سینماسینما، ونداد الوندی پور
«فیلمهای من نشان میدهند که وقتی مردم متحد شوند چه اتفاقاتی میافتد»
در سکانس آغازین «نبرد الجزایر» (شاخصترین فیلم جیلو پونته کوروو)، سرهنگ ماتئوی فرانسوی، نماد خصمِ سلطهگرِ یک ملت، وارد الجزایر میشود تا قیام جبهه آزادیبخش این کشور را سرکوب کند؛ کاری که در طول فیلم، به ظاهر در آن موفق میشود؛ و در سکانس پایانی، پلیس فرانسوی با بلندگو به مردم میگوید بروند به خانههایشان. سپس، سپیدی حاصل از دود گاز اشک آور تصویر را در بر میگیرد (سپیدی در اینجا نمادی است از استقلال طلبی و آزادیخواهی و به پا خاستن یک ملت دربند، در برابر سیاهیِ ذاتی یک اشغالگر) و به تدریج، با محو شدن دود، تصویر جمعیت عظیمی از توده مردم الجزایر را می بینیم که نه هراسان بلکه شادمان و مصمم، مقابل سرکوبِ اشغالگر ایستادهاند؛ ایستادگی که در ۱۹۶۶، به پیروزی جنبش الجزایر و استقلال این کشور از فرانسهء استعمارگر انجامید. این دو سکانس، روایتی است موجز از کل «نبرد الجزایر»: اراده معطوف به ستم و سلطهگری از سوی یک قدرت استعمارگر متکبر، و اراده و اتحاد یک ملت برای رهایی از بند، و پیروزی ناگزیر او.
جیلو پونته کوروو، فیلمساز ایتالیایی که ۱۲ اکتبر ۲۰۰۶ در ۸۷ سالگی درگذشت، خود در جوانی در جنبش مقاومت پارتیزانی ایتالیا، جسورانه و به عنوان یکی از رهبران، بر ضد اشغال نازیها مبارزه کرده بود و ماهیت سلطه، اشغالگری، فاشیسم و زورگویی را با تمام وجود شناخته بود. از این رو، و نیز به دلیل گرایشات ضد فاشیستی خانوادهاش، که از کودکی در او نهادینه شده بود، دغدغه همیشگیاش ایستادگی و مقاومت علیه اشغالگران و مبارزهای جهانی برای رهایی از ظلم و فقر و استعمار و استثمار و بیعدالتی بود؛ و این تم اصلی آثار معدودش بود.
عاشق واقعگرایی بود و میگفت در فیلمسازی، ترجیح میدهد با واقعگرایی توجه مردم را جلب کند تا با جلوههای تصویری. و معلم او در واقعگرایی در سینما، فیلمهای نئورئالیستی کشورش و به ویژه آثار روبروتو روسلینی و مشخصا فیلم «پاییزا»ی او بود که پونته کوروو بعدها تماشای آن را به یک برق برگرفتگی تشبیه کرد که اساسا او را دلبسته فیلمسازی کرد و واداشتش روزنامهنگاری زیرزمینی و ساخت فیلمهای خبری کوتاه برای حزب چپ ایتالیا را رها کند و وارد عرصه سینمای سیاسی-اجتماعی شود، چرا که سینما، از نظر او، اگر در مسیر درست باشد و آیینه واقعیت، بسیار موثرتر از هر نوشتهای است.
او در فیلم مستند «نان و سولفور» (۱۹۵۶)، که جزء آثار نخستینش بود، از حرفه طاقتفرسا و زندگی فقیرانه کارگران معادن سیسیل گفت و از آن انتقاد کرد؛ کار بسیار دشوار کارگرانی که گاه به قیمت جانشان تمام میشود، و زندگی محنتبار فقیرآلودشان، و سودی که بخش اعظمش به جیب صاحبان معادن میروند که هیچ زحمتی در این خصوص نکشیدهاند جز شمردن پولها. سرنوشت کارگران در سیستم سرمایهمحور جهانی؛ که البته اکنون انصافا در کشورهای غربی اصلاح شده و گرچه ماهیتا همان است، دستمزدها عادلانهتر شده و کارگران از طبقات زیرین جامعه بالاتر آمدهاند، دغدغه همیشگی فیلمساز بود. (البته وضعیت کارگران در کشورهای جهان سوم که اغلب به رانت آلودهاند، همچنان تغییر چندانی نکرده است و استثمار عریان، وجه غالب آن است.)
