سینماسینما، مهگان فرهنگ
فانتزی و تخیل از مولفههایی است که میتواند شرارتها و ناراحتیها را دور کند و حتی در برخی از این فانتزیها این شرارتها میتواند قدرتمند نیز جلوه کند. اما دنیای تصویر همیشه دنیایی بوده که توانسته بر خواستههای خود پیروز شود.
انیمیشن تنها وظیفه ایجاد یک اثر فانتزی و تخیلی و حتی سرگرمکننده را ندارد، حتی اگر فرمهای اثر یا فیلم ذهنی و تخیلی باشد. در این شیوه ساخت فیلم (فیلم انیمیشن) تمامی عناصر ساختاری فیلم تحت تاثیر مفهومی به نام تصویر متحرک و فانتزی قرار گرفته، حال اینکه فانتزی میتواند به زندگی واقعی ورود کند. همین که کاری از دریچه تخیلات هم میگذرد، تاثیرگذار است. عوامل انسانی هنرمندی که در تولید یک فیلم انیمیشن فعال هستند، باید از ظرفیتهای بالای خیالپردازی برخوردار باشند. در طراحی شخصیت و زمینه و… اگر نگاه فانتزی به فرم، رنگ و هارمونی نداشته باشد، ممکن است منجر به نابودی ظرفیتهای فانتزی در فیلم شود.
انیمیشن «زندگی من به عنوان کله کدو» یا «کدو» یک انیمیشن سوییسی فرانسویزبان است که کاندیدای اسکار ۲۰۱۷ شد. یکی از موارد مهم در انیمیشنهای دنیا، ارتباط و تاثیرگذاری بر مخاطب است، بهویژه بر کودکان و نوجوانان. در این راستا تاثیر انیمیشنهای اروپایی، آمریکایی، آسیایی، به عنوان مثال انیمیشن ژاپن، بسیار متفاوت است. نوع نگاهها، فانتزیها، تخیلها همه با نوع نگاههای آنها همسوست.
نگاههای کشورها و نوع انیمیشنهایشان دارای همان هویتی است که در سینما و ادبیات و دیگر هنرهایشان نمایان است. این فیلم با نگاه متفاوت در نوع ساخت (انیمیشن عروسکی) و با سختی تولید فقط یک انیمیشن سرگرمکننده نیست. این اثر هم برای کودکان و هم برای بزرگان یک اثر تاثیرگذار است. شخصیتها با سرهای بزرگتر و چشمان درشت در طراحی شخصیت میتواند به چشمان تیزبین و جستوجوگر کودکان اشاره کند؛ چیزی شبیه به انسانهای قدیم که برای تاکید بر تعقل چشمان را بزرگتر و با تاکید ترسیم یا تجسم میکردند.
در راستای کار کودکان بیشترین تاکید بر این است که دنیایی پر از امید و در نهایت شادی را به آنها نشان داد. «زندگی من به عنوان کله کدو» جسارت بیشتری در نشان دادن واقعگرایی زندگی نشان داده. در این انیمیشن دنیای واقعی کودکان و مصایب آنها نشان داده شده است. در این فیلم میبینیم که کودکان با زندگی واقعی روبهرو میشوند، از جمله ترس، غم، شادی و… این فیلم به سراغ دنیای کودکانی رفته که در تاثیرگذارترین سالهای زندگیشان و ترسناکترین اتفاقات زندگی خود قرار دارند.
تمامی کاراکترها اگرچه کودکاند، اما دنیای واقعی کودکانی را که برای خود داستانهایی واقعی دارند، نشان میدهند. «کله کدو» یا «کدو» نامی است که مادر فرزندش را صدا میزند. او دنیای کودکانه خلوتش را با بادبادکی پر می کند که نمیگذارد از خانهشان فاصله بگیرد و بعدا آن را با خودش میبرد. او با قوطیهای نوشیدنی مادرش بازی میکند؛ چیزی که بازمانده از خوشیهای مادرش است. نقاشی کردن از علاقهمندیهای اوست و زبان تکمیلکننده تصویری در طول فیلم است. او قصههایی را که نمیبینیم، با نقاشی بیان میکند. پدر در کل فیلم برایش یک قهرمان است و در نقاشی او وجود دارد.
