سینماسینما، امیر نادری
حبیب، من امیرنادری هستم. آقا میرویم سرفیلمت. اولأ به عنوان فیلم اول، فیلم خیلی خوبی ساختی. چند صحنهاش خیلی خوب است. صحنه قهوهخانه خوب است. صحنهای که شخصیت فیلم میرود توی آن ساختمان جنگ زده و بالای پشت بام خیلی خوب است. قبل از این که برود توی ساختمان، جایی که بچهها توی کوچه فوتبال بازی میکنند، سامی میرود و دوربین قطع نمیکند خوب است. صحنه آخرفیلم خیلی خوب است. آخرین پلان آخر تأثیرگذار است. رویاهایی که در خوابش میبینیم هم خیلی خوب هستند. همه چیز خیلی خوب است. از زبان عربی و فضاها خیلی خوب استفاده شده. مخصوصأ برای فیلم اول خیلی خوب است. سامی خودش با موتورش خیلی قابل باور است. فیلم خیلی جنوبی است. بدون اینکه کسی رفته باشد آنجا فیلم بسازد، پیداست کارگردان همه چیز را دیده و با آنها بزرگ شده.
روح جنوب در فیلم موج میزند. بعد ایده مینها را من دوست دارم. خیلی خوب نشسته توی فیلم. صحنههایی که درست کردی برای رویاها خوب است. جایی که میآید توی زمینش، موتورش آن ته هست و خودش جلوی کادر وکسی را که با او حرف میزند نمیبینیم، خیلی خوب است. پلان حرف زدن سامی با آن پیرمرد روی لنج و رفلکسشان روی شیشه خوب است. من دوست داشتم. نریشن ها هم خیلی خوب است. استفاده از موسیقی خوب بود. من دلم برای آن موسیقی تنگ شد. موسیقی جنوبی را مدتی بود نشنیده بودم. صحنه گورستان هم صدای گریه و با صدای باد قاطی میشود که ما فکر میکنیم این صدا از مرگ زنش توی مغز سامی مانده. وقتی سامی میآید توی گورستان آب ببرد و راه میافتد سمت قبر، خیلی خوب است. بعد از عروسی که سامی توی کوچه راه میرود و نور سبز داده بودی، فیلمبرداری و اینها خوب و فضاها درآمده.
حبیب قلم هرچی خوشتراش است، هرچی خوب است، هرچی خوشرنگ باشد، هرچی که باهاش مینویسیم، باید کمک کند به چیزی که نوشته است، نه این که بخواهیم بگوییم قلم قشنگ است. آن عکس توی یکی از رویاها که توی آن درخت آتش میگیرد را من خیلی دوست دارم. جایی که دخترش می شنود که سامی و مادرش چه میگویند را من دوست دارم. اینها درآمده. دستت درد نکنه واقعأ. جاهایی هم خیلی تارکوفسکیوار است. آنجا که درخت است و باد، اینها خیلی خوب تأثیر میگذارد. هرجاکه سامی گوش نمیکند خوب است. مثلأ وقتی میرود پیش دکتر، پشت سر سامی یک نفر دارد با پای مصنوعی کار میکند و فقط از پشت نگاهش میکند و میگوید من برای پای دخترم آمدم، تو کات میدهی. این درسته. تو نمیایستی که آن حرفها ناله بشود. هرجا که تو این کار را کردی خوب است. هرجا که آدمهای فیلمت چیزی را نشان میدهند، دیگر نباید بگویند. مثلأ ما فهمیدیم که آن مرد کور است که توی تاریکی عینک زده، دیگر نیاز نیست تأکید بیشتری بشود.
حبیب باوی ساجد فیلم خیلی خوبی ساختی. ببین فیلمت دو سه تا استایل دارد؛ یکی مستند بودنش هست که سکانس اول همین است و تیتراژ روی این سکانس میآید و خیلی خوب است، و بعد صدای سامی که با کسی صحبت میکند، و میفهمیم برای عریضهنویس کنار خیابان تعریف میکند. استایل دوم رویاهاست و یکی هم قصه سامی که باید برود سراغ این، سراغ آن که خوب است و من مشکلی باهاش ندارم.

