پشت اتاق بسته/ نگاهی به فیلم «شهسوار»

سینماسینما، شهرام اشرف ابیانه

تختی پیچیده در ‌هاله‌ای از افسانه و رمز و راز، همچون نیمه خدایی دور از دسترس، هنوز گویا هبوط نکرده تا شکل و شمایل انسانی و زمینی بیابد. این نه آن که دستور رسمی باشد، کسی را یارای آن نیست تا این چهارچوب را بشکند و تختی واقعی را آزاد کند و نشانمان دهد. «شهسوار» ترجیح داده در قالب خاطره‌نگاری بماند. پس اگر سندی یا حرفی نگفته نشان می‌دهد، آن را بهانه نمی‌کند تا به درون زندگی واقعی تختی شیرجه بزند.

در «شهسوار» بین ما و تختی همیشه فاصله است. مستند پرتره‌های این‌گونه همیشه راویانی دارد که از قهرمان غایب می‌گویند. کسانی در مقام شاهد یا دوست و رفیق یا طرفدار. در شکل و شمایل قصه‌گو برای چیدن پازلی که باید ما را به حقیقتی برسانند. چند لحظه درخشان در فیلم هست که آماده می‌شویم برای دیدن یک درام ناب مستندوار؛ مثل لحظه‌ای که نامه‌های عاشقانه تختی و همسرش برای اولین بار خوانده می‌شود. از این لحظات اما سریع می‌گذریم.

جاهایی هست که می‌توانست نقطه پرش فیلم باشد. مثل ایزوله کردن تختی از سوی همکاران و دربار و حتی مردمی که به‌ظاهر دوستش داشتند، اما از او پله‌ای برای حل روزمرگی‌های خود درست کرده بودند. از این لحظات نیز ساده می‌گذریم. به گمان طرح و پلاتی منسجم در کار نباشد که این‌طور گذرا از منافذی که می‌شد به زندگی تختی نقب زد، رد می‌شویم.

اشکال آن‌جاست که راویان فیلم گزارش ماوقع می‌دهند. شایعات و حرف‌هایی که قبلا هم شنیده‌ایم. چینشی که به این همه نظم و نسقی دهد، وجود ندارد. اگر هم هست، آن‌قدر رمق ندارد بتواند ریتمی مستندگونه ایجاد کند. ریتم در مستند همه چیز است. روایت را پیش می‌برد. ایجاد غافل‌گیری می‌کند. پلی می‌سازد میان روایت‌های پراکنده.

در «شهسوار» مستندساز برای آن‌که این ریتم از دست نرود، فیلم را به فصول چندگانه تقسیم کرده. فیلم اما به جزایر جداافتاده شبیه شده. از قول فیلم‌ساز می‌خوانیم: «هزاران سند را خواندیم و بررسی کردیم، شامل عکس، روزنامه، مجله، اسناد ساواک. حتی کشتی‌های تختی را نیز بازسازی کردیم.»  این همه اما فیلمی را کامل و دیدنی نمی‌کند. مستندساز باید امضای خود را پای کار بگذارد. تفسیری که روشن‌کننده حقیقت باشد. جز این باشد، فرقی بین مستند و گزارش تلویزیونی نیست.

«شهسوار» البته یک گزارش تلویزیونی نیست. فیلم‌ساز می‌کوشد با دیدی ژورنالیستی اسطوره تختی را بکاود. تصویر ماشین تایپ قدیمی و صدای تایپ کردن حروف قرار است ما را به زمانه وقوع داستان ببرد. گویی راوی اصلی فیلم خبرنگاری باشد کنجکاو در پی تهیه رپرتاژی هیجان‌انگیز برای روزنامه‌اش. این گزارش اما شور و هیجان کم دارد. سوسپانس‌هایی که باید ایجاد تعلیق کند، از متن روایت غایب است.

لحظاتی که تختی در تنگنا قرار گرفته، بهترین زمان برای خلق این تنش است. موسیقی، انتخاب تصاویر، فضاسازی با کمک صدا، نوع چینش صدای شاهدان واقعه، همه می‌توانند در ایجاد این تنش به کار گرفته شوند. گاهی این تصاویر است که باید حرف بزنند. آن‌چه از سوی راویان گزارش می‌شود، بهانه‌ای است برای خلق این تنش.

حرف‌های شاهدان حتی اگر ناظر اتفاقی هولناک هم باشند، به خودی خود برای ایجاد تنش کافی نیست. برای مثال در صحبت‌های ایرج راد، بازیگر، تنها حس‌وحالی که او به صدایش در لحظه تنهایی تختی داده، عامل تنش ماجراست. در باقی موارد ما فقط شنونده‌ایم. روایت نفس‌گیری که فراز و فرود این زندگی به‌هدررفته را معنا کند، در کار نیست.

افسوس از آن نامه زیبای همسر تختی که می‌توانست زمینه‌ساز یک داستان تازه باشد. ما اما پشت در اتاق هتل آتلانتیک جایی که تختی آخرین بار زنده دیده شد، می‌مانیم. در به روی ما بسته می‌شود، بدون آن‌که بفهمیم در آن اتاق چه گذشت. علت خودکشی یا شیوه مرگ اسطوره کشتی ایران مهم نیست. هیچ‌کس نمی‌داند پشت آن در بسته چه گذشت. حال‌وهوای درون اتاق آن چیزی بود که می‌شد تخیل ما را برانگیزاند و فیلم را به نقطه اوجی برساند.

«شهسوار» گزارشگر روایت پشت در این اتاق بسته است. می‌خواهد از این داستان‌های نیمه‌کاره داستانی بسازد که تکانمان دهد. پشت در آن اتاق همیشه بسته مانده، اما صدایی نیست جز شاید زمزمه‌ای که اگر به گوشمان می‌رسید، شاید روزنه‌ای می‌انداخت به یکی از غریب‌ترین حوادث در حرف و شایعه مانده جامعه ایرانی. درباره قهرمانی که نخواست روزمرگی بر تن و جانش بنشیند و بهایش را نیز داد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 117700 و در روز چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۸ ساعت 08:10:40
2024 copyright.