گفت‌وگو با محمود بهرازنیا، کارگردان فیلم «شاهزاده»/ در جست‌وجوی بهشت

محمود بهرازنیامستند شاهزاده ساخته محمود بهرازنیا به زندگی یک مهاجر افغان می‌پردازد که در ایران به سراغ بازیگری هم رفته است.

سینماسینما، بعد از بازی در فیلم «جمعه»، زندگی بازیگر افغانستانی فیلم، جلیل نظری، با توجه به اتفاقاتی که بعدها رخ داد، برای محمود بهرازنیا جالب شد. به همین دلیل دو فیلم درباره او ساخت. فیلم «شاهزاده» که این روزها در گروه هنر و تجربه اکران شده، حاصل نگاه اوست به فراز و فرودهای زندگی این مهاجر.

قبل از این‌که بخواهیم درباره فیلم حرف بزنیم، مایلم از خودتان شروع کنم. علت این‌که کم‌کار هستید، چیست؟

خب من سال‌هاست در خارج از کشور زندگی می‌کنم. وضعیت فیلم‌سازی در آن‌جا نسبت به ایران خیلی سخت است و اصلا قابل مقایسه با ایران نیست. من خودم تحصیلات دانشگاهی‌ام مهندسی بود. اما آن را کنار گذاشتم و در زمینه سینما تحصیل کردم. من برای رسیدن به آرزویم یعنی فیلم‌سازی می‌بایستی به‌سختی کار می‌کردم! درواقع این مشکل تمام کسانی است که علاقه به فیلم‌سازی دارند، ولی پول کافی در اختیار ندارند. من برای ساختن فیلم مورد علاقه‌ام مجبور بودم درشغل خودم کار کنم و به‌اصطلاح خودفروشی کنم.

 چه کارهایی؟

مثلا فیلم‌برداری، تدوین، تهیه فیلم‌های سفارشی برای تلویزیون. خب من اغلب فیلم مستند کار کرده‌ام. در بعضی مواقع موفق می‌شدم با پول آن‌ها موضوع مورد علاقه‌ام را هم بسازم. برای مثال حدود ۱۴ سال پیش برای شبکه اول (ARD) تلویزیون آلمان که از شبکه دوم (ZDF) معتبرتر است، فیلمی به نام «عروسی دیجیتال» ساختم که در برنامه آینه جهان (Weltspiegel) مورد استقبال واقع شد. این برنامه یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های این شبکه است. از سوی دیگر هم فیلمی مستند درباره زنان فیلم‌ساز ایران ساختم. ازجمله مستندی از چگونگی ساخت فیلم «دو زن» که خانم نیکی کریمی و آقای آتیلا پسیانی در آن بازی می‌کردند. این مستند هم در برنامه پربیننده  Weltspiegel کانال یک تلویزیون آلمان پخش شد و مورد توجه قرار گرفت.

 شما در چه رشته‌ای تحصیل کردید؟

من پس از تحصیل در رشته مهندسی نفت و مدتی کار در این حرفه، در مدرسه عالی هنرهای تجسمی آلمان در شهر هامبورگ hochschule für bildende künste hamburg  رشته سینما خواندم و جالب است بدانید که پایان‌نامه‌ام را توانستم درباره زنده‌یاد و دوست نازنینم سهراب شهید ثالث بنویسم.

به هر حالت سهراب شهید ثالث به‌عنوان یکی از آغازگران موج نوی سینمای ایران شناخته می‌شود. به‌طور کلی در آلمان، ایشان را به‌عنوان یک فیلم‌ساز ایرانی می‌شناختند یا یک فیلم‌ساز ایرانی -آلمانی؟

صددرصد به‌عنوان یک ایرانی می‌شناسند.

 به آثار شهید ثالث چگونه نگاه می‌شود؟

خب در ۱۳، ۱۴ فیلمی که در آلمان ساخت، اغلب جامعه آلمان را به نقد کشید. به گواه خود آلمانی‌ها، بهتر از خودشان به نقاط قوت و ضعف مردم آلمان اشراف داشت. حتی خانم لوته آیسنر، مورخ معروف سینمای آلمان، معتقد بود نگاه دقیق انتقادی ایشان به جامعه آلمان شگفت‌انگیز و کم‌نظیر است. حتی در فیلم‌های شهید ثالث طراحی صحنه و دکورهای خانه‌های آلمانی در مقایسه با فیلم‌سازان آلمانی حساب‌شده‌تر بودند.