«کله کدو» به دلیل مرگی که برای مادرش پیش میآورد و هیچ تقصیری ندارد، تنها شده و به یتیمخانه فرستاده میشود. او حالا یک پسر یتیم است که جامعه معتقد است باید در جای امنی به نام یتیمخانه باشد. حالا «کله کدو» در میان بچههایی است که هر کدام با قصههای خود و زندگیهایی که داشتند، در این مکان دور هم جمع شدهاند. هر کدام از این بچهها نماینده یک نوع رفتار اجتماعی و بازخورد یک اتفاق اجتماعی هستند که در این نقطه جمع شدهاند و یک نقطه مشترک دارند؛ آنها با دنیای واقعی قابل لمس زودتر رودررو شدهاند. درد یکدیگر را میفهمند و به واسطه پاک بودن دنیای کودکانه تلاش میکنند به یکدیگر کمک کنند.
«زندگی من به عنوان کله کدو» فیلم انیمیشنی است که ناراحتیها و تنهایی بشر را که هدف و دغدغه بسیاری از فیلمسازان و هنرمندان دنیاست، به آنها و اینبار از زاویه کودکان نشان میدهد.
سیمون قادر، احمد، کَمیل، آلیس و دیگر بچهها هر کدام نماینده یک رفتار و شخصیت در جامعهاند و «کله کدو» آهسته آهسته در این اجتماع خودش را پیدا میکند. حالا دیگر فیلم به جامعه خانواده آنها که چرا با کودکانشان اینگونه رفتار کردهاند، اشاره نمیکند. فیلم به دنبال پرسشگری نیست، بلکه بهراحتی به حل مسئله میپردازد. فیلم یک دنیای پر از خشونت برای کودکان را نشان میدهد. غمی که در دل هر کودک میماند و در خلوتها و اشاراتی که در نقاشی «کله کدو» میشود، وجود دارد، ناشی از خشونت دنیای آدم بزرگهاست. تکلیف مخاطب با این دنیا مشخص است. نه مخاطب و نه کودکان فیلم از آن گریزی ندارند، با وجود اینکه ممکن است آنها در مکانی زیبا و امن زندگی کنند. زخمی که از ابتدا بر این کودکان و هزاران کودک خارج از دنیای فیلم وجود دارد، بر روح آنها باقی مانده و باعث میشود آنها در مسیر زندگی خود تصمیمهای متفاوت بگیرند. آنها هم مانند همه انسانها حسادت میکنند، عاشق میشوند، تمایل به رهبر شدن یا دست انداختن دیگران دارند، تلاش میکنند دوست خود را از نقشه شومی که خاله فرصتطلبش برایش کشیده، نجات دهند، آرزوپروری میکنند و گاه از مواجهه با آرزوهایشان هم دریغ میکنند. آنها با وجود سن کمشان، حقیقت و واقعیتها را پذیرفتهاند و میخواهند زندگی کنند. حالا آنها در این زندگی اجتماعی، پر از انرژی و هیاهوی کودکانهاند. «کله کدو» در بدو ورود با قلدری سیمون روبهرو میشود، اما با او کنار میآید و بهزودی همه با هم یکی میشوند. این فیلم قصد ندارد عصیانگری بچهها را علیه سیستم یتیمخانه (مانند دیگر فیلمهای تاریخ سینما) نشان دهد.
آنها در یک فضای امن با دستاندرکاران خوب زندگی میکنند. پلیسی که در ابتدا «کله کدو» را به یتیمخانه آورده، با او در ارتباط است و «کله کدو» برایش نامه مینویسد و اطلاعات تصویری زیبای کودکانهای از طریق نقاشی به او میدهد. نقاشی به عنوان یک ابزار بیان به عنوان یک نقشمایه در طول فیلم دیده میشود و تا لحظه آخر پرقدرت باقی میماند… حضور پلیس در یتیمخانه با شوخیهای کودکانه از طرف بچهها روبهرو میشود و او که خودش علاقهمند به بچههاست، آنها را بهخوبی درک میکند.
