پائولو تاویانی فیلم ساز برجسته ایتالیایی هم درگذشت. اگر به صورت کلی کارنامه پائولو و برادرش ویتوریو را مرور کنیم، متوجه تاثیر این دو بر سینمای ایتالیا می شویم. ویتوریو سال ۲۰۱۸ فوت کرد و پیش از این زمان، برادران تاویانی با هم فیلم می ساختند و عمدتا فیلم های موفقی هم بودند. از نظر من یکی از مهم ترین ویژگی های این دو برادر تمایل به اقتباس ادبی در آثارشان بود. فیلم هایی که در دهه ۸۰ باعث شهرت این دو برادر شد، اقتباس های ادبی مهمی بود که این دو به سراغش می رفتند. اقتباس وزنه ای مهم در سینمای برادران تاویانی محسوب می شود که نمی توان به سادگی از کنارش رد شد.
ازجمله فیلم های معروف این دو برادر می توانم به فیلم «کائوس» اشاره کنم که بر پایه داستان های کوتاه لوئیجی پیراندلو ساخته شد. همین طور فیلم «سن میکله یک خروس داشت» که بر پایه رمان الهی و انسانی از لئو تولستوی ساخته شد و همین طور آخرین فیلمی که پائولو بعد از درگذشت برادرش ساخت و در سال ۲۰۲۲ در جشنواره فیلم برلین نمایش داده شد، «لئوناردو آدیو» نام این فیلم بود که بر اساس یکی از داستان های لوئیجی پیراندلو ساخته شد. معتقدم بدون شک وزنه ادبیات باعث غنای سینمای این دو برادر در تمام سال های فعالیت شان شد. همه می دانیم این دو میراث دار سینمای نئورئالیستی هستند و به لحاظ زمانی بعد از سینمای نئورئالیستی فیلم ساختند یا حداقل به اوج رسیدند و فکر می کنم این ارجاع و الهامی که از ادبیات قرن بیستم ایتالیا می گرفتند، باعث غنای آثارشان نسبت به فیلم هایی شد که بلافاصله بعد از جنگ و در دوره نئورئالیستی ساخته شدند. بسیاری از این فیلم ها ارزش و اهمیت بسیاری دارند، اما برخی دیگر در تماس مستقیم با سطح خیابان یا به قول معروف واقعیت های اجتماعی بعد از جنگ هستند. بنابراین این فیلم سازان در عین حال که پیوند خودشان را با زمانه ای که به آن تعلق داشتند، عمدتا بعد از جنگ جهانی دوم و نیمه دوم قرن بیستم حفظ کردند، در عین حال این توانایی را داشتند که از ادبیات غنی ایتالیا در قرن بیستم تغذیه شوند. به یاد دارم که برادران تاویانی در دهه های ۶۰ و ۷۰ شمسی به درستی به مخاطبان ایرانی معرفی شدند و در جشنواره فیلم فجر طی چندین سال، آثار آنها از فیلم هایی بود که دیده و بررسی می شد و به همین دلیل این فرصت طلایی در اختیار ما علاقه مندان سینما قرار گرفت که در دورانی که دسترسی به فیلم های خارجی و فیلم های روز دنیا و مطرح جهانی به راحتی امکان پذیر نبود، طی برگزاری جشنواره فیلم فجر، با این فیلم سازان بزرگ آشنا شویم که هم ریشه در نئورئالیسم ایتالیا دارند و هم توانستند این سنت نئورئالیستی و همچنین ادبیات غنی قرن بیستم را تا سال های تقریبا پایانی قرن بیستم حفظ و در آثارشان جاری کنند.
چیزی که مسلم است، با پایان گرفتن جریان نئورئالیستی در ایتالیا که فقط محدود به دهه های ۴۰، ۵۰ و ۶۰ هم نیست و فیلم سازان مطرحی همچون میکل آنجلو آنتونیونی یا ریکاردو فلنی که در سینمای متاخر خودشان همچنان این سنت را به شکلی حفظ کردند، بیش از پیش شاهد فیلم سازانی جدید و سینمایی شدیم که در دوره رونق اقتصادی ایتالیا از دهه ۷۰ تا ۹۰ رشد چشمگیری داشتند. رشد اقتصادی ایتالیا سبب شد سلیقه سینمایی مردمانش هم تغییر کند و به یاد دارم فرانچسکو رزی در اظهارنظری درباره فیلم های متاخر ایتالیا اشاره کرد: «در سینمای سال های دهه ۹۰ یا سال های پایانی قرن بیستم فیلم هایی می بینم که یک فیلم ساز در مورد دل دردش حرف می زند، خب به من چه که دلش درد می کند؟!»؛ اشاره او به روی آوردن فیلم سازان نسل جدید به مسائل شخصی است. سینمایی که انگار خیلی فردی است و این فردیت در آثار پررنگ جلوه می کند. این شکل از فیلم سازی در مقایسه با روح جمعی که دغدغه فیلم سازانی مثل برادران تاویانی بود، فاصله دارد. تصورم این است که برادران تاویانی قطعا نسلی را ایجاد کردند که از آنها در شیوه فیلم سازی پیروی کردند، اما این جریان غالب نبوده است. در حال حاضر ما در سینمای ایتالیا با فیلم های پراکنده ای سروکار داریم. حتما فیلم های ارزشمندی هم بین آنها وجود دارد، اما تعدادشان محدود است. بیشتر رویکردها در آثار مسائل شخصی است و به ندرت با فیلم هایی سروکار داریم که به مسائل اجتماعی روز یا دغدغه های اجتماعی بپردازند.