پونته کوروو در اپیزود «جووانا»، در فیلم مشارکتیِ پنج اپیزودی «قطب نما» (۱۹۵۶)، که اولین کار داستانیاش بود، به موضوع حضور زنان در مبارزات کارگری پرداخت. جووانا، که او فیلمنامهاش را با همکاری فرانکو سولیناس، که در آثار بعدیاش همکار تقریبا همیشگیاش شد، درباره اعتصاب کارگران یک کارخانه نساجی و نقش ابتدا چالشبرانگیز، و سپس پذیرفته و تحسین شده زنان در مبارزات سیاسی کارگران بود. فیلم بعدی او، «راه بزرگ آبی» نیز درباره زندگی یک کارگر ماهیگیر بود که ایومونتان نقشش را بازی میکرد و توانست جایزه بهترین کارگردانی را در جشنواره کارلو ویواری نصیب او کند. (البته، پونته کوروو که همیشه خواهان آزای کامل در صحنه و تصمیمگیریهای مربوط به فیلم بود و میخواست این اثر را سیاه و سفید و با بازی بازیگران غیرحرفهای بسازد، که تهیهکننده اجازه نداد، در کل از فیلم راضی نبود.)
نقش و تصمیمات و انتخابهای فرد در جامعه و بخصوص در موقعیتهای خطیر، از جمله دلمشغولیهای همیشگی پونته کوروو در همه آثارش بود؛ اینکه فرد برای گرفتن امتیاز، سمت سلطه گران میرود، از سر ترس، منفعل میماند، یا جسورانه وارد مبارزه میشود. فیلم «کاپو» (۱۹۵۹)، در اینباره بود و در عین حال، گزارشی بود از زندگیِ قرین مرگِ یهودیان در اردوگاههای نازیها. ادیت (با بازی سوزان استراسبرگ) به اردوگاه فرستاده میشود؛ پدر و مادرش کشته میشوند اما او، به لطف پزشک کمپ که یک زندانی سیاسی است، مدارک هویتیاش با یک خلافکار مرده عوض میشود و به عنوان یک غیریهودی خلافکار به اردوگاه برمیگردد؛ در شرایط سخت، در قبال غذا تنش را به نگهبانان میفروشد و به تدریج به یک خائن (همکار نازیها یا اصطلاحا کاپو) بدل شده و در قبال امتیاز زنده ماندن و شرایط و غذای بهتر و اتاق مجزا، به همکاری با اس.اس. برای کنترل دیگر زندانیان میپردازد، اما در فیلمهای پونته کوروو، که معمولا نشان دهنده یک یا چند الگو هستند، این پایان کار یک شخصیت اصلی نیست. ادیت سرانجام انسانیت خود را بازمییابد و شجاعانه، نقشی اساسی در یک نقشه عظیم فرار برعهده میگیرد و خود، در نهایت کشته میشود؛ کشته شدنی که در اینجا، عین رهایی است؛ رهایی از در بند بودن به عنوان یک مزدور که به مردمش خیانت میکند.
تغییر و تبدیل فرد در «نبرد الجزایر» نیز بارز است و مشخصا در شخصیت اصلی فیلم، علی نگهبان، نمود پیدا میکند و در نمایی کلی، در ملت فقیر الجزایر که همچون علی، از سوی فرانسویهای اشغالگر مورد تحقیر و ستم واقع شدهاند؛ ملت مظلومی که سرانجام به وضعیت خود آگاه شده و متحد، در برابر اشغالگر میایستد و او را بیرون میراند. اتحاد اصولا از نظر پونته کوروو، یک نقطه عطف در مبارزات ملتهاست. در اینباره میگوید: «فیلمهای من نشان میدهند که وقتی مردم متحد شوند چه اتفاقاتی میافتد.» پونته کوروو، به تاثیری که خودش و فرانکو سولیناس (فیلمنامهنویس) از فرانس فانون (فیلسوف سیاسی که در دهه ۶۰ میلادی بزرگترین تئوریسین ضداستعمار لقب گرفته بود) اشاره کرده و میگوید (به قول فانون): پروپاگاندا و ذهنیتی که استعمارگران بوسیله القائات و آموزشهایشان بر ملت تحت استعمار تحمیل کردهاند (که حرف اصلیاش این است که «ما خوبیم و باید بمانیم») باید پاک شود و این از طریق وارد شدن ملت در مبارزه و اتحاد آنان امکانپذیر است و عملا رخ میدهد؛ همچنان که در الجزایر رخ داد و سیستم پروپاگاندای فرانسه را شکست داد.
