درباره محمدرضا سرهنگی که دل در گرو فرهنگ داشت.
سینماسینما، حسین سلطانمحمدی – عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران:
سینمای ایران در حافظه فرهنگی خود، شخصیتی دارد به نام محمدرضا سرهنگی که در ۱۷ سال حضور مستقیم سینمایی خود – از دستیاری کارگردان در سال ۱۳۶۶ تا سال ۱۳۸۳ که درگذشت – بیش از هر چیز دغدغههای فرهنگی و ملی خود را پیگیری کرد. چهرهای که حوزه کودک و نوجوان در هر دو نماد مرسوم برای کودک با آثاری چون «چشمهای بابا» و درباره کودک با مجموعه بینظیر «کودکان سرزمین ایران» را تجربه کرد و در تداوم آن، به جستجو در نشانههای فرهنگی ملی پرداخت- با تهیه فیلم آخرش «ایران سرای من است» – و بهتدریج این دغدغهها را به حوزههای اجتماعی جوامعی نظیر مردم افغانستان که اشتراکات فرهنگی با آنان داریم، با تهیهکنندگی فیلم «من بن لادن نیستم» تسری داد. آثاری که به کارگردانی یا تهیهکنندگی سرهنگی برای سینمای ایران به میراث گذارده شد، بارها و بارها در محافل رسمی فرهنگی و نیز حوزه تماشاگران عام، با استقبال روبهرو شد و بیش از ۷۰ جایزه داخلی و خارجی برای او به ثبت رساند.
محمدرضا سرهنگی با طیف گستردهای از چهرههای آشنای سینمای ایران کار کرد و دستکم در تولید مجموعه ۵۲ قسمتی «کودکان سرزمین ایران»، همکاری با ۳۹ مستندساز برجسته دیده میشود. چهرههایی که بعضا نقطه آغاز درخشش و تداومشان در سینمای مستند از این مجموعه بود، مانند مجتبی میرطهماسب و چهرههای دیگری که همچنان در عرصه مستند و داستانی فعالیت پرباری دارند و از آنها بهعنوان بهترینهای نسل جدید و قدیم سینمای ایران یاد میشد، مانند ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی، خسرو سینایی، فرزاد مؤتمن، محمدرضا مقدسیان، علی شاهحاتمی، مسعود کرامتی، فرشاد فداییان، بهرام عظیمپور، ابراهیم مختاری، فرهاد مهرانفر و… این مجموعه که هیچگاه به صورت کامل به جامعه عرضه نشد، فرصتی برای شناساندن وجوه مختلف کودکان جغرافیای ایران بود و حتی سیدرضا میرکریمی در این مجموعه با اثر«به دنبال بچه مدرسه همت» حضور داشته است. به گفته پیروز کلانتری، این مجموعه «آخرین تولید جدی در فرمت نگاتیو و آخرین تولید جدی تلویزیون در زمینه مستند بود». و درجایی دیگر افزود: «یک خصوصیت شاخص این مجموعه این بود که خیلی از این فیلمها درباره تک آدمها بود و درواقع بچههای جاهای مختلف ایران، و با این نگاه از مستندهای کلینگر دهههای قبل ما فاصله داشت. در عین حال این مجموعه از آخرین فیلمهایی هم بود که به شکل جدی در تلویزیون ایران کار شد.» و محمدسعید محصصی در جایی در اینباره نوشت: «مجموعه «کودکان سرزمین ایران» سبب شد که اغلب چهرههای اصلی سینمای مستند ایران تا آن زمان در جریان حرکتی بسیار گسترده، در این مجموعه فیلم بسازند. پس از آن تا چند سال، بسیاری از جشنوارههای داخلی و برخی از جشنوارههای معتبر خارجی شاهد حضور مستندهایی بودند که در این مجموعه تولید شده بود.»
احمد طالبینژاد از او بهعنوان کسی یاد میکند که «دغدغه فرهنگی را بر مادیات ترجیح داده بود و به دنبال این بود که میراث ارزشمندی از خودش به جای بگذارد. واقعیت این است که در این راه موفق شد و توانست میراث ارزشمندی به واسطه تهیهکنندگی فیلمهایی با محتوای فرهنگی باقی بگذارد.»
فرشته طائرپور هم گفته است: «زمان فیلم «گلنار»، او تازه از فرانسه برگشته بود و بهعنوان مدیر تولید با ما همکاری میکرد. او تا آخرین سالها هرگز خسته نبود و باارزشترین میراث را برای کودکان سرزمین ما به یادگار گذاشت.»
مرتضی رزاقکریمی درباره سرهنگی گفته است: «با اینکه شرایط کارگردانی داشت، اما این کار را انجام نداد و شرایط را برای دیگران فراهم کرد. او حتی از خانواده خود گذشت و در پایان از جانش هم گذشت.»
