سینماسینما، مینو خانی
هو الغنی، اوست توانگر. اولین واژهای که بر آغاز هر قسمت و هر فصل سریال «زخم کاری» نقش می بندد و بعد بخشی از گذشتهای درباره یکی از شخصیتها پخش میشود تا مخاطب بیشتر با او آشنا شود. تیتراژبا اشاره به یک نمایشنامههای ویلیام شکسپیر آغاز میشود. سپس یکی یکی تصاویر بازیگران اصلی و نامهایشان به همراه موسیقی حبیب خزاییفر با اوج و فرودهای تند و تیزش بر صفحه نمایش توجه مخاطب را جلب میکند و عزم جزمتری برای تماشا به او میدهد، تماشای داستانی از خانواده ریزآبادی و هلدینگشان با شخصیتهای مالک (جواد عزتی)، سمیرا (رعنا آزادی ور)، سیما (الناز ملک)، پانتهآ (مهراوه شریفینیا)، طلوعی (کامبیز دیرباز)، میثم (مرتضی امینیتبار)، و …
ابتدای هر قسمت از «زخم کاری»، سریالی که فصل چهارم آن در حال پخش از سکوی نمایش خانگی فیلیمو است، این عبارت دیده میشود: بر اساس تراژدی …، اثر جاودان ویلیام شکسپیر. فصل اول بر اساس «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد بود که این نیز خود بر اساس نمایشنامه «مکبث» نوشته شده است. فصل دوم، «زخم کاری: بازگشت» بر اساس نمایشنامه «هملت»؛ فصل سوم، «زخم کاری: انتقام» بر اساس تراژدیهای «شاه لیر» و «ریچارد سوم»، و بالاخره فصل چهارم، «زخم کاری: مجازات» بر اساس نمایشنامه «اتللو» ساخته شدهاند؛ همه از آثار شاخص ادبیات نمایشی جهان و هنر درامپردازی شکسپیر.
شکسپیر را پدر نمایشنامهنویسی انگلستان میدانند. موضوع بسیاری از نمایشنامههای وی بر اساس رویدادهای تاریخی است و پادشاهان روم باستان، اسکاتلند، بریتانیا و دانمارک شخصیت اول بسیاری از آثار او. شکسپیر با استفاده از منابع تاریخی و تخیل و قدرت نویسندگی، تراژدهای جذابی را در تاریخ ادبیات انگلیس و جهان خلق و ماندگار کرده است. مثلا اساس تراژدی «مکبث» وقایع تاریخی اسکاتلند است و شکسپیر با تکیه بر ذوق و طبع هنری و ادبی خویش تغییراتی در آن داده و حوادث جنگها را به هم آمیخته و آسیب جسمی و منفی روحی-روانی جاهطلبی سیاسی و کسانی را که بهدنبال «قدرت» هستند، دراماتیزه کرده است. یا بخش مهمی از نمایشنامه «هملت» شرح تردید اجتنابناپذیر هملت در «انتقامجویی» است. موضوع محوری داستان «اتللو» که روایتگر جنگ عثمانی و ونیز (۱۵۷۰ تا ۱۵۷۳) بر سر کنترل جزیره قبرس است، «عشق» و «حسادت» است.
اینها را گفتم برای اینکه تاکید کنم محور اصلی نمایشنامههایی که دستمایه ساخت سریال زخم کاری قرار گرفته، مفاهیم این نمایشنامهها یعنی قدرت، جاهطلبی، حرص و آز، انتقامجویی، حسادت و…است؛ در یک کلام هر آنچه که خصلتهایی بد بشری در همه جهان است. با تاکید بر اینکه زخم کاری اصلا نه رویکرد تاریخی دارد و نه بنمایه تاریخی. البته که زمانمند است یعنی حداقل طراحی لباس و صحنه و وسایل مورد استفاده شخصیتها همچون اتومبیل و موبایل و حتی سبک لباسها، سریال را به شدت زمانمند میکند. یعنی مثلا طراحی لباس سمیرا در فصل سوم کاملا مشخص است که در سال ۱۴۰۲ ساخته شده و طراحی لباس سیما در فصل چهارم کاملا مشخص است که سریال در سال ۱۴۰۳ ساخته شده است.