 تحلیلتان از فیلم‌های این فیلم‌ساز پیشرو چیست؟

مستند شاهزاده محمود بهرازنیاسهراب شهید ثالث به عقیده بنده در درجه اول بنیادگذار سینمای نوین ایران است. انسانی به‌غایت باوجدان و شریف که هرگز از اهداف و ایده‌آل‌های هنری و انسانی‌اش سر باز نزد و تا آخرین نفس به آن‌ها وفادار باقی ماند. همیشه در فیلم‌هایش انسان‌های حاشیه جامعه را به تصویر می‌کشید. در برابر دردهای مردم طبقه فقیر و آسیب‌پذیر بی‌تفاوت نبود. همین دردمندی را در شاهکار بی‌نظیر و به‌یادماندنی «طبیعت بی‌جان» به نمایش گذاشت. یا در شاهکار بلند «اتوپیا» که در شهر برلین آلمان ساخته شد که سهراب به زندگی و استثمار زن‌های روسپی پرداخته و در این اثر نیز امتداد نگاهش را به‌خوبی شاهدیم.

با نقدهایی که در فیلم‌هایش ارائه کرد، جامعه آلمان با او دچار زاویه نشد؟

او نگاه خصمانه به جامعه آلمان نداشت، بلکه هر آن‌چه را دیده و درک کرده بود، درکمال صداقت به تصویر کشید. حتی به یاد می‌آورم آن زمان که شبکه‌های تلویزیونی و رادیویی خصوصی در آلمان اجازه فعالیت مستقل خود را به دست آوردند، شروع به تولید گسترده برنامه‌های تفریحی و صرفا سرگرم‌کننده کردند تا بینندگان بیشتری را جذب خود کنند. از طرف دیگر دو شبکه رسمی آلمان  (ARDو ZDF) می‌خواستند از رقابت با شبکه‌های خصوصی عقب نمانند و آن‌ها هم به‌خاطر جلب بیننده روز به روز سطح کیفی برنامه‌های خود را پایین آوردند. تا جایی که حتی به سهراب شهید ثالث نامه نوشتند (سهراب یکی از این نامه‌ها را در اختیار من گذاشت که متن آن در ماهنامه «فیلم» به چاپ رسید) که تو اگر نگاهت را عوض کنی، ما به تو پول می‌دهیم تا بتوانی فیلم بسازی. ولی سهراب شهید ثالث آن را نپذیرفت و صادقانه به راه خود ادامه داد. شهید ثالث در اواخر زندگی‌اش در سختی به سر می‌برد. بااین‌حال همیشه عزت نفس و غرور خود را حفظ کرد. همیشه آراسته، مرتب و تمیز لباس می‌پوشید. او وقتی از ادامه ساخت فیلم‌های مورد علاقه‌اش در آلمان ناامید شد، به آمریکا مهاجرت کرد و پس از مدتی در همان‌جا در نهایت عزلت و تنهایی چشم از جهان فروبست. من سال‌های آخر عمرش در کنارش بودم. بعد از درگذشت غریبانه‌اش به همت و پشتیبانی سینماگر جوان و ارزنده آقای بردیا بخشنده و سایر دوستان پرتوان و علاقه‌مند به سهراب شهید ثالث،  این افتخار را کسب کردیم که برای اولین بار و در وطن هنرمند ازدست‌رفته، در خانه هنرمندان ایران مراسم بزرگداشت باشکوهی را به یاد او و در طول یک هفته و با نمایش اکثر فیلم‌های او برگزار کنیم.

در آن سال‌های هم‌نشینی، هیچ‌وقت تصمیم نگرفتید درباره زندگی در غربت شهید ثالث فیلمی مستند بسازید؟

واقعیت این است که من با ایشان فقط به دلیل وجود خودشان دوستی کردم. در آن زمان به چنین موضوعی فکر نکرده بودم و صلاحیت آن را هم در خودم نمی‌دیدم و اصلا به خودم اجازه نمی‌دادم که این‌گونه فکر کنم.

 اما در عوض درباره عباس کیارستمی فیلم ساختید. فیلم مستند «در نزدیکی کیارستمی» را ساختید که اخیرا در پی مرگ غم‌انگیز ایشان مورد توجه زیادی واقع شد. این کار حاصل چه نگرشی بود؟ درضمن برایم این سوال مطرح است که چگونه آقای کیارستمی اجازه دادند که از منزل شخصی ایشان تصویربرداری کنید؟

