سختی بخش مهمی از لذت ساختن و خلق کردن است. به شرط آنکه این سختی در ذهن تو و در برابر چیستی یا چگونگی اثرت که می خواهی ارائه کنی، باشد نه در بخش سخت افزاری و متقاعدکردن صدها آدم به حق یا ناحق برای کسب اعتماد یا کمک و… . من به خودم اجازه ندادم موقع نوشتن با ابراهیم به چگونگی فکر کنیم و مدام کوتاه بیاییم و به اجرا فکر کنیم و بگذریم. شروع فیلم برداری چنین فیلم نامه ای هم می شود مصیبت؛ یعنی سلام و مواجهه با بی شمار دستگاه های مسئول و غیرمسئول؛ یعنی خواهش کردن، التماس کردن و حتی تبرئه کردن خود. توقف ها، محصول تمام این نادیده گرفتن ها در نوشتن بود؛ چه در محتوا و چه در شکل اجرا. دو سال تمام جنگ واقعی برای دراختیارگرفتن امکانات بودجه و قانع کردن و قسم خوردن و… اما چون خودم و گروه به آنچه می ساختیم باور داشتیم، ادامه دادیم. حتی به بهای اینکه بیشتر انرژی و فکر و توانمان درگیرآنچه گفتم باشد تا خود اثر.
گروه در مسیر دو ساله کم تغییرات نداشت، اما ستون های اصلی کار کنار من و «موقعیت مهدی» ماندند. گفتن از سختی های کار و شرایط مهیب تولید، شاید تفسیر به بی باوری به کارمان شود، ولی هرگز چنین نیست. من گروه درجه یکی داشتم که در اوج کرونا و با کمبود اولین مایحتاج انسانی، کنار کار ماندند؛ چون از جایی به بعد بحث ها بر سر چگونگی تمام شده بود و باور داشتیم به آنچه که در حال شکل گرفتن بود. راستش الان دلم می خواهد مدت ها کنارشان بنشینم، برایشان چایی بریزم و مرور کنیم همه آنچه را پشت سر گذاشتیم. با مهربانانه ترین کلمات و حالت چشم هایم مدام تکرار کنم که ما یک تیم واقعی بودیم.
بدیهی است پرداختن به بخش های مغفول هر دوره مهم می تواند برای مخاطب جذاب باشد. اما هر چیزی که افشا شود، با عنصر مهم زمان و گذشت از تازگی و التهاب شبیه به قبلی های خود می شود، پس لزوما متریال جذاب همیشگی این نیست. به نظر من آنچه به غلط و با تفسیرهای ناشی از تحقیقات میدانی محفلی خودمان به آن می رسیم، سرچشمه این اشتبا هات است. به نظر من موضوع جنگ و هشت سال سخت دفاع مقدس، کماکان واجد ارزش های بی شماری برای مخاطب است. هر چیزی که بتواند او را به غرور تاریخی یا جغرافیایی اش برگرداند، مورد اقبال قرار می گیرد؛ آن هم در روزگاری که از صبح تا شب اخبار ریز و درشت غلط یا درست بر سرمان آوار می شود. به نظرم ظرفیت جنگ ما خیلی بیشتر از اینهاست. به جز کارکردهای اجتماعی (حتی موقت)، به لحاظ موقعیت های انسانی عجیب و غریب است. طبعا آنجا که پای مهم ترین داشته آدمی (جان) در میان باشد، تمام حس های بشری تعریف شده در حداکثرترین حالت ممکن نمودار می شود. همه اینها در رد اهمیت افشای ناگفته ها یا کم گفته ها نبود، بلکه برای امتیازدهی صحیح به پتانسیل های موجود در جذابیت پرداخت به دفاع مقدس برای آثار تولیدی است.
یکی از سختی های نانوشته این گونه کارها، متقاعدکردن افراد متصل به چنین موضوع هایی است. با انبوه تولیدات جهانی که به راحتی در دسترس ماست، باید حواسمان به جذابیت آثارمان باشد. اینکه آیا می شود در هفت قسمت ابعاد وجودی و عملکرد خیره کننده مهدی باکری در جنگ را کامل به تصویر کشید یا نه؟ خب جواب معلوم است. اما به نظرم باید به سازندگان اعتماد کرد؛ چرا که آنها حلقه وصل مخاطب و موضوع هستند. من تلاش کردم طیف وسیعی از مخاطبان را مدنظر داشته باشم و برای همین بخش هایی را که به هر دلیل می توانست جذاب یا موثر در روزگار فعلی باشد، انتخاب کردم . مدیوم تلویزیون با سینما و تنوع و سلیقه مخاطبانش متفاوت است و هرکدام طراحی خود را می طلبد. طبعا سریال به جغرافیای عملکرد لشکر عاشورا بیشتر خواهد پرداخت، به شخصیت های دیگر و حتی گمنام؛ اما سینمایی مختص حمید، مهدی، خانواده و موقعیت های برگزیده زندگی آنها بود. تمییز دادن اینها از میان بی شمار خاطره و گفت وگوی ثبت شده، سخت ترین مرحله نگارش بود. حتی در شکل اجرا هم متفاوت هستند و من فکر می کنم جذابیت های سینمایی و سریال مستقل از هم عمل می کنند و در عین حال همسو هم هستند.
هر اثری برای مخاطب ساخته می شود، حتی در انتزاعی ترین حالت ها و به نظرم بخش بزرگ لذت کارگردانی، دیدن واکنش تماشاگران در سالن های سینماست. موقعیت عجیب و غریب است؛ همه به پرده نگاه می کنند و تو به همه. آیا ارتباط برقرار است؟ آیا تاثیری که از فلان نما یا دیالوگ و حتی لحظه مدنظرم بود، اتفاق افتاد؟
مهم ترین تفاوت تئاتر با سینما به نظر من در بین بی شمار جواب ها، امکان اصلاح و بازگشت است که اینجا ممکن نیست و تو تجربه را باید بگذاری برای کار بعدی ات؛ اما در تئاتر اجرای بعدی دوباره تغییرش می دهی و اثرش را می بینی و الی آخر… . خوشحالم روح کار با طیف گسترده ای از مردم و سلایق سیاسی ارتباط برقرار کرده است. خوشحالم بخشی از اثری بودم که چنین اجماع کم نظیری اتفاق افتاده است. دوستی به شوخی می گفت «موقعیت مهدی» از عبای هاشمی متنوع تر عمل کرده است و توانسته نظر واحد کلی سلیقه را ذیل خود جمع کند. حالا فارغ از شوخی مگر می شود به باکری پرداخت و آنچه بود و آنچه کرد و ارتباط نگرفت؟ هر جان آزاده ای در برابر آنچه به معنای واقعی فداکاری و ایمان باشد، تسلیم خواهد بود.