سینماسینما، فاطمه معتمدآریا:
سینما جریان جاری زندگی و حیات است و نسبت به دیدگاههای تنگنظرانه که راه خلاقیت در آثار هنری را محدود میکنند، دامنه و فراخنای گستردهتری دارد. دیدگاهی که راه نظرگاههای مختلف را میبندد، حالا به هر شیوه و شمایلی که باشد، نشان از آن دارد که این روش راه به جایی نمیبرد و نمیتوان سینما را فدای نگاههای یکسویه و تنگنظرانه کرد.
شاید افرادی که در این سالها در رأس مسئولیتهای سینمایی قرار گرفتهاند، آن اندازه ذهن بازی نداشتهاند که بتوانند اجازه کار به دیدگاهها و فعالیتهای تازه بدهند و تنها در چهارچوب آن مسئولیتی که به آنها واگذار شده، عمل کردهاند و همان مسیر تکراری پیشین را دنبال کرده و مانع خلاقیتهای تازه شدهاند. من نهتنها درباره فیلمهایی که در آنها نقش داشتهام، بلکه هربار که یک فیلم سینمایی توقیف میشود، بابت ذهنهای منجمدی که اجازه بروز خلاقیت در یک کار هنری را نمیدهند، تاسف میخورم.
فیلم سینمایی «پریناز» که حالا در گروه سینمایی هنر و تجربه اکران میشود، اولین فیلمی از من نیست که در این سالها با توقیف مواجه شده است. در سالهای گذشته فیلمهایی از من به مرور برای اکران آماده و رفع توقیف شدهاند، اما تعدادی از آنها هنوز که هنوز است، رنگ پرده را به خود ندیده. آن هم در این شرایط که همواره سعی کردهام در بازیگری و ایفای نقشهایم تفاوت داشته باشم. محال است که در بازیگری یک نقش را ادامه بدهم و آن را تکرار کنم. عرصه هنر عرصه خلاقیت و نوآوری است. اگر خلاقیت از بازیگر گرفته شود، همه چیز شکل مرسوم و عادی به خود میگیرد. اگرچه میدانم این کار صبوری زیادی میخواهد و هیچ کار سادهای نیست، اما همواره من در بیش از سه دهه تلاش در سینمای ایران، سعی کردهام این اصل را رعایت کنم.
فیلم «پریناز» – که من هنوز نسخه اکرانشدهاش را ندیدهام- نگاهی به ویژگیهای انسانی و بیان ظرافتمندانه احساسات دارد. شیره و چکیده اصلی این فیلم در مورد قضاوت نکردن است. اینکه ما نباید بهراحتی به خودمان حق بدهیم تا همه چیز و همه کس را قضاوت کنیم و به یک چوب برانیم.
من بازیگری هستم که انتخاب نقشهایم را بر مبنای فیلمنامه انجام میدهم و نه چیز دیگری. بعد از انتخاب آن نقش، خودم را دربست به کارگردان میسپارم. متاسفانه در این سالها اتفاقاتی پیش آمده که تا مرز فیلمبرداری هم پیش میروم، اما من نمیتوانم کار را ادامه بدهم. دلیلش هم این است که آن اتفاقی که در ذهنم وجود دارد تا در سناریو اتفاق بیفتد، در داستان رخ نمیدهد. من همیشه در خود سناریو متوجه اهمیت یک قصه میشوم و «پریناز» هم براساس سناریوی خوبی که داشت، من را برای بازی وسوسه کرد. این شخصیت هیچ وجه شباهتی با من نداشت، اما من را به چالش میکشید تا این وسواس در بیان نظرات، اعتقادات، نظافت و کارهای روزمره را به نمایش بگذارم. خوشبختانه کار کردن در این فیلم مبتنی بر یک خرد جمعی بود و هیچوقت ایدهها یک طرفه از سمت کارگردان به گروه تحمیل نمیشد و براساس تفاهم مشترک و جمعی برداشتهای مختلف صورت میگرفت. امروز از نمایش این فیلم خوشحال هستم، اما حقیقتا امیدوارم این اتفاق برای فیلمهای سینمایی دیگر نیفتد. سینما بزرگتر از آدمهایی است که قرار است برای یک فیلم و صد فیلم تصمیم بگیرند
* یادداشت شفاهی
ماهنامه هنر و تجربه