به گزارش سینما سینما ٬مدتی است فیلم «داره صبح میشه» نخستین اثر بلند سینماییاش که سال گذشته در سیوسومین جشنواره فیلم فجر و در بخش «هنر و تجربه» به نمایش در آمده بود و در بخش بهترین فیلم نیز نامزد شده بود، اکران شده است.شراره داودی در اعتماد پای صحبتهای این کارگردان درباره تازهترین اثرش نشسته است.
این روزها فیلم شما در بخش هنر و تجربه اکران شده و به هر حال با عنوان فیلم خاص و مخاطب خاص روبهرو است و ممکن است در میزان مخاطبان فلیم موثر باشد. خودتان چه نگاهی به این نوع اکران و دیدگاهها دارید؟
خیلی دوست ندارم خودم و سینما را در فضای این تقسیمبندیهای عام و خاص محدود کنم، من فکر میکنم، فیلم خوب به هر حال مخاطب خودش را جذب میکند و میتواند با انواعی از مخاطب ارتباط برقرار کند، البته فیلمهای خوبی هم در تاریخ سینما هستند که به دلیل نوع نگاهشان و نوع قصه یا پرداختی که به طرفش میروند، بیشتر میتوانند و البته میخواهند که مخاطب در اصطلاح حرفهایتر یا متخصص سینما و یا مخاطب نشان گرفته خودشان را جلب کنند. در رابطه با هنر و تجربه حالا بعد از این یک سال به نظر میآید که هم فیلمهایی را انتخاب کرده که با انواعی از مخاطب میتوانستند ارتباط برقرار کنند و هم فیلمهایی که اساسا رویکردشان جلب مخاطب بوده است. ولی در کل هنر و تجربه با توجه به مخاطبی که جذب میکند به نظرم خیلی دایره بستهای از نظر مخاطب ندارد، خاص بودنش در نوع فیلمهای نو و متنوع و شاید جسورتری است که انتخاب میکند. بارها گفتم که به نظرم هنر و تجربه درصد نسبتا زیادی از مخاطبانی را که در سالهای اخیر (خصوصا آن هشت سال به دلیل انبوهی از کمدیهای… که وارد سینما شد) با سینما قهر کرده بودند ظاهرا توانسته با سینما آشتی دهد. شاید تنها چیزی که دیدن آثار در هنر و تجربه را محدود میکند، به تعداد سالنها و سانسهای نمایشدهنده برگردد.
به هر حال در این روزهایی که صحبت از فیلمسوزی در اکران فیلمهای سینمایی میشود، اکران آثار در هنر و تجربه هم از این قاعده مستثنی نیستند و ما مشکل اکران تعداد زیادی آثار در مدت زمان کم را داریم.
درست است، در چند ماه اخیر فیلمهایی بودند که دو یا سه هفته روی اکران بودند و در نهایت در یک ماه شاهد به نمایش درآمدن فیلمهای زیادی هستیم که در زمان کم و شرایط نامناسب به کمتر از نیمی از مخاطب خود هم نمیرسند و واقعا میتوان از واژه فیلمسوزی برای این موضوع استفاده کرد. حتی این شامل خود گروه هنر و تجربه هم میشود، که تعداد فیلمهایی که در یک ماه اضافه میکند با توجه به تعداد سینماهای در اختیار بسیار زیاد است، شاید شورای نمایش با این شیوه اکران میخواهد بگوید که همه فیلمهای ساخته شده اکران میشود و فیلمها دیگر پشت اکران نمیمانند؛ ولی به نظرم مهمتر از تعداد فیلمهایی که اکران میشود کیفیت اکران فیلمهاست که متاسفانه این روزها اصلا خوب نیست.
البته نکتهای که درباره برخی فیلمها وجود دارد، به شیوه برخورد با آنها در جشنواره فیلم فجر برمیگردد. بعضی از آنها بعد از جشنواره به دلیل سر و صداهایی که در آن روزها داشتهاند، به خوبی دیده میشوند. مانند «در دنیای تو ساعت چند است؟» که دقیقا این اتفاق برایش افتاد.
بله، فیلم «در دنیا…» جدای از اینکه فیلم خوشایندی برای مخاطب است، ولی قطعا فضای خوبی هم که در جشنواره فجر برایش به وجود آمد، تبلیغ خوبی بود؛ قطعا حضور در جشنوارهها تبلیغ خوبی برای فیلم هم هست ولی این ماجرا خیلی صد در صدی نیست چون فیلمهایی بودند که در جشنوارهها خیلی مورد توجه قرار گرفتهاند ولی در اکران اتفاق خوبی را تجربه نکردند و فیلمهایی هم بودند که در جشنوارهها به آنها کلا بیتوجهی شده و تبلیغات عجیبی هم نداشتهاند، ولی هر مخاطب با خودش مخاطبهای بعدی را آورده است به همین سادگی.
البته نوع روایتها هم به هر حال مهم است و باید با مخاطب ارتباط برقرار کند.
قبل از روایت یا هر چیز دیگری در سینما به نظرم اول قصه آن هم از نوع جذابش است که میتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند که این روزها، این سالها، اعمال نظر و سلیقه و محدودیتهای بیش از حد شاید بزرگترین ضربه را به جریان قصهگویی در سینما زده، آنقدر که شاید اگر شرایط هم درست شود تا سالها این خود سانسوری و بسته بودن در فیلمسازان همچنان باقی بماند، قطعا قرار نیست کسی ارزشهای اجتماعی و ملی و مذهبی را زیر پا بگذارد، قرار نیست کسی از دایره اخلاق در فیلمسازی خارج شود، همانطور که در سالهای درخشان سینمای ایران این اتفاق نمیافتاد، فقط احتیاج به فضای بازتری هست برای سلایق مختلف تا شاید دوباره قصهگویی جذاب و متنوع برگردد، و کنار آن هم فیلمسازان جسارت رفتن سراغ تجربههای روایتی گوناگون را بیشتر پیدا کنند.