مهمترین اتفاقاتی که افتاده، زبان عربی است و فضاهایی که تو برای فیلمت انتخاب کردی. مخصوصا شات اول که سامی با آن موتورش میآید و رد میشود. من یادم هست خیلی خیلی که جوان بودم، یک فیلم دیدم به نام «قطار سه و ده دقیقه به یوما»، یک شات این طوری داشته که خیلی هم خوب بود، که آنها باکالسکه میآمدند. همیشه توی ذهنم مانده. الان فیلمت را دیدم یاد آن افتادم.
تصویرت خیلی خوب عمل میکند. شاتت از دور شروع میشود و میگذارد ما فکرکنیم که قرار است چه اتفاقی بیفتد و کجا هستیم. جایی هست که برهوته.
حبیب اهوازی تا یادم نرفته بگویم دست حنازده زن سامی که روی کمر اسب کشیده میشود خیلی خوب است. بعد هم همان شات پایانی خیلی خوبی که گرفتی؛ موتور میآید توی کادر و توی خورجین یک پای مصنوعی هست که آویزان است. کاری که تو کردی و خیلی خوبه، این است که کمکم فیلمت ورزیده میشود. مثلأ وقتی که از عروسی میرود توی کوچه، بعدکات میدهی فریم خالی است، و سامی وارد کادر میشود دوربین از پشت سرش بهش آرام آرام نزدیک میشود و او در صندوق را باز میکند، خیلی خوبه که ما صورتش را نمیبینیم. فیلمت کمکم قوام پیدا میکند تا آن صحنه آخر.
من واقعأ الان بهشدت گرفتارم، دارم میروم چین و مغولستان و آن طرفها فیلم بسازم، اما فیلمت را دیدم چون جنوب را برایم زنده کرد. تصویر کشورم، جنوب، زبان، موسیقی برایم خیلی عزیزند و به شدت از این جایی که هستم زده میشوم. الان از من خواستند درباره «تنگسیر» چیزی بنویسم. «تنگسیر» فیلم من است که نیم قرن پیش ساختم. من خیلی هم «تنگسیر» را دوست دارم، ولی نمیدانم چی باید بگویم؟ باید بروم دو هفته خودم را توی اتاقی حبس کنم و چشمهایم را ببندم تا بتوانم به خودم بیایم و چیزی بگویم. کار سادهای نیست. ولی خدا را شکر فیلم شما را دیدم. اولش هم یک خورده نگران بودم فیلمت چطوری هست، ولی بعد واقعأ خوشم آمد. وقتی آن مرد توی فیلمت گفت برویم شط کارون را نگاه کنیم، من جگرم کباب شد. آنجا که آن دو تا از بین نخلها میروند سمت کارون عالی است. جایی که میرود پیش اسبها و اسبها از جلویش تاخت میروند و او با یک نفر دیگر پشت میلهها حرف میزند هم خیلی خوب است. فیلمبرداری خیلی خوب بود، ادیت خوب بود، صدا خوب بود.
آقا به تکتک بچههای جنوب که فیلم میسازند سلام برسان. بگو فلانی گفت «من نوکر همهتونم». بچههایی مثل شما راه ما را زنده نگه میدارند. من هم به شما قول میدهم که حتما کار کنم و فیلمهایی بسازم که باعث خجالت کسی نشوند. فیلم «یک اتفاق ساده» را ببین. کارگردان سهراب شهیدثالث که فیلمساز خیلی بزرگی بود، از صدا خیلی خوب استفاده کرد. من و شهیدثالث خیلی درباره صدا با هم صحبت میکردیم. صدا برای من خیلی مهم است، همینطور لوکیشن و مونتاژ، قصه خیلی کمتر و فضاها که شما این کارها کرده بودید وخیلی هم خوب بود.
آقا دستت درد نکند. قربانت. سلام به همه برسان. اگر ازکنار شط کارون رد شدی، چند لحظه به یاد ما به کارون نگاه کن.
قربانت. کات!