سینماسینما، علی پاکزاد – عبدالله اسکندری چهره پرداز مطرح سینمای ایران گفت: «یک زمانی رسیده بود که حس می کردم که گریم جذابیتش را برای من از دست داده است. خیال می کردم که خیلی بلد هستم و همه چیز را درباره چهره پردازی می دانم. تا اینکه رفتم سر صحنه فیلم علی حاتمی آن زمان مشغول ساخت فیلم «سوت دلان» بود. آقای حاتمی یک گریمور ایتالیایی آورده بود. من آن زمان خیلی بی انگیزه بودم. همین طور داشتم نگاه می کردم که آن گریمور چه کاری انجام می دهد. زمان کوتاهی گذشت و با خودم گفتم که تا چه حد من در اشتباه هستم و می توانم تازه شروع به یادگیری کنم. این تحول همواره برای من جالب بود و از خاطراتی بود که هیچگاه یادم نخواهد رفت»
به گزارش سینماسینما، عبدالله اسکندری را می توان یکی از افراد تاثیرگذار در حوزه چهره پردازی و گریم دانست. اسکندری شش سیمرغ بلورین جشنواره فجر را در کارنامه دارد. او در بیش از ۱۶۰ فیلم سینمایی و تلویزیونی فعالیت داشته است. اسکندری عشق و استعداد را رمز موفقعیت هنرمندان در دوره رنسانس هنری ایران می داند.
عبدالله اسکندری در روزهایی که بخشی از کار چهرهپردازی با کامپیوتر و برنامههای کامپیوتری صورت میگیرد درباره چهره پردازی و جایگاه آن در سینمای ایران گفت: «نگاه به حرفه چهره پردازی در ایران محدود است. به این دلیل که ما خیلی زود و زمانی که گریم و چهره پردازی جا نیافتاده بود وارد این حوزه شدیم. چهره پردازی در ایران خیلی زود رشد کرد. به خوبی به یاد دارم که در سالهای ۴۷ و ۴۸ بود که آقای محتشم به آمریکا سفر کرده بود و در آن سفر به مدت شش ماه دوره دیده بود. آن زمان کسی در منظقه نمی دانست که اصلا چهره پردازی چی هست. آن زمان آقای محتشم با هزینه شخصی این دوره خاص را دیده بود و زمانی که به ایران بازگشت استخدام تلوزیون ملی شد.»
او ادامه داد: «افرادی شبیه من سعی را بر این گذاشتیم که این حرفه را از آقای محتشم یاد بگیریم و بتوانیم ما هم در این حوزه فعالیت کنیم. متاسفانه با اینکه ما در این حوزه پیشتاز بودیم اما به اندازه ای که باید قدر خودمان را ندانستیم. همیشه با کارگردانانی کار کرده ام که با آنها دوست بوده ام. برایم فرقی ندارد که فیلمساز اول باشد یا دوم یا چند سال داشته باشد با کسانی که رفیق باشم کار می کنم. به قصه ی فیلم ها توجه می کنم . به این دلیل که اگر ظرفیت مناسبی برای چهره پردازی و گریم دارد به کارگردان پیشنهاد هایی را ارائه دهم. به کارگردان ها می گویم که می توان این کارها را نیز انجام داد موافق هستی؟ به این دلیل که در زمان نوشتن قصه می دانم که کوچکترین پیش بینی هم برای گریم شخصیت ها صورت نگرفته است. متاسفانه عموم کارگردان ها به چهره پردازی و گریم در زمان نوشتن فیلمنامه توجه نمی کنند. تمام تمرکز یک کارگردان بروی بازیگران و قصه فیلم است.»
اسکندری درباره تفاوت جنس کار هنرمندان در سالهای دور و این روزها گفت: «تصور می کنم دو موضوع در ذهن من است. یکی از آنها این است که در گذشته هنرمندان عاشقانه کار می کردند و موضوع مهمتر اینکه جوهر استعداد نیز در اغلب هنرمندان وجود داشت. یعنی کار سخت علاوه بر استعداد این دو در کنار هم قطعا متولی اتفاقات مثبتی است. برای بچه های دیروز مشهور شدن و دریافت پولهای هنگفت معنی نداشت. لذت اصلی هنرمندان دیروز در انجام و خلق آثار هنری بوده است نه اینکه روی جلد مجله قرار بگیرند. لذت در نقاشی،مجسمه یا گریمی که انجام می دادیم بوده است. موضوع مهم دیگر این بوده است که که اگر من چهره پرداز بودم فقط انم کار من بوده است نه چیز دیگری یعنی اینکه دیگر دوربینی به دست نگرفته ام که بخواهم عکاس هم بشوم. من عکاس نیستم یا طراح صحنه نیستم.ستاره های دیروز عموما تک شغل بوده اند و روی حرفه واحدی فعالیت می کردند. عشق از همه چیز مهمتر مهم تراست البته دوران و زمانه هم برای افراد مهم است.زمانی که شروع به کار کردم در تلویزیون حضور پیدا کردم و زمان کاری ما از صبح شروع می شد و ساعت ۴ یا ۵ به پایان می رسید. اما اوقاتی می شد که به شخصه تا ساعات پایانی شب در تلویزیون می ماندم و بی اختیار به کار می پرداختم البته این از روی انجام کار بیشتر نبود بلکه عشق واقعی بود. شب ها نگهبانان تلویزیون به من می گفتند که آقای اسکندری لطفا بروید می خواهیم درها را ببندیم.»
اسکندری درباه علی حاتمی و دیدار با چهره پرداز ایتالیایی گفت: «یک زمانی رسیده بود که حس می کردم که گریم جذابیتش را برای من از دست داده است. خیال می کردم که خیلی بلد هستم و همه چیز را درباره چهره پردازی می دانم. تا اینکه رفتم سر صحنه فیلم علی حاتمی آن زمان مشغول ساخت فیلم «سوته دلان» بود. آقای حاتمی یک گریمور ایتالیایی آورده بود. من آن زمان خیلی بی انگیزه بودم. همین طور داشتم نگاه می کردم که آن گریمور چه کاری انجام می دهد. زمان کوتاهی گذشت و با خودم گفتم که تا چه حد من در اشتباه هستم و می توانم تازه شروع به یادگیری کنم. این تحول همواره برای من جالب بود و از خاطراتی بود که هیچگاه یادم نخواهد رفت.»