خسرو دهقان در نشریه هنر و تجربه نوشت :
- من عضو سادهای از انجمن منتقدان سینمای ایران هستم. آنچه در مصاف با آقای عباس کیارستمی میگویم و مینویسم، حاصل تجربه شخصی خودم است و دخلی به انجمن یا منتقد دیگری ندارد.
- آقای عباس کیارستمی همواره در طول سالها، با شکیبایی و سعه صدر و مهربانی و ادب و نزاکت با یادداشتها و نقدهایم رودررو شده و همیشه بزرگمنش و صبور و متین و نقدپذیر بودهاند. هرگز پیغامی برایم نفرستادند و عکسالعملی نشان ندادند و تا آنجا که بهخاطر میآورم و تجربه دارم، از معدود فیلمسازان این ملک در زمینه پذیرش نقد و منتقد است. شکیبا و با تحمل. ایشان حتی برعکس هم رفتار نکردند و برایم صله و مرحمتی نفرستادند تا مرا مال خود کنند. روی خط مستقیم و بدون لغزش و خطا و در مورد سلیقه و نگاه و اعتقادم، انگار نه انگار بودند و لوندیهای من را ندیده و نخوانده میگرفتند.
- و اما تنها گاهی و کمی با شوخی و…
نمونهای میآورم:
در روزگاری (حدود اواخر دهه ۷۰ شمسی) گفتوگویی دارم با آقایان محمد عبدی و کامبیز کاهه در مجله نقد سینما شماره اول. پاراگراف آخر آن گفتوگو را بازنویسی میکنم.
سوال: «خب، آقای دهقان از این حرفها بگذریم و برویم سر اصل مطلب. برایمان قضیه پدرکشتگیتان با کیارستمی را توضیح دهید.»
پاسخ: «راستش همه این داستانها براساس یک خصومت شخصى است. یک دفعه در ازدحامى در صف سینما، ایشان داشت براى اولین بار به سینما مىرفت. ما هم بودیم. من آن روز یک کفش نو پوشیده و واکس زده بودم، خیلى تمیز بود. او بدون آنکه متوجه شود پاى من را لگد کرد و معذرت نخواست. اگر از من پوزش بخواهد که حواسش نبوده و کفش مرا لگد کرده، همه این قضایا به این تبدیل مىشود که کیارستمى یکى از بىهمتاترین فیلمسازان تاریخ سینما خواهد شد.»
- اما این روایت را آقای کیارستمی قبول ندارد و معتقد است همه چیز واژگون و معکوس است. این او بوده که در صف سینما این پا و آن پا میکرده و کفش نو و تمیز به پا داشته و معتقد است که من در تمام طول زندگیام چون دهقان هستم، گیوه میپوشیدهام و اصلا پدیدهای به نام واکس را نمیفهمم که چه چیز است. ایشان میگویند که این من بودم که بیادبی و بینزاکتی و جسارت کردم. و خود را محق و طلبکار و مغبونشده میدانند.
- اینکه راست و درست و واقعیت و حقیقت ماجرا چه بوده، اصلا مهم نیست. (و همه چیز در حد یک شوخی است. به تاریخ گفتوگویی اواخر سالهای ۷۰ شمسی توجه فرمایید.)
- مهم این است که ایشان برنده است و من بازنده. ایشان در اوج موفقیت و شهرت و ثروت است و بر قله اورست سینما و بام جهان سینما ایستاده است و من یک منتقد دوزاری ورشکسته بهدردنخور.
- و همچنان با اصرار و تاکید در انتها بگویم که آقای عباس کیارستمی در رودرویی با نقد و منتقد بیهمتا و یگانه بود. بزرگوار و آقا.
- و من بهترین تجربه زندگی نقدنویسیام را با ایشان داشتم. بدون حرف و حدیث و ساکت و آرام. فقط با لبخند.
- آیا حق نقد محفوظ است؟ و نقد فیلم زنده است؟
- روحش شاد. یادش گرامی