نیز بر اساس فیلمنامه‌ای مشترک با فرهادی به نگارش درآمده است. قصه دو کاراکتر زن مهم و تعیین‌کننده دارد که ابعاد جدیدی از نقش و حضور زنانه را در روابط خود برجسته می‌کنند. مینا که بعد از گذر ۱۰ سال از زندگی زناشویی دل‌زده شده و هوای تازه می‌خواهد و آذر، خواهر مینا، که با بازگشت بعد از چندین سال رابطه‌ها را به چالش می‌کشد و وجهی جدید از زنانگی خود را به نمایش می‌گذارد. کاراکتر مینا دوگانگی خاصی در مرز میان دل‌زدگی از مرتضی و بیدار شدن عشق قدیمی‌اش به علی دارد که ابعادی متفاوت و عمیق به این شخصیت و موقعیت بحرانی‌اش داده. اما این تردید و دودلی منجر به ابهامی در پرداخت شخصیت شده که راه ارتباط با مخاطب را می‌بندد. به همین دلیل بخش اعظم داستان و ناگفته‌ها تنها در ذهن مخاطب شکل گرفته و بی‌جواب می‌ماند، بی‌آن‌که بتواند سمت و سوی درام را عوض کند. اما آذر و دل‌مشغولی‌های گذشته او و گرایشی که به علی نشان می‌دهد، از زوایای جدید و متفاوتی است که در صورت پرداخت مناسب می‌توانست قصه و کاراکترها را دارای سویه‌های تازه و غافل‌گیرکننده کند که این اتفاق به شکل کاملی در فیلم نیفتاده است.

«دایره زنگی» پریسا بخت‌آور بر اساس فیلمنامه‌ای از فرهادی دربرگیرنده طنز اجتماعی او به واسطه سرک کشیدن به زندگی ساکنان یک آپارتمان مسکونی است که حضور یک نصاب ماهواره آن‌ها را با هم درگیر می‌کند. اما محور اصلی این قصه پرشخصیت، کاراکتر دختر جوانی است که ابتدا به نظر می‌آید فقط حکم نخ تسبیح روایت را دارد، اما با پررنگ شدن تدریجی شیرین، تداعی‌کننده شخصیتی پررمزوراز است که با تکیه بر زنانگی، زندگی پیچیده خود را در جامعه مردسالار پیش می‌برد و تاثیری از خود بر جای می‌گذارد که بیان‌گر دوران گذار و مواجهه با سویه‌های جدید تعیین‌کنندگی زنانه است. هم‌چنین می‌توان شیرین را مصداق همان کارکرد الی در فیلم «درباره الی…» دانست که در آینه او به نوعی کاراکترهای پیرامونی یا به گفته بهتر جامعه خود را افشا می‌کند و در نوع خود جسورانه است.

«محاکمه در خیابان» مسعود کیمیایی نیز بر اساس فیلمنامه‌ای مشترک با فرهادی شکل گرفته است. فیلمی که در سبک و سیاق خاص کیمیایی روایتی سر و شکل‌دارتر از آثار متاخرش دارد و یک خط محوری را از ابتدا تا پایان دنبال می‌کند که بهانه اصلی آن تلاش یک داماد در روز عروسی برای پی بردن به ابهاماتی است که در گذشته عروس وجود دارد. در پی‌گیری این خط طولی که می‌تواند یادآور ایده اولیه «رقص در غبار» باشد، اثبات پاک‌دامنی زن هدف مرد برای حرکت است. درواقع همان ایده‌ای که منجر به اثری درباره تعیین‌کنندگی زنان شد، از زاویه دید این فیلم‌ساز تبدیل به بهانه‌ای برای یافتن حقیقت وجودی زن شده، بی‌آن‌که خودِ زن نقشی در این جست‌وجو داشته باشد، یا مورد خطاب قرار بگیرد. همین تفاوت دیدگاه و جهان‌بینی است که به شکلی اجتناب‌ناپذیر ماحصل کار را دارای دو زاویه نگاه، عمق و تاثیرگذاری مختلف می‌کند.

ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 26173 و در روز سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ ساعت 13:32:11
2024 copyright.