یک شاهکار کوچک/ نگاهی به فیلم «مسخره‌باز»

سینماسینما، محسن جعفری‌راد

چه فرقی می‌کند فیلم «مسخره‌باز» سمبلیک باشد یا نشانه‌شناسانه، ابزورد باشد یا فانتزی، مدرن باشد یا پست‌مدرن. رئالیست باشد یا سورئالیست. سوال مهم این‌جاست که برای چه به سینما می‌رویم؟ طبعا برای سرگرمی که شکل متعالی‌اش می‌شود رویاپردازی، و فیلم «مسخره‌باز» این رویاپردازی و خیال‌انگیزی را به تک‌تک تماشاگران هدیه می‌دهد. با کاظم خان لجوج که خراب‌کاری‌هایش را قبول ندارد و بازی ظریف علی نصیریان که چنین متن سختی را در چنین سن و سالی درک و اجرا کرده است. با دو همکار رویاپردازش، یعنی جواد عشق بازیگری و شاپوری که از لحاظ سیاسی مشوش جلوه می‌کند که هیچ‌کدام شبیه به آدم‌های دوروبر ما نیستند و مگر آیه نازل شده که در هر فیلمی هر شخصیتی باید رئالیست رفتار کند؟! اما قابل باورند. با هما که وقتی می‌خواهد وارد شود، کینه‌ها و رقابت‌های قدیمی رو می‌شود. و حالا همایون غنی‌زاده چطور می‌خواهد این‌ها را به هم پیوند بزند؟ او شیفته کولاژ است و پیوند کولاژ، شیفته ارجاع. حالا این داستانک‌ها را در مجاورت فیلم‌هایی مثل «پاپیون»، «کازابلانکا»، «هزاردستان» و… قرار دهید. دیگر چه می‌خواهیم از رویاپردازی سینما؟

غنی‌زاده در ساختار، نماهایی با ریتم تند، نه خیلی تند دارد! طراحی صحنه موجز و مینی‌مال و غیرمعمول، زاویه دوربینی که می‌تواند زاویه دید هر چیزی غیر از انسان باشد- حتی مو!- که می‌تواند افق معنایی فیلم را به سمت فیتیشم حرکت دهد. شخصیت‌پردازی نبوغ‌آمیز با روایتی بی‌زمان و بی‌مکان- تنها در رویاپردازی دانش و هما در فیلم، در جایی هستند که صدای دریا شنیده می‌شود- که حداقل بفهمیم مغازه، کنار ساحل است! و مجموعه این‌ها که به‌راحتی به تاویل‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی راه می‌دهد. هر کدام از این سه آرایشگر را می‌توان معادل سه مرد آرمان‌گرایی دانست که در یک شرایط ملتهب از هر نوعش به خواسته خود نرسیده‌اند و حالا در دخمه برای خودشان ارج و قربی قائل‌اند که نه ارجش معلوم است و نه قربش! مثلا دانش (صابر ابر) کمدی دارد و خلوتی که انواع و اقسام ادها و اطوارها را برای تمرین بازیگری انجام می‌دهد تا هم ژان رنوی فیلم «لئون» باشد و هم لوییس دگای «پاپیون» و… آدم‌های فیلم در دستان غنی‌زاده آدم کوکی هستند، و چه فیلمنامه‌ای که حتی یک عروسک خیمه‌شب‌بازی آن هم در مدیومی مثل سینما باورپذیر می‌‌شود.

دوستانی که فیلم برایشان ادایی، مکلف و گنگ بوده، یا فیلم را درک نکرده‌اند، یا تمرین دیدن چنین فیلم‌هایی را ندارند. در سینمای جهان بارها و بارها نمونه‌هایش را می‌توانند تماشا کنند و جالب این‌که برای برخی منتقدان ما که باید این‌ها را دیده باشند هم علامت سوال است که معلوم می‌کند فقط ادعا و نام منتقد و سینمایی‌نویس را یدک می‌کشند! از کارهای وس اندرسون تا تیم برتون، از کوئنتین تارانتینو تا ژان پیر ژونه- جالب این‌که اغلب شخصیت‌های کارهای ژونه بی‌سرپرست هستند، دقیقا مثل دانش در فیلم «مسخره‌باز»- از کریستوفر نولان تا لارنس فون‌تریه، مگر رفتار آدم‌هایشان معنادار و طبیعی است؟ یا آخرین مثالش در چند سال اخیر فیلم «داستان‌های وحشیانه» ساخته دامیان زیفرون که البته ارتباطی ساختاری ندارد، اما جهان ذهنی آدم‌ها، اندکی به شخصیت‌های فیلم «مسخره‌باز» نزدیک است. این‌ها نمونه‌های مشهور از فیلم‌هایی است که مثل «مسخره‌باز» طبیعی، ملموس و هم‌دلی‌برانگیزند.

فیلم البته ضعف‌هایی هم دارد. طبیعی هم هست؛ فیلم اول غنی‌زاده است. یک جاهایی کارگردان مبهوت جلوه‌های بصری و امکانات سینمایی شده، یک‌سوم پایانی فیلم چیزی برای عرض اندام ندارد و ما را از آدم‌های دوست‌داشتنی آرایشگاه – به قول کاظم خان سلمونی!- دور می‌کند، اما تنها فیلم جشنواره امسال است که می‌توان عنوان پدیده جشنواره را به آن داد، یا آن را لایق و سزاوار جایزه بهترین فیلم هنری و تجربی دانست، حتی اگر کارگردانش جنبه نداشته باشد و جوگیر شود و مثلا خواسته باشد کافه را به هم بزند که در فضای ماضی پیرامون ما مضحک است، چون کافه‌ای وجود ندارد که شما به هم بزنید!

منبع: ماهنامه هنروتجربه

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 112214 و در روز یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۸ ساعت 23:04:53
2024 copyright.