تا پیش از ساخت «زیر سقف دودی» از نگارش فیلمنامه دیگری با محوریت مشکلات زنان صحبت کردید که به مرحله ساخت نرسید. «زیر سقف دودی» هم موضوعی اجتماعی را روایت میکند و اینبار به طلاق عاطفی اشاره کردید و خیلی شفاف از این موضوع و آسیبهایی که به همراه دارد، صحبت کردید. چرا به سراغ چنین موضوعی رفتید؟
همانطورکه اشاره کردید، فیلمنامههای بسیاری برای ساخت مدنظرم بود که محوریت برخی از آنها طلاق بود. متأسفانه هیچکدام از آنها مرا راضی نکرد، چراکه گاهی حس میکنم جامعه آنقدر جلوتر از من حرکت میکند که گاهی از برخی موضوعات عقب میمانم، بنابراین تصمیم گرفتم به موضوع طلاق عاطفی بپردازم که شاید ۹۰ درصد از افراد جامعه ما با این مسئله درگیر هستند و شاید در بسیاری از مواقع خودشان متوجه نباشند. اما نگاهم به این موضوع کمی متفاوتتر بود، اینکه سهم هر کدام از ما در زندگی چیست؟ برایم اولویت داشت، معتقدم برخی سهمشان را از زندگی نمیگیرند، چراکه خودشان را وقف دیگران میکنند و بهمرور متوجه میشوند آنقدر که برای دیگران انرژی گذاشتند نتیجهای نداشته است. حتی دیگران آنها را فراموش کردهاند. به تعبیر دیگر، فقط هستند و حضور دارند و تا زمانی که وظیفه معمولشان را انجام میدهند از طرف اطرافیان حس میشوند، اما زمانی میرسد که وجودشان هم نادیده گرفته میشود. طلاق عاطفی یکی از اتفاقاتی است که روزبهروز شرایط بحرانیتری پیدا میکند و اتفاقا این روزها به بالاترین نقطه حساسیت خودش رسیده است.
اتفاقا زمانی که «هیس دخترها…» هم ساخته شد، واکنشهای متفاوتی به همراه داشت بههرحال در این فیلم از موضوعی صحبت کردید که تا قبل از آن خیلی شفاف درباره آن صحبت نشده بود، تصور میکنم همین موضوع درباره فیلم«زیر سقف دودی» هم صدق میکند، چراکه به آسیبهای طلاق عاطفی خیلی پرداخته نشده است.
اگر مقایسهای بین «زیر سقف دودی» و «هیس دخترها…» داشته باشم، باید بگویم موضوعی که در «زیر سقف دودی» مطرح میشود، حادتر از «هیس دخترها…» است، چراکه بحث تجاوز که در فیلم قبل به آن پرداختم، موضوعی است که بسیاری از قربانیان آن تا سالها درباره این موضوع حرف نمیزنند، اما بحث طلاق عاطفی شامل قشر بزرگتری از جامعه میشود که آدمهای درگیر این اتفاق بهنوعی دیگر، مورد ستم یا بیمهری قرار میگیرند. در این فیلم از زاویه دید یک کارگردان، سعی کردم علتها و کنشوواکنشها را پیدا و دلیل برخی بیتوجهی و دیدهنشدنها را تصویر کنم. وقتی به موضوعی مثل طلاق عاطفی رسیدم با توجه به اینکه بحث گستردهای است، فکر کردم باید همه زوایای این اتفاق را بدون قضاوت ببینیم و در تمام مدت از بیرون به آدمهای قصه نگاه کردم. «زیر سقف دودی» بهگونهای ساخته شده است که با یک قصه حادثهای روبهرو نمیشوید و حوادث نیست که پیشبرنده قصه است، بلکه بیشتر شخصیتمحور است و در طول فیلم، ماجراهای آنها را میبینیم. آدمهایی که هرکدام شرایط زیستی خاص خودشان را دارند و در طول زمان چیزهایی در زندگیشان تغییر کرده است. در این فیلم من فقط پنجرهای را باز کردم که به این موقعیت نگاه کنم، آدمهایی که خودشان را فراموش کردهاند، گاهی حتی اطرافیان هم توجهی به آنها ندارند. آسیبهای طلاق عاطفی کم نیست، عمدتا در اینگونه رابطهها زن یا مرد به سمت رابطه موازی میرود و گاهی طرف دیگر رابطه، روزبهروز منزویتر میشود و در چنین شرایطی دیگر خانواده به معنی واقعی وجود ندارد و این بدترین اتفاقی است که در یک جامعه رخ میدهد.
در این قصه، شما بیشتر به آسیبهای طلاق عاطفی در فرزندان خانواده اشاره کردهاید.