واقعیت این است که دوستی من با زنده‌یاد عباس کیارستمی، از فیلم « کلوزآپ» و نمایش آن در خانه هنرهای جهان در شهر برلین شروع شد. به عقیده من این فیلم یکی از مهم‌ترین و اثرگذارترین فیلم‌های تاریخ سینمای جهان است… در این فیلم کارگردان به‌عنوان یک روان‌شناس و جامعه‌شناس قدرتمند ناهنجاری‌های جامعه را موشکافانه مقابل چشمان ما عریان می‌کند. در یک طرف حسین سبزیان قرار دارد که به‌خاطر عشق به سینما در یک دیدار تصادفی خود را به دروغ به جای کارگردان مطرح روز یعنی محسن مخملباف جا می‌زند و در مقابل، خانواده نسبتا مرفه آهنخواه و پسرهای تحصیل‌کرده ولی بی‌کارش قرار دارند. تا زمانی که مخملباف قلابی، ماهرانه نقش یک کارگردان چیره‌دست را بازی می‌کرد، این خانواده تحصیل‌کرده چاکر و خادم آقای کارگردان هستند و حتی حاضرند برای بهتر شدن دید دوربین، شاخه‌های بلند درخت خانه را هم کوتاه کنند. در آن روزها کیارستمی نازنینم متوجه عشق و علاقه شدید من به فیلم و کسب اطلاعات بیشتر من شد. او مهربانانه و در فرصت‌های مختلف موبه‌مو روند ساخت فیلم «کلوزآپ» را برای من شرح داد. درطول این مدت گویی در کلاس درس بودم. این‌جا بود که به معنای واقعی کلمه به دشواری واقعیت‌سازی و مسئولیت سنگین آن در قبال سوژه پی بردم و درک کردم که چه کار دشواری است و درحقیقت و در وهله اول نیاز به وجدانی پاک و بی‌طرف دارد. درک کردم که دوربین فیلم‌برداری وسیله‌ای مقدس است و باید واقعیت را ثبت کند و نه چیز دیگری را. حسن سینمای کیارستمی عدم قضاوت است، و قضاوت نکردن هم کار بسیار سختی است. من در ساخت فیلم مستند «در نزدیکی کیارستمی» سعی کردم به این اصل اساسی و درس بزرگ استادم تا حد امکان نزدیک شوم. درضمن من علاقه به ساختن فیلم با محتوای سیاسی ندارم.

 چرا؟

چون در کار سیاسی ممکن است ناچار شوی طرف این دسته یا آن گروه را بگیری، بنابراین در مواردی مجبوری به نفع گروه مورد علاقه‌ات دروغ هم بگویی. درصورتی که موضوع‌های اجتماعی نه مرز و بوم می‌شناسد و نه حتی تاریخ مصرف دارد.

فکر کنم شروع آشنایی‌تان با جلیل نظری، بازیگر نقش اول فیلم «شاهزاده»، در فیلم «جمعه» بود. چگونه خود شما به فیلم آقای یکتاپناه معرفی شدید؟

باید بدانید که این‌جا هم مثل همیشه پای عباس کیارستمی در میان بود. قبلا دوست عزیزم، حسن یکتاپناه، مرا در اصفهان و پشت صحنه فیلم «دو زن» دیده و برای نقش آقا محمود در فیلم «جمعه» انتخاب کرده بود. اما برای محکم‌کاری و این‌که من کار را قبول کنم، خود استاد کیارستمی از من خواست که فورا به تهران بیایم تا در این فیلم حضور داشته باشم. با وجود این‌که سرم خیلی شلوغ بود، هرگز به خودم اجازه ندادم که به استاد بزرگوارم نه بگویم. از طرف دیگر شانس بزرگی بود که با دست‌های نازنین افتخار سینمای ایران بر در زندگی من می‌کوبید. من افتخار می‌کنم که در دوران عباس کیارستمی به دنیا آمده‌ام. ایمان دارم که قرن‌ها باید بگذرد تا شخصیتی همانند کیارستمی ظهور کند. به هر تقدیر با این دعوت در آن فیلم حضور یافتم و با جلیل نظری آشنا شدم.

 شما قبل از «شاهزاده»، فیلم مستند «راه بهشت» را درباره جلیل نظری کار کرده بودید. آیا دادن جایزه دوربین طلایی کن به فیلم «جمعه»، ترغیبتان کرد داستان زندگی جلیل نظری را فیلم کنید؟

وقتی فیلم «جمعه» جایزه دوربین طلایی را دریافت کرد، جشنواره هامبورگ عوامل فیلم ازجمله جلیل نظری را دعوت کرد که برای معرفی فیلم به آلمان بروند. جلیل نظری پاسپورت نداشت و نمی‌توانست از کشور خارج شود. خلاصه پی‌گیری کردیم و توانست پاسپورت بگیرد. قبل از سفر به آلمان فکر می‌کرد بهشتی در انتظارش است، ولی شرایط سختی در انتظارش بود. تنها پس از سه روز اقامت در آلمان به یکی از بدترین کمپ‌های پناهندگی آلمان فرستاده شد که این جریانات ناگوار قصه اصلی فیلم «راه بهشت» را رقم زد.

ماهنامه هنر و تجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 26230 و در روز چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت 13:53:02
2024 copyright.