سینماسینما، سامان بیات
نادر ابراهیمی را بیشتر به عنوان یک نویسنده میشناسند تا کارگردان. شاید به این دلیل که فیلمهای او آنچنان که باید دیده نشد. سال ۱۳۵۱ فیلم کوتاه ما از راه دیگر میرویم را برای کانون پرورش ساخت که در انبار کانون مانده و منتشر نشده و به گمانم نخواهد شد، فیلم داستانی صدای صحرا تنها در فیلمخانه ملی موجود است و معدود کسانی دیدهاند، سریال سفرهای دور و دراز هامی و کامی تنها در آرشیو صدا و سیماست و آتش بدون دود نیز از این قاعده مستثنی نیست. سریال یک بار در سال ۱۳۵۴ از تلویزیون ملی پخش شد و بعد به علت گذر زمان نوارهای فیلم در آرشیو تلویزیون گم یا نابود شد. در حال حاضر ۵ یا ۶ قسمت از سریال در آرشیو صدا و سیما موجود است. در پایانِ متن بریدهای از یک قسمت را خواهید دید. اما بپردازیم به همین سریال، سریالی ۳۲ قسمتی که به نوعی از نخستین سریالهای بزرگ تلویزیون بود. ابراهیمی در مصاحبههایش بودجه فیلم را ذکر نمیکرد. چند باری به گزارشگران مجله تماشا که نشریه مخصوص رادیو و تلویزیون بود گفته بود که در پایان پخش اعلام میکنم اما پس از پخش مصاحبهای حداقل با تماشا نکرد و نگارنده در مجلات دیگر هم ندیده. به همین علت اگر واژهی «بیگ پروداکشن» را برای فیلم لحاظ کنیم تنها از نظر بزرگیِ اندازهی کار است نه بودجه و هزینه. به هر حال هدایت ۱۲۰ بازیگر به مدت هفت ماه در بیابان و صحرا کار سادهای نبود. این در حالی بود که عوامل فیلم خانواده خود را هم به لوکیشن آورده بودند. و این را نیز اضافه کنید که خانوادهی سنتی دهه پنجاه و شصت به کمتر از پنج بچه راضی نبود. حالا تصور کنید که لوکیشن فیلم چه قیامتی بوده از عوامل فیلم و خانواده آنها. و مطمئنا سیر کردن این لشکر کار سادهای نیست. غذا دادن نسل درشتجثهای که به این سادگی سیرمانی نداشت! کارگردان باذکاوت که فکر این قضیه را کرده بود چند ساختمان موقت در آن منطقه ساخت. پنج بلوک هر کدام دارای چهار اتاق. هر اتاق ۴ تخت، البته زنانه و مردانه جدا! و هر اتاق مجهز به حمام و دوش آبی که منبعش با حرارت آفتاب گرم میشد. به اعتراف گزارشگر مجلهی تماشا که یک هفته بر سر عوامل فیلمبرداری خراب شده، ساختمان موقت فیلمبرداری از منازل بومیان آن منطقه مجهز تر و بهتر بوده. سالن غذاخوری داشته و گروه فیلمبرداری با خود میز پینگ پنگ و فوتبالدستی هم آورده بودند.
ابراهیمی به گزارشگر میگوید: مبلغ ۴۰۰ هزار تومان برای ۱۲۰ بازیگر در نظر گرفته شد که برای هفت ماه کار بی وقفه دستمزد کمی ست.۲۶۰ هزار تومان نیز هزینه غذای این هفت ماه بود که بسیار ناچیز است. و همچنین به علت کمبود بودجه بدلکار استخدام نکرده و بازیگران با عشق به کار سوارکاری آموختهاند. (شماره ۲۱۷ مجله تماشا، صفحه ۵۰)
اما برویم سراغ اصل ماجرا… در آغاز قرار بود ابراهیمی نویسنده سناریو باشد و کارگردانی کار را پرویز کیمیاوی برعهده بگیرد. کیمیاوی با ابراهیمی رفاقت داشت و ابراهیمی (در شماره ۱۴۱ مجله تماشا) گفته که «با ایشان خیلی هماهنگ بودم و خوب میتوانستیم کار کنیم.» وقتی قرارداد ساخت سریال در سال ۵۲ با تلفیلم منعقد شد نام کیمیاوی به عنوان کارگردان ثبت شد اما مدتی بعد ابراهیمی فیلم صدای صحرا را ساخت و کیمیاوی هم درگیر ساخت مغولها شد. و حالا که ابراهیمی تجربه ساختن فیلم بلند را هم داشت خود دست به کار شد. چرا که قبلا فیلم کوتاه با عوامل محدود ساخته بود اما این سریال چهار فیلمبردار داشت!