سیدمحمد بهشتی، مدیرعامل اسبق بنیاد سینمایی فارابی، سرهنگی را از فرهیختگان جامعه خوانده و اظهار داشته بود: «فرهیختگان ما کسانی هستند که کمک کنند ما به یاد بیاوریم که هستیم. مرحوم سرهنگی به اعتبار تلاشی که میکرد و ایرانی بودنش و تلاش فوقالعاده زیادش به یادآوری کمک میکرد و به همین خاطر جزو فرهیختگان ما محسوب میشود. اگر کسی اهل فرهیختگی باشد، باید بداند به چه میدانی پا گذاشته است. سرهنگی در وجودش شعلهای را روشن کرد تا چراغ راه دیگران باشد. ما هم باید این موضوع را سرمشق خود قرار دهیم.»
وحید نیکخواه آزاد معتقد بود سرهنگی جریانهای فرهنگی را معماری میکرد.
خسرو سینایی هم در نخستین سالگرد درگذشت او درباره این موضوع گفته: «سرهنگی در زمانی به سراغ من آمد که باورهایم را برای کارگردانی از دست داده بودم و او انگیزهای در من ایجاد کرد تا فیلمی بسازم و الان بسیار خوشحالم بعد از یک سال، سالن برای یادآوری شخصی که بسیار سودمند کار میکرد و زود رفت، پر شده است.»
در روزنامه اعتماد در سال ۹۱، آمده بود: «مرحوم محمدرضا سرهنگی یکی از تهیهکنندگان عاشق سینمای ایران بود که فیلمهای بسیاری را با کمترین حمایت و چشمداشت با محوریت فرهنگ ملی مردمان ایران تهیه کرد. آن هم در سالهایی که هیچ حرفی از سینمای ملی و حمایتهای اینچنینی نبود و فیلمهایی که او با خون دل سرمایهاش را به دست آورده بود، همگی به آثاری درخشان و ماندگار بدل شدند، چراکه از جان و دل برمیآمدند و هیچگاه در جهت خواهش آمرانه مدیران نبودند.»
اما چهرهای که اینگونه از او یاد شد، در اواخر عمر خود، با قطع حمایت سازمان صدا و سیما در تولید آثار، دچار آسیب شد. و آخرین بار، هنگامی که برای حضور در جلسهای، به امور بینالملل سیمافیلم مراجعه کرده بود، دچار ناراحتی شد و در راه انتقال به بیمارستان بر اثر سکته قلبی فوت کرد. مردی سختکوش و جاهطلب، با آرزوهای بزرگ و پروژههای بزرگتر که متاسفانه با رفتنش فقط یادی از خودش باقی گذاشت.
یاد محمدرضا سرهنگی، فرزند بازیگر فقید سینمای ایران، مرحومه معصومه اسکندری، که ۱۳۳۴ در نیشابور متولد شد و در ۱۳۸۳ در تهران درگذشت، همیشه یادآور فرهنگ ایرانزمین است.
این روزها آخرین فیلمی که سرهنگی تهیه کرد، با نام «ایران سرای من است» اکران شده است. اثری که به گواهی شرح کوتاه آن، «سهراب نویسنده جوان کرمانی در تدارک تالیف کتابی درباره تاریخ شعر کهن ایران است و برای دریافت مجوز چاپ کتابش در راه تهران در کویر گم میشود. در راه با شخصیتهای عجیبی آشنا میشود و شاعران قدیمی در برابر او ظاهر میشوند. عاقبت از طریق قناتهای خشک کویر از راهروهای متروی تهران سر در میآورد.»، به ما یادآوری میکند که فرهنگ و ادب ایران، چه شخصیتهای دغدغهمندی داشته است.
علیرضا داودنژاد در سال ۸۴ با اشاره به آخرین اثر تهیهشده توسط سرهنگی اظهار داشته بود: «متأسفانه شرایطی در سینمای ما برای دق و سکته دادن آدمهایی که علاوه بر امرار معاش با سینما، آن را دوست داشته و به آن احترام میگذارند، مهیاست! و یک نمونه بارز آن سرهنگی تهیهکننده فیلم «ایران سرای من است» است. چون فقط آدمی مثل سرهنگی میتواند سراغ فیلمسازی چون کیمیاوی برود. چرا تهیهکنندهای که به سراغ فیلمهای خوب و فیلمسازان خوب میرود، با چنین سرنوشتی مواجه میشود؟ چه کسی باید مراقب سرمایههای ملی، مهارتها، تخصصها و ذوقهای درخشان باشد؟ چرا باید تیرهروزی و فینالهای غمانگیز در انتظار کسانی که دغدغه فرهنگی دارند باشد، ولی کسانی که فقط کاسب هستند، سرانجام خوشی در انتظار آنهاست؟ من اگر قرار باشد یک سرنوشت را انتخاب کنم، دوست دارم به سرنوشت افرادی مثل سرهنگی دچار شوم تا اینکه مثل برخی فقط پول دربیاورم.»
ماهنامه هنر و تجربه