بله، به این دلیل که به نظر من در چنین فضاهایی قربانیان اصلی فرزندان خانواده هستند؛ بچههایی که دیگر چیزی به عنوان خانواده را لمس نمیکنند و هیچ عشقی در خانواده خود نمیبینند. در چنین خانوادههایی پدر و مادر مثل خواهر و برادر هستند. رابطهای با هم ندارند و احساسی در این خانواده وجود ندارد. در فیلم هم میبینیم، پسر خانواده به دکتر روانشناس مراجعه میکند و اصلیترین حرفش این است که در این خانواده هیچکس با هیچکس صحبت نمیکند. همین اتفاقات باعث میشود تا بهمرور چارچوب خانواده از بین برود. این روزها میبینیم خیلی راحت از ازدواج سفید صحبت میشود؛ افرادی که به دنبال سقفهای کاذبی برای خودشان میگردند و بهراحتی هر چند وقت یکبار اگر نتوانند به رابطهای ادامه دهند، سقف دیگری پیدا میکنند. این اتفاق خوبی نیست از خانوادهای که باید پایبندش باشیم دور میشویم. چرا در برخی خانوادهها بچهها نباید رابطه مهرآمیز پدر و مادرشان را ببینند؟ چرا باید خجالت بکشیم از اینکه مقابل چشم بچهها با همسرمان مهربان باشیم و به همدیگر مهر بورزیم؟ چرا طبیعیترین غرایز انسانی نادیده گرفته میشود؟ بسیاری از زنانی که بهمرور خودشان را فراموش کردهاند تا قبل از۴۰سالگی دچار آسیبهای جسمی زیادی میشوند و این یکی از مواردی است که سعی شد در این فیلم به آن اشاره شود. واقعیتهای بسیاری شبیه طلاق عاطفی در جامعه ما هست که در بسیاری از مواقع ترجیح میدهیم چشممان را بر آنها ببندیم، غافل از اینکه اگر زودتر از اینها چنین مباحثی باز میشد سعی میکردیم راهحلی برای آنها پیدا کنیم، الان از زخمی عمیق به اسم طلاق عاطفی حرف نمیزدیم. متأسفانه در طول سالهای اخیر طلاق عاطفی بیشتر و بیشتر شده است و بعد از پنج سال به این نقطه رسیدم که به این موضوع حساس بپردازم. از نظر من حفظ خانواده اتفاق مهمی است و باید جدی گرفته شود و اگر آسیبی متوجه آن است به دنبال راهحل درباره آن باشیم.
همانطور که خودتان اشاره کردید، پرداختن به این مسائل در سینما خیلی راحت نیست، چقدر در نوشتن فیلمنامه یا زمان ساخت محتاط بودید؟
بههرحال موضوعی که در این فیلم تصویر شده، یک تابو است. اصلا عشقورزی در جامعه ما تابو است، بنابراین سعی کردم با احتیاط خط قرمزها را دور بزنم و محتاط به جوانب نگاه کنم، چراکه باید طرح مسئله میکردم و حرفزدن درباره این موضوع مهمتر است تا اصلا مطرح نشود. درباره فیلم «هیس دخترها…» هم همین موضوع مطرح بود، باید درباره موضوع تجاوز صحبت میکردیم؛ موضوعی که شاید خیلی جرئت حرفزدن درباره آن وجود نداشت. مهمترین موضوعی که از «زیر سقف دودی» باید به مخاطب منتقل شود این است که باید به هم فرصت گفتوگوکردن بدهیم، متأسفانه جامعه ما جامعه دیالوگ نیست، مدام همدیگر را محکوم میکنیم. چرا هیچوقت با هم حرف نمیزنیم؟ چرا میترسیم از اینکه بحث را باز کنیم؟ چرا از ترسها و آبروریزیها؟ همین ترسهاست که باعث شده فاصلههایمان بیشتر شود و وقتی از طلاق عاطفی حرف میزنیم، وسعت این درد آنقدر زیاد شود که خیلی سخت از پس آن برآییم. اما باید موضوع طلاق عاطفی به چالش کشیده و درباره آن بحث شود. باید به آگاهی برسیم و این آگاهی باعث شود خودمان را تغییر دهیم و در جهت زندگی امن و آسایش و عشق جلو برویم.
از نظر من مطرحکردن موضوع طلاق عاطفی ربطی به طبقه اجتماعی خاصی ندارد، بنابراین در این فیلم آدمهای متمولی را میبینیم که در زندگی دچار این چالش میشوند. این داستان به فقر و طبقه اجتماعی خاصی بستگی ندارد، به فرهنگ بستگی دارد. این موضوع به چیزهایی وصل میشود که باید در زندگی به دنبال بازنگری و بازتولیدش باشیم، روابطی که باید دوباره به آنها نگاه کنیم. ما در این فیلم زن دلمردهای را میبینیم که فرزندش با او درددل نمیکند و هیچوقت به او نزدیک نمیشود و در همین روابط است که متوجه میشویم باید به چه مسائلی در زندگی و در روابط دقت کرد. باید به بچههایمان یاد دهیم زمانی که وارد زندگی مشترک شدند، عشق بورزند، یاد بگیرند همسر به معنای تکامل است و این تکامل در همه زمینهها ایجاد میشود.