سریال شامل ۳۲ قسمت در سه بخش است که در تیتراژ، کتاب اول، کتاب دوم و کتاب سوم درج شده. کتاب اول گالان و سولماز نام دارد و داستان حول و حوش اختلافات دو قبیله یموت و گوگلان است. نمونههای زیادی از این دست ساخته شد، حداقل در سینمای پس از انقلاب. اینکه این آثار چقدر به این سریال شباهت دارند را باید از شاهدینی پرسید که سن و سالشان به این مجموعه قد میدهد چرا که با از بین رفتن نسخهی فیلم منتقدین جوان نمیتوانند دربارهی اثر ابراز نظر کنند. کتاب دوم درخت مقدس نام دارد و داستان نسل جدید این دو قبیله و ادامه نبردها و دشمنی هاست و در این بخش جوانانی از دو قبیله عاشق هم میشوند اما به دلیل اختلاف ریش سپیدان حق ازدواج با یکدیگر را ندارند، و کتاب سوم اتحاد بزرگ نام دارد که در آن دو قوم با هم آشتی می کنند و طبعا عاشق و معشوق بهم میرسند. شاید این حکایت کلیشهای و تکراری به نظر برسد ولی در آن زمان حکایت تازهای بوده، حداقل برای زنان خانهدار که کمتر فرصت سینما رفتن را داشتهاند و دائم مشغول کار در خانه بودند.
داستان آتش بدون دود در نشریه تماشا به صورت هفتگی چاپ میشد که به صورت کتاب هم در هفت جلد منتشر شد. ابتدا قرار بود نام داستان کتاب خانواده آق اویلرها باشد و همچنین قرار بود ابراهیمی بعدتر داستان خانواده قرهلوها را نیز بنویسد اما داستان به آتش بدون دود تغییر نام داد و کتاب دوم نوشته نشد… وقایع داستان واقعیست اما اسامی تغییر پیدا کرده. ترکمن صحرا از این دست داستانهای کهن کم ندارد.
به گفته کارگردان در مصاحبهاش با مریم زندی (تماشا شماره ۱۵۰ ص ۲۲) برای ساخت سریال یک اتاق فکر تشکیل شد شامل: نادر ابراهیمی و همسرش، محمود فتوحی، کیومرث پوراحمد و شکور لطفی. او در همین مصاحبه میگوید: هرشخصیتی که به فیلم اضافه میشد برایش یک عروسک میساختیم و برای این عروسک نام، شناسنامه و هویت ساخته میشد. یک گذشتنامه به آن شخصیت میدادیم. یعنی اینکه سرگذشت هر فرد را در طی سریال نمیبینیم اما رفتار و اعمالی که از هر شخص سر میزند ریشه در اتفاقات و حوادث گذشته اش دارد و مخاطب در طول داستان و براساس شخصیت هر فرد متوجه منشا این رفتار و کردار میشود زیرا در فیلمنامه این موارد رعایت شدهاند.
فراموش نکنیم وقتی قرار باشد با بودجهی کم سریالی بزرگ ساخته شود مطمئنا همه چیز به صورت استاندارد پیش نمیرود و اتفاقات ناگواری رخ خواهد داد. این سریال نیز مجروحین زیادی داشت. همانطور که در ابتدا گفتیم قرار است همه چیز با کمترین بودجه پیش برود. در شماره ۲۱۷ مجله تماشا گزارش شده منوچهر احمدی به سختی مجروح شد، ابراهیمی تب مالت گرفت و کارش به بیمارستان کشید در حدی که فیلمبرداری برای مدتی تعطیل شد، هادی مقدم در حین اسب سواری از کوه سقوط کرد و نزدیک بود کشته شود، بالای پیشانی جمشید گرگین شکافته شد و چندین اتفاق ناگوار دیگر اعم از شکستن دست و دنده و سر و غیره و غیره.
سریال پس از پخش رضایت عمومی گستردهای به همراه داشت. از عباس آقا سوپری و شیرینی فروشی جمشید گرفته تا شجاع الدین شفا، دکتر فرخ گوهری، عباس یمینی شریف، عباس کیارستمی و محمد نوری که در گزارش سالانه تلویزیون ملی از تولید این سریال احساس خوشحالی کرده بودند. اما کاش میشد این سریال را دید، حیف…
عکس رنگی از خانم مریم زندی ست که خود از بازیگران سریال نیز بودند. صحنههایی از نقش آفرینی ایشان را در ویدئوی زیر میبینید.