در مورد «داره صبح میشه» با چنین مشکلاتی روبهرو بودید؟
«داره صبح میشه» یک عاشقانه است آن هم از نوع میانسالی، پس طبیعتا خود قصه و فضای آن نمیتوانست خیلی مسالهدار باشد، مطمئنا در بخشهایی از نگارش و ساخت، ما هم ضربه محدودیتهای غیرمنطقی را خوردیم ولی به هر حال این نوع قصه نه، خیلی دچار مشکل نمیشود، ولی خود من و دوستان فیلمنامهنویسم فیلمنامههای بسیاری داریم که خط قرمزی را هم نمیشکند، اتفاقا قصههای جذابی هم دارند، ولی متاسفانه فضای مناسبی برای ارایه آنها وجود ندارد.
در این فیلم ما شاهد چهار داستان و روایت هستیم که شاید هر کدام را بتوانیم در قالب یک اثر بلند سینمایی ببینیم، چرا شما اصرار داشتید که این داستانها را در کنار هم روایت کنید؟
بله؛ خودم هم که الان با فیلم ساخته شده مواجه میشوم همین احساس را دارم ولی در زمان طرح و نگارش نه، در ابتدا اینها طرحهای چند خطی بودند که من فکر میکردم برای فیلم کوتاه یا اثری اپیزودیک مناسب هستند. اما نکتهای که درباره آثار مختلف پیش میآید، این است که وقتی کاراکترها زنده میشوند و به نوعی در فیلم ساخته شده جان میگیرند، دوست داریم قبل و بعد آنها را ببینیم و بیشتر بدانیم، اما در این فیلمنامه به هر حال ظرف آنها به همین اندازه انتخاب شده است.
شاید همان شخصیتها را بتوان در یک کار دیگر زنده کرد و سرگذشتش را به تصویر کشید، درست است؟
دقیقا، خودم حالا که شخصیتهای فیلم را میبینم، به نظرم خیلیهایشان قابلیت محور یک قصه بلند شدن را دارند. برای مثال شخصیت ماهبانو با اینکه خیلی زیاد نیست، اما برای خودم جذابیت زیادی دارد و اتفاقا این هم جذاب است که شخصیتی که در یک فیلم کاراکتر فرعی تاثیرگذاری بوده، حالا در فیلمی دیگر کاراکتر اصلی باشد.
با توجه به اینکه شما پیش از ساخت این فیلم، بیشتر در بخش تدوین سینما و تلویزیون فعالیت میکردید و تدوین «داره صبح میشه» را هم خودتان انجام دادید، در این مسیر دلبسته پلانهایتان نشده بودید؟
اتفاقا این بحثی است که درباره همه فیلمهایی که کارگردان و تدوینگر یکی هستند، وجود دارد. به همین دلیل من از همان ابتدا دایم به خودم این تذکر را میدادم که «خیلی عاشق پلانها نشو و فریب زحمتهایی که برایشان کشیدهای را نخور» و این تذکرها ظاهرا در زمان مونتاژ بیش از حد هم من را بیرحم کرد، جوری که الان فکر میکنم فیلم میتوانست ۱۰ دقیقهای بیشتر باشد و من خیلی بیرحمانه آن را تدوین کردم.
در جایی گفته بودید، تدوینگری مانند کارگردان دوم است، در این صورت کارگردانی یا تدوینگری کدام را ترجیح میدهید؟
قطعا کارگردانی از بابت خلق یک اثر از ابتدا تا انتها برای من خیلی جذابیت دارد. اما از نگاه تعریف شغلی تدوینگری با روحیهام سازگاری بیشتری دارد، البته تدوین واقعا به شکل خلاقانه آن و به نوعی کارگردان دوم فیلم بودن را میگویم.
ولی به هر حال به دلیل کارگردانی کردن، از تدوینگری دور میشوید؟
متاسفانه این اتفاق میافتد. بخشی از آن به نداشتن زمان برمیگردد و یا تداخل یک پیشنهاد خوب با زمانی که خودت میخواهی کار بسازی، بخش دیگر هم به بیشتر شدن وسواس برمیگردد، اینکه دیگر حاضر نیستی هرکاری را قبول کنی، بخش دیگری هم به اینکه برخی از کارگردانها هم هستند که فکر میکنند بهتر است با مثلا تدوینگر یا فیلمبرداری کار کنند که کارگردانی نمیکند و فقط فیلمبردار است یا تدوینگر.
چرا؟
واقعا نمیدانم. شاید هم نگران این هستند که بالاخره کسی که کارگردانی هم کرده مثلا در مواردی بخواهد بیشتر از حیطه تخصص خودش در کار کارگردان اعمال نظر داشته باشد یا شاید هم همان ماجرای درگیری وقت و… به هر حال من از بابت علاقه بیش از حدی که به تدوین دارم امیدوارم همچنان کنار کارگردانی بتوانم تدوین را هم ادامه دهم.
این روزها در حال نگارش فیلمنامه هستید؟
بله، روزهای پایانی آن است و امیدوارم همه شرایط کمک کند که زودتر آن را کلید بزنیم، چون بخشی از فیلم حتما در فصل زمستان فیلمبرداری میشود.