اما مفاهیم؛ قدرت و حرص و آز و جاهطلبی و… به وفور در لابهلای ماجرای هلدینگ ریزآبادی گنجانده شده است. برتراند راسل در کتاب «قدرت»، اشکال مختلف قدرت را بررسی کرده و معتقد است: «قدرت شامل قدرت روحانیان، قدرت پادشاهان، قدرت برهنه، قدرت انقلابی و قدرت اقتصادی است». تحلیلگران آثار شکسپیر هم در ردیابی قدرت در آثار او، به این نتیجه رسیدهاند که این نمایشنامهنویس در آثار خود فقط قدرت اقتصادی را دستمایه خلق اثر قرار نداده است، چراکه از نظر او، این قدرت در زمانه او حاصل فئودالیزم و انقلاب صنعتی بوده است. اتفاقا تنها قدرتی که در زخم کاری محور قرار گرفته است، همین قدرت اقتصادی است. چون ریزآبادیها نه پادشاهند، نه جزء طبقه روحانیان، نه انقلابی و همین میشود که هر کس قدرت اقتصادیاش بیشتر است، اعمال قدرت و زور و خشونتش بیشتر میشود و فیلمنامهنویس و کارگردان از نمایش دادن این زور و قدرت که منجر به خشونت میشود، هیچ ابایی ندارند و تمام فصلهای زخم کاری که با نگاهی به آثار فاخر پدر نمایشنامهنویسی جهان ساخته میشود، تبدیل به اثری میشود که هر شخصیت هر کار که دلش بخواهد انجام میدهد و هر وقت اراده کند میتواند دیگری را بکشد، البته که در بطن این دلبخواهی بودن حتما حرص و آز و جاهطلبی و امیال شخصی نهفته است، نه هیچ هدف متعالی دیگری. غافل از اینکه هر جنگ و نزاع و قتلی در نمایشنامهها صورت گرفته اول، مبنای تاریخی داشته و دوم، توسط صاحبان قدرت پادشاهی که بر ملک و مردم تسلط دارند صورت گرفته، نه یک خانواده مثل هر خانواده دیگری، البته که متمول.
مساله مهم دیگر که در نمایشنامهها قطعا وجود نداشته، عدم وجود نهاد نظارتی است. در جنگهای تاریخی که به سرکردگی پادشاهان یا درگیریای که در یک خانواده پادشاهی صورت گرفته، نهاد نظارتی نه تنها نمیتوانسته نقش نظارتی داشته باشد، بلکه باید با روسا همکاری هم میکرده و وارد جنگ میشده است. ولی در سریال زخم کاری یک خانواده معمولی از نوع بسیار متمول در هر گوشه شهر هر کار دوست دارد انجام میدهد و هر کس را که اراده میکند سر به نیست میکند، هیچ نهاد نظارتی هم وجود ندارد، هیچ کس پیگیر نبود و غیبت ناگهانی افراد نیست و اگر مثلا همچون پسر فرنهاد (حمید) بخواهد پیجوی مرگ پدر باشد که برای حذف کردنش یک طبقه ساختمانی به آتش کشیده شد و مطب پزشک سوخت (یعنی رویدادی علنی رخ داد)، تهدید میشود و در نهایت مجبور به همکاری و ورود به بازی ریزآبادیها؛ حالا چه این ریزآبادی، مالک باشد و چه سمیرا، فرقی نمیکند، مرگ پدر معامله میشود. این مساله نه فقط درباره فرنهاد، بلکه درباره همه کسانی که به طریقی یا کشته شدند یا مجبور به همکاری با ریزآبادیها شدند، صدق میکند؛ نمونهها غیرقابل شمارشند: ناصر و منصوره و ریزآبادی بزرگ، پسر دوست مالک که میخواست اسنادی را به مالک برساند، پدر سیما، میثم، شهریار، شفاعت، راننده آژانس، صاحب آسایشگاه روانی، و… واقعا نهاد نظارتی (غیر از آقای دستمالچی که با مالک رفاقت میکند و البته نام او نیز شبهبرانگیز است) کجاست؟ تمام مشخصهها و مولفههای زخم کاری حاکی از موقعیت جغرافیایی تهران و در زمان معاصر و حتی همین سالهای جاری است، ولی نهاد نظارتی هیچ جا نیست. در کدام ناکجاآبادی امکان طرح چنین روایتی وجود دارد؟ واقعا چه نیتی در پس این غیبت وجود دارد؟ آیا سازندگان میخواهند بگویند که نهاد نظارتی نیست و اگر هست اتفاقا همدست مجرم است؟
و مساله مهمتر دیگر اینکه آیا سازندگان چنین روایتی آگاهند که خشونت، انتقامجویی، حرص و آز موجود در این سریال چه تاثیری بر ذهن مخاطب دارد؟ آیا از نتیجه عادیسازی چنین رفتارهایی در جامعه آگاهند؟ جامعهشناسان معتقدند: «انسان سالم هیچگاه به فرد دیگری صدمه وارد نمیکند، بلکه فرد دارای خشونت این موضوع را از رفتار دیگران “یاد” گرفته است؛ بنابراین با افزایش خشونت و کارهای خلاف، میتوان گفت که جامعه به سمت فروپاشی پیش میرود. وقتی خشونت در جامعه زیاد شود، افراد یکدیگر و جایگاه هم را قبول ندارند و قوانین اثر خود را از دست میدهد، چون فرد خود را مجاب به رعایت قانون نمیکند». از آنجا که یکی از مهمترین وجوه مستقیم و غیرمستقیم هر رسانه تصویری، آموزش و تاثیر بر ذهن و روح مخاطب است، چه انتظاری از جامعهای میتوان داشت که چهار فصل متوالی شاهد انواع خشونتها، طمعجوییها و حرص و آز بوده است؟ حتی اگر باور کنیم «هو الغنی» و اوست که توانگر است و دستش بالای همه دستها و تصور کنیم هر آن کس که بدی کرده به سزای اعمالش میرسد، باز نمیتوان از تاثیر منفی این میزان خشونت به راحتی گذشت. واقعا چرا؟