سینماسینما، محسن جعفری راد- به عباس کیارستمی زنگ می زنم تا نظرش را درباره حکم دادگاه بپرسم.
تلفن که طبق معمول روی پیغامگیر است و پاسخی در کار نیست.
چند ثانیه بعد تلفنم زنگ می خورد بدون آنکه شماره بیفتد و صرفا یک رنگ سبزی روی گوشی ام افتاده.
کیارستمی است.می گوید اینجا بد آنتن می دهد. کاری داشتید؟
در پاسخ به سوالم که حکم را عادلانه می دانید یا خیر ابتدا می خندد (از همان خنده های طعنه آمیز معروفش) و بعد می گوید:”عادلانه باشد یا نه چه فرقی به حال من می کند.”
می گویم خب نظر شما مهم است. می گوید “ایشان (دکتر میر)چندین بار تلفنی و حضوری از من بابت کوتاهی کارشان عذرخواهی کرده اند.احتمالا کسی که عذرخواهی کرده بدل ایشان بوده و نه ایشان یا کسی که الان گفته سرم به دیوار خورده،بدل ایشان بوده و نه ایشان! الان برای من پیدا کردن دکتر میر واقعی مهم است و نه حکمی که داده اند.”
می پرسم راستی در آن دنیا هم سینما در جریان است؟
می گوید “من همه حواسم به سینمایی است که دکتر میر و دوستانش در حال جریان دارند و می خواهم بفهمم که پایان فیلمشان چطور تمام می شود.پایان خوش است یا پایان باز!”
می پرسم راستی از مهمانی روز پنجشنبه راضی بودید؟
می گوید “انقدر عطر گل رز در خانه ام پیچیده که واقعا خوشحال کننده است.مهم نیست چه کسانی آمده اند و نیامده اند،مهم این است که خانه من عطر خوبی دارد.”
می گویم از فرزندتان بهمن چه انتظاری دارید؟
می گوید: “بهمن هیچ وقت اهل اعتراض و جنجال و حاشیه نبوده. خودش می داند که چطور باید برخورد کند و در فیلمهایش هم صداقت و نسبی نگری به مفاهیم مشخص است.اما نمی دانم واقعا تلاش هایش برای روشنگری ارزش این همه صرف حوصله و وقت و هزینه را دارد یا نه”
سوال آخرم این است: از کمپین “شما تنها نیستید” چه توقعی دارید؟
“توقعی ندارم.برای پاسخ به هر سوالی می توانند به فیلمهای من مراجعه کنند. فقط یک تفاوت مهم دارد فیلمهای من با وضعیت فعلی. در فیلمهایم انسانیت و سکوت و سرسبزی جریان دارد اما هرگونه سکوتی در شرایط فعلی جایز نیست چون ممکن است این اتفاق برای مردم عادی هم بیفتد و شاید عدم سکوت منجر شود که پزشکان و مدیران بیمارستان و وزیر و … به خودشان بیایند و قبل از نام و سابقه بیمار به انسان بودنش فکر کند.”
می گویم حرف آخرتان.
می گوید:
“کار جنون ما به تماشا کشیده است
یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی”
تازه یادم افتاد دو سئوال دیگه هم باید بپرسم. می گویم راستی آقای میر گفته اند که سرخود رفته اید به بیمارستانی گم نام در فرانسه.
عباس کیارستمی این بار کمی مصمم تر حرف می زند :اولا که وقتی دیدم حالم مدام بدتر می شود با مشورت با خانواده و دوستان و پزشکان به این نتیجه رسیدیم که باید جای دیگری برای مداوا بروم. در یکی از کلیپ هایی که از من منتشر شده گفتم که باید جایم را عوض کنم. ثانیا که با یک سرچ اینترنی ساده می توان فهمید که بیمارستان محل درمان من گمنام نبوده.
می گویم جالب اینجاست که شما در زمان زندگی کمتر حاشیه پررنگی داشتید اما مرگتان به حواشی و جنجال ختم شده. درباره این تناقض چه نظری دارید.
می گوید:” نظری ندارم.باید این سوال را از حاشیه پردازان پرسید. زندگی تنها موقعیت متن ماست و هر چیزی غیر از زندگی می شود حاشیه . از جمله تناقضات فراوان درباره از بین رفتن زندگی من. فکر می کنم اگر اینهایی که کارهای ما را با قاچاق سر خیابان می فروشند را دستگیر می کردند، باز هم بیشتر از سه ماه کارشان تعلیق می شد تا پزشکی که تقصیر و قصورش مشخص شده و سه ما به ایشان استراحت داده اند!”
مکالمه ما تمام می شود. از طریق تلگرام ،کیارستمی عکسی برای من می فرستد.عکسی که از زاویه زیر زمین به سمت گلهای رز روی سنگ قبر گرفته شده و تنها عکس از این زاویه در جهان است.مثل اکثر کارهایش،باز یک اثر استثنایی به جهان هدیه داد.