کمی از انتخاب بازیگران فیلم صحبت کنیم، مریلا زارعی یکی از نقشهای محوری است که در طول داستان بیشتر با روزمرگی او و اتفاقاتی که زندگی مشترکش را دچار چالش کرده روبهرو میشویم، اما شخصیت کنشگری است که تصور میکنم مخاطب بیشتر با او همراه میشود.
درباره شخصیت مریلا زارعی در این فیلم باید بگویم دقیقا او از جمله خانمهایی است که از جایی به بعد متوجه کاستی در رفتار یا نوع نگاهش به زندگی میشود و با خودش فکر میکند پس در این زندگی چه زمانی نوبت به من میرسد؟ بهنوعی زن قصه ما از جایی به بعد خودش را کشف میکند و به دنبال هویتش میرود. اما درباره انتخاب بازیگران، هم مریلا زارعی و هم فرهاد اصلانی هر دو بازیگرانی هستند که درواقع در جستوجوی پیداکردن شخصیتی هستند که در فیلمنامه به آنها پرداخته شده است، تمام ریشههای شخصیتی نقش را در واقعیت پیدا میکنند و در طول فیلمبرداری با شخصیتهایی که بازی میکنند، زندگی میکنند یا حتی تا مدتها بعد از کار با آنها زندگی میکنند. برای من هم در مدت فیلمبرداری مریلا زارعی (شیرین) قصه بود و فرهاد اصلانی (بهرام). همه تلاششان این بود که شخصیتها را درست تعریف کنند، چراکه فیلمنامه هیچ حادثهای ندارد و این شخصیتها هستند که قصه با آنها پیش میرود. مریلا زارعی و فرهاد اصلانی هر دو از بازیگران خلاق و پرانرژی و قوی هستند که حتی بازینکردن را هم بازی میکنند و احساس خوبی داشتم از اینکه با این گروه بازیگران کار کردم و از ابتدا هم به حضور آنها فکر میکردم.
هیچوقت با شخصیتی در این فیلم نزدیکی بیشتری حس کردید؟
با اینکه به عنوان کارگردان باید از این موضوع اجتناب کنم اما گاهی این احساس نزدیکی با برخی شخصیتها برایم وجود داشت؛ بهویژه آرمان قصه که رفتارش نتیجه رابطه نامطلوب پدر و مادرش است و برخی اوقات با او همدردی میکردم. اما طبعا سعی میکردم از این فضا فاصله بگیرم و دچار احساسات نشوم. تمام مدت به این فکر میکردم من باید سؤالی را در ذهن مردم مطرح کنم و این موضوع را به مخاطب منتقل کنم که اگر تو هم مثل شخصیتهای داستان ما هستی خودت را تغییر بده یا خودت را پیدا کن و دوست دارم بعد از دیدن فیلم به این موضوع فکر شود.
بههرحال، طبعا در ساخت این فیلم با برخی محدودیتها به لحاظ طرح موضوع روبهرو بودید، نتیجه کار را چطور میبینید؟
از کار راضیام، میتوانست بهتر باشد، احساس میکنم به هدفی که از ابتدا برای خودم تعریف کردم رسیدم. سالهاست سفارش کار از مردم میگیرم و سعی میکنم خواسته آنها بر کاری که خودم دوست دارم ارجح باشد. در مراودات روزانهام با مردم در خیابان یا ایمیلها و پیغامهایی که از آنها دریافت میکنم مسیرم را برای فیلمسازی مشخص میکنم. خوشحالم این ارتباط با مردم باعث شده مسیری را طی کنم که خواسته آنهاست و بهنوعی حرفهای مردم در فیلمهایم منتقل میشود و من را در مسیری قرار میدهند که متوجه میشوم الان وقت پرداختن به این موضوع است. موضوعی که در فیلم «زیر سقف دودی» نیز به آن پرداخته شد، مسئلهای است که سالها پیش باید درباره آن صحبت میکردیم اما الان این زخم دهان باز کرده و آنقدر بزرگ شده است که باید فکری برای آن کرد. در چنین مواقعی من به عنوان فیلمساز نمیتوانم بیتوجه به موضوعات اطرافم و مسئلهای را که دغدغه ذهن مردم است رها کنم و به دنبال خواسته خودم در فیلمسازی بروم.