روزنامه شرق ویژه نامه مفصلی برای زادروز خسروی آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان آماده کرده است. در بخشی از این ویژه نامه بازیگران طی یادداشت هایی زادروز استاد شجریان را تبریک گفته اند که در ادامه می خوانید:
به گزارش سینماسینما در ادامه این یادداشت ها را می خوانید.
کمال تبریزی:
به سلامت دارش
برای استاد آواز و صدای دلنشین هنر موسیقی ایرانزمین آرزوی شفا، بهبودی و ماندگاری میکنم. همه باید چمدان این سفر ناگزیر را ببندیم؛ اما هر ثانیه داشتن خوبانِ هنر غنیمت است. خدایا از عمر هنر راستین سرزمین ما کم مکن کز شمار دو چشم یک تن کم وز شمار هنر هزاران بیش!… الهی هرکجا هست به سلامت دارش.
محمدرضا هنرمند:
حسرتِ صدایش
من از نوجوانی تا به امروز با صدای روحنواز استاد شجریان مأنوس بودهام، وصف بیش از ۴۰ سال حظ حقیقی و خالص در قالب چند جمله نمیگنجد. این روزها که حسرت صدایش بر دل هنردوستان ایران سخت سنگینی میکند، از خداوند مهربان بخواهیم تا این بزرگمرد تاریخ سرزمینمان را در کنف لطف و حمایت خود سلامت و پایدار بدارد.
محمد صالحعلا:
خواندهای و گریه کردهام
صدای تو را با چشمهایم میشنوم که خواندهای وگریه کردهام، صدایی که آواز همه پرندگان این سرزمین در آن آشیانه کردهاند، صدایی که در جان مردم عاشق حل شده و نماینده فرهنگ ایرانشهری است.
حسین علیزاده:
مژده
چه خوب که آمدی
از ماهی که تو مهرِ آنی
از مهری که تو بانگِ آنی
از آنی که تو آنِ آنی
چه خوب که آمدی
تا نفس تازه کنیم و بانگ براریم
مژده ای دل فریاد عشق آمد
مژده ای دل،
عشق آمد…..
یار دیرین تاریخ،
تولدت فرخنده باد.
نورالدین زرینکلک:
شجریان عین تعلیق است
توصیف صدای محمدرضا شجریان (و هم همایون) به قلم من فقط با قیاس آن با نستعلیق و تعلیق شاید میسر باشد. از زمانی که دانستم شجریان خوشنویسی میکند و نمونههای خط او را دیدم، ناگهان این دو هنر، آواز و خط او چنان همسان و همریشه به چشمم آمد که گریزی از آن نیافتهام و هرچه بیشتر در این باب اندیشه کردم، آن را درستتر یافتم. شاید، شاید و تنها شاید بعد روانشناسی این حس در آن نکته باشد که تمام کودکی به دست پدر نگاه میکردم که چگونه «سین» را مانند آبشاری روی کاغذ میسُراند و چه زیبا شکم «عین» را مانند زنان حامله برآمده میکشید و «ب» و «ف» و «کاف» را ردیف و منظم میچیند که گویی قایقهایی در ساحل منتظر حرکتند. از سوی دیگر، پدرم مثل بیشتر مردان روزگار خود موسیقی اصیل ایرانی را میشناختند و اگر صدایی یا سازی داشتند، میخواندند یا مینواختند. پدرم در خلال زمزمههای آواز برایم میگفت این چکاوک است در همایون یا آن جامهدران است در بیات اصفهان یا حجاز است در ابوعطا و بعدها من در نستعلیق «سین»های دندانهدار را به مثابه فرود آرام و پلهپله شجریان میشنیدم و شاهین را فرازی در همایون.
سالها و دههها بعد که کار هنر و نقاشی شد اصل من، دیدم کلمات و حروف نهفقط هرکدام موسیقی و ریتم و آهنگ دارند، بلکه صاحب رنگ نیز هستند. مانند «گاف» که نارنجی است و «جیم» که بنفش است و «هـ» صورتی و «واو» زرد و «قاف» قرمز است و از این قبیل. «الف» حتما سفید است و «سین» سبز و «ضاد» سیاه و «کاف» نرم است و «شین» شیرین و «خ» تلخ است. «میم» متشخص است و و و و حکایت همچنان باقی است.
حبیب احمدزاده:
چاووش
یاد ایام
فکر کنم این خاطره هدیهای از آن روزهای حماسه به استاد محمدرضا شجریان باشد.
انشاءالله که خداوند شفای کامل عنایتشان کند تا دوباره بهدور از سیاست و احساسات ناپخته در هر دو سوی این ماجرا، همگی یکرنگ و یکصدا، جمعی دورهم و یکدلتر شویم:
«اتاقی که در آن زندانی بودیم پنجره کوچکی داشت که راحت بیرون را میدیدیم. نگهبانها هنگام غروب یا وقتی نگهبانیشان تمام میشد و میرفتند، این پنجره را میبستند و ما از نعمت دیدن محروم میشدیم و به آنها بدوبیراه میگفتیم.
البته سوراخهایی وسط پنجره بود که با دقت و قدری زحمت میشد بیرون را غیرواضح دید.
هر روز بیرون محوطه را چک میکردم. میخواستم بدانم چه کسانی را به این زندان آوردهاند. اکبر میگفت: «کارآگاهعلی، دیگر بس است. بیا کمی استراحت کن!» عباس بعد از ناهار گفت: «علیآقا، واقعا برایم سؤال شده چرا خدا دارد اینطوری به ما لطف میکند؟».
ـ برای اینکه به ما بفهماند اگر او بخواهد میتوانیم در دل دشمن در زندان محرمانه، حکومت کنیم و دلِ شاد و خوشی داشته باشیم.
ـ پس باید خیلی خدا را شکر کنیم که اینقدر ما را عزیز کرده.
ـ پس میخواهی شاکر خدا نباشیم؟ باید روزی هزار مرتبه خدا را شکر کنیم که ما به اردوگاه نرفتیم!
اکبر گفت: «بچهها من که یادم رفته ایرانیام، پاسدارم و در این زندان، اسیر عراقیها هستم. پس حالا که اینطور است میخواهم از رستم تقاضا کنم برایمان چند تصنیف بخواند». رستم هم از خداخواسته هنوز حرف اکبر تمام نشده بود شعر یاد ایام شجریان را خواند: «یاد ایامی که در گلشن صفایی داشتیم…» رستم خواند و من با اولین بیت شعر گریه کردم. خاطرات علی هاشمی، بچههای قرارگاه، غلامپور، آقامحسن، هاشمی و خانوادهام جلو چشمانم میآمدند و میرفتند. آنقدر زیبا خواند که مثل بچهها میگفتیم: «دوباره. دوباره». رستم شعری از علیرضا افتخاری خواند که در وصف امامزمان بود که یادم نیست چه ابیاتی داشت».۱
اتفاقا خاطرهنگار این کتاب محمدمهدی بهداروند هم به علت مجروحیت حاد شیمیایی در زمان جنگ، هفته قبل مورد عمل جراحی بازکردن مجرای ریه قرار گرفته و هماکنون بستری هستند. برای سلامت ایشان هم همچون استاد شجریان همگی دعا کنیم.
۱. ص ۶۱۹ زندان الرشید
خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه
سردار علیاصغر گرجیزاده
خاطرهنگار: دکتر محمدمهدی بهداروند
چاپ پنجم: ۱۳۹۳
انتشارات سوره مهر
منبع: شرق – عسل عباسیان