کودکان فیلم کودکان تفکر هستند. تفکر از ویژگیهای ذاتی انسان است و انسان منهای تفکر انسان به شمار نمیآید. از نظر جان دیویی فکر عبارت است از درک روابط. به نظر او فکر سه جنبه دارد:
الف) ادراک
ب) تعقل یا استنتاج
ج) قضاوت ( حسینی. علی، ۱۳۹۲٫ ص ۱)
بر این اساس کودکان همان انسانهایی هستند که از دور فکر کردهاند. «کله کدو» در این فیلم نماد یک کودک-انسان متفکر است و همچنین دوستانش. آنها در دنیای کودکانهشان آرزو میکنند، و آرزوهایشان چیزهایی است که برای بسیاری از کودکان بخشی از زندگیشان محسوب میشود. هنگامی که همه اطراف نوزاد تازهای که متعلق به مربیشان است، جمع شدهاند و با مربی صحبت میکنند، میتوان به تکتک نکاتی که هر کدام در ذهن دارند، رسید. آنها به آنچه در ذهنشان است، اندیشیدهاند و پرسشگری میکنند. آنها همه دوره بحران انسانی را که در کودکی رخ میدهد، گذراندهاند و میتوان گفت همه در بحران بودهاند.
دانشمندان معتقدند رشد مغزی در کودکان طی یک دوره زمانی بسیار کوتاه اتفاق میافتد، بهطوریکه در مواردی این تغییرات به حدی شدیدند که آثار بلندمدتی به جای میگذارند. آنها این دوره زمانی خاص را که رشد مغزی کودک است و در طول پنج تا شش سال اول زندگی به بیشترین حد خود میرسد، دورههای بحرانی مینامند. به همین لحاظ میتوان واقعگرایی کودکانه فیلم را بیشتر فهمید؛ واقعیت زمینی که با تمام شادی و آرزوهای کودکانه آنها همراه است. این فیلم هم برای کودکان و هم بزرگان فیلمی مناسب و چالشبرانگیز است. اینکه بزرگترها چنین دنیایی را برای کودکان ایجاد میکنند و دیگر اینکه کودکان انسانهای دارای اندیشه هستند که میتوانند در رودررویی با مسائل زندگیشان آنها را حل کنند. فیلم انیمیشن «زندگی من به عنوان کله کدو» نشان میدهد که سینما میتواند از ویژگیهای بالای تاثیرگذاریاش بر مخاطب استفاده کند. در این تاثیرگذاری توان انیمیشن بیشتر است. چراکه انیمیشن به دلیل خلق فانتزیها و توسعه تخیلات تصویری از طرف کودکان بیشترین پذیرش را دارد.
«زندگی من به عنوان کله کدو» به مهمترین و زیباترین بخش زندگی یک انسان، یعنی دوران کودکی، اشاره دارد و از همه مهمتر اینکه به شعور و تعقل کودک به مثابه یک انسان احترام میگذارد.
خیالپردازی، واقعیت، بحران، خانواده، مشکلات، اجتماع، عشق، جوانمردی، مشارکت و بسیاری دیگر از مفاهیم انسانی در گونهای از ساخت انیمیشن (انیمیشن عروسکی صحنهای به شیوه استاپ موشن) با نگاهی هنرمندانه و بیهیاهو از جنس سینمای اروپا طی ۶۰ دقیقه، که نه طولانی است و نه کوتاه، در «زندگی من به عنوان کله کدو» دیده میشود و مخاطبش را علاوه بر لذت دیدن یک انیمیشن خوب از سینمای اروپا، با مرحلهای از رشد فکری در رابطه با جامعه، بهویژه جامعه کودکان، روبهرو میکند
منبع: ماهنامه هنروتجربه