سینماسینما، علیرضا نراقی
«خواب آب» ساخته فرهاد مهرانفر بیشتر از فیلم یک قصه کشآمده و کسلکننده است؛ قصهای که گویی هم از نظر زمان و هم از نظر شکل روایت تاب یک فیلم ۹۰ دقیقهای را ندارد؛ قصهای کوتاه و تمثیلی که به یک فیلم با فیلمنامهای منسجم تبدیل نشده است. فیلم تلاش میکند یک جوان زمینشناسِ تازه فارغالتحصیل را با اتفاق و چاشنی وهم و خیال به یک پیرمرد روستایی با باورهای اساطیری و خرافی درباره آب برساند و از این رهگذر عشق و باوری تازه را در جوان ایجاد کند. اما درنهایت نه این عشق به جایی میرسد که از آن سیراب شویم و نه آن باور عینیت پیدا میکند. فیلم آشکارا از رسیدن به یک نقطه پایان عاجز است و چنین چیزی در چنین ساختار شکل نایافتهای که در ادامه توضیح داده میشود، امری بدیهی مینماید.
قصه تمثیلی که فیلم از آن مایه گرفته، فاقد شخصیت، جزئیات و شبکه معنادار روابط و داستانگویی است، حتی قصه تمثیلی به سبب کوتاه بودن و ماهیت شفاهی خود یک ساختار جایگزین مبتنی بر وهم و رویا را نیز – دستکم در شکل ابتدایی خود و آنطور که مهرانفر از آن استفاده کرده- پیشنهاد نمیکند. قصه تمثیلی بیشتر خاصیتی حکایتگونه دارد و به همین دلیل چنین قصهای برای تبدیل شدن به فیلمنامه به روابط و شبکهای دارای ساختار نیاز دارد که از درون شخصیتپردازی بیرون میآید. همچنین روند داستان باید منطق خاص خود را پیدا کند تا فیلم تازه بتواند صاحب روایت شود. اما فرهاد مهرانفر چنین روندی را در فیلمنامه پیش نگرفته. او تلاش کرده همچون آدم های فیلم در یک کورهراه تاریک، بدون هیچگونه راهنما و ایدهای داستان را جلو ببرد، و به همین دلیل نتیجه چیزی شده که سخت میشود آن را پیگیری کرد و سخت میشود جهان و رویکرد آن را فهمید.
بازیهای بد، تصنع در اغلب پلانها و دوربین تخت و سست فیلم از نکات دیگری است که حتی زبان و ساختار بصری فیلم را فاقد ویژگی قابل اعتنا میکند. مهرانفر حتی این ویژگی تمثیلی را به ساختار فیلم وارد نکرده. به همین دلیل زبان فیلم در جایی میان مستندنمایی و فراواقعگرایی یا واقعیت و وهم سرگردان است. فیلم از یک سو در کارگردانی تخت و خونسرد است و دوربین از دخالت و نزدیک شدن به سوژه پرهیز دارد، اما از سوی دیگر، با حرکتهای بیوجه دوربین و ساختن میزانسنها و پلانهای شبهرویایی (خاصه پلانهای بسته ناهید) روبهرو هستیم که نوعی وهم و چینشی رویاگونه ایجاد میکند. گویی همانقدر که فیلمنامه بیمنطق جلو میرود و ساختاری از خود نشان نمیدهد، دوربین هم سرگردان و آشفتهحال است.
«خواب آب» نمونهای از فیلمهای کاملا غیرتجربی با ساختاری ارتجاعی است که با وجود دغدغههای روز (بحران زیستمحیطی و چالش آب) از زمانه خود عقب افتادهاند. این فیلمها بیشتر موجب بدبینی مخاطب به سینمای تجربی میشوند و همان ذهنیت غلط در باب «فیلم هنری» را که در دهه ۶۰ رواج داشت، تکرار میکنند.
منبع: ماهنامه هنروتجربه