کتاب «شیخ بهائی و توپ مروارید» نوشته سیدمحمد بهشتی، الناز نجارنجفی و بهنام ابوترابیان توسط انتشارات روزنه منتشر شد.
به گزارش روابط عمومی انتشارات روزنه؛ دو بخش نخست کتاب، از خلال تطبیقِ حیثیتِ تاریخی و رواییِ شیخ بهائی و توپ مروارید، به اوضاع ایران در دوران صفویه و قاجاریه و بحرانهای گریبانگیر جامعۀ ایرانی در چهار سدۀ اخیر میپردازد. بخش سوم کتاب، دربارۀ «روایت» و اهمیت آن به مثابۀ ظرفی برای انتقال حقایق دشوارفهم است؛ اینکه چطور فرهنگ خود را در قالب قصهها و روایات زنده و زاینده نگه میدارد. بخش انتهایی کتاب دربارۀ عواقب و مضرات تحقیر شخصیتهای روایی خصوصا در دوران معاصر است.
درباره این کتاب آمده است: از کودکی تا بزرگسالی، بسیار بودهاند آدمها، جاها، اشیاء و حتی اوقاتی که برایمان برجسته شدهاند؛ نام «دماوند» را که میشنویم کمتر به یاد عارضهای طبیعی با ارتفاع مشخص میافتیم و بیشتر «دماوند» را با داستانهای ضحاک و فریدون به خاطر میآوریم. به همین ترتیب شیخ بهائی از میان علما، برای ما ارج و مقامی خاص یافته؛ او را مهندس و معمار میدانیم و روز معمار را به یاد او نامگذاری کردهایم. توپ مروارید دیگر بعید است ما را یاد توپی جنگی با صدا و جثهای مهیب بیندازد. به همین ترتیب نوروز، روز اول فروردین در تقویم شمسی نیست بلکه «وقتی» خاص شده است. پرسش این است که آنچه دربارۀ اینهمه شخصیت شنیدهایم و باور کردهایم، آیا واقعیت دارد و یا یکسره قصه و زادۀ خیالات واهی است؛ «آیا حافظ وجود داشته؟»، «آیا شیخ بهائی مهندس بوده؟»، «آیا توپ مروارید حاجت میداده؟» و «آیا حمامی بوده که با یک شمع گرم شود؟». برخی مورخین، خصوصا در دوران معاصر، صحت و اعتبار این شخصیتها را منکر شده و به سخرهگرفتهاند؛ مثلا با توجه به مستندات تاریخی، مهندس بودن شیخ بهائی را نفی کردهاند. پیداست که اگر همۀ اینها را یکسره موهوم بدانیم، از بخش بزرگی از داشتهها و دانستههایمان، چشم پوشیده و حتی در صحت بسیاری از گنجینههای فرهنگیمان همچون شاهنامۀفرودسی تردید کردهایم.