تم استعمار و مبارزه علیه آن در فیلم بعدی کوروو، «بسوزان» (در ایران: شعلههای آتش، ۱۹۶۹، با بازی مارلون براندو) تکرار میشود؛ فیلمی که با وجودی که وقایعش مربوط به استعمارگران قرن نوزده است، ارجاعی است به جنگ ویتنام و اقدامات امپریالیستی دولت و سازمان جاسوسی امریکا در آن کشور؛ و اینکه ماموران اطلاعاتی سلطه گران، چه موجودات رقت انگیزی هستند و چگونه انسانیت خود را فروخته اند و چه راحت، در مواردی که لازم است، از سوی دولت متبوعشان نابود میشوند. آخرین و پنجمین فیلم بلند کوروو، «عملیات اوگرو» (در ایران:مبارزین باسک، ۱۹۷۹)، درباره مبارزات گروه «اتا» با رژیم دیکتاتوری فرانکو بود که در مدت چهل سال دیکتاتوری و سرکوب در اسپانیا، این کشور را به دهات اروپا تبدیل کرد و هزاران نفر را در راستای سیاستهای دیکتاتوریمابانهاش از بین برد و سرانجام مرگش، به جشن مردم اسپانیا تبدیل شد.
پونته کوروو که اساسا عاشق موسیقی بود ولی به دلیل خرج زیاد آن نتوانست در دانشکده، موسیقی بخواند، در جوانی و حین مبارزات علیه فاشیسم آلمانی، در زندگی مخفیانهای که با نامزدش در در سن تروپه فرانسه داشت و برای امرار معاش، تنیس تدریس میکرد، موسیقی را از یک دوست موسیقیدان فراگرفته بود و در ساختن موسیقی متن فیلمهایش مشارکت داشت و به ویژه همکاریاش با انیو موریکونه در ساختن موسیقی نبرد الجزایر، و تم معروف آن که حاصل کار کارگردان است، بسیار معروف بوده و نتیجه این همکاری، شگفتانگیز از کار در آمد؛ حتی از نظر موریکونه بزرگ. پونته کوروو بهای زیادی برای موسیقی متن فیلم قائل بود و میگفت بخش زیادی از بار روایی و معنایی فیلم (به ویژه فیلمهای خودش) از طریق موسیقی منتقل میشود و حتی میگفت گاهی، نخست موسیقی فیلم است که به ذهنش میآید و راهنمایی میشود برای نوشتن و ساختن فیلم.
پونته کوروو بعدها در پاسخ به این سوال که چرا بعد از ساختن عملیات اوگرو دیگر فیلم نساخت گفت چون او و همسرش به پول کم قانع هستند و اینکه دنبال شهرت نیست، و با اینکه امریکاییها تقریبا دو ماه یکبار پیشنهاد ساخت فیلم به او میدادند، هیچگاه این پیشنهادات را نپذیرفت زیرا از ایدههای موجود در آنها خوشش نمیآمد. از نظر او، سینما یک هنر متعالی و موثر است که اکنون دچار زوال شده و قصدش فقط سرگرم کردن جوانان است، نه آگاهیبخشی و حقطلبی و مبارزه.
پونته کوروو، با وجود داشتن تمایلات چپ گرایانه، انسانی اسیر ایدئولوژی و دگم و گوش به فرمانِ مطیع روسای حزب نبود و زمانی که شوروی در دهه ۵۰ میلادی، مجارستان را اشغال کرد، از حزب چپ ایتالیا استعفا کرد و دیگر هرگز خود را در قالبهای بسته حزبی اسیر نکرد. او انسان را فارغ از ملیت و دین و نژادش میدید و خواهان رهایی همه ملل گرفتار ظلم بود. در مصاحبهای که در زمان اشغال عراق توسط امریکا با او انجام شده بود، با تاکید بر عقاید همیشگیاش، اقدامات سلطهگرانه دولتهای اشغالگر را محکوم و ابراز امیدواری کرده بود که ملت عراق و همه ملتهای دربند بتوانند آزادی و استقلال خود را به دست آورند و به یک زندگی انسانی دست یابند، که قطعا این با مبارزه و اتحاد امکانپذیر است. پونته کوروو، که پیش از فیلمساز بودن یک محقق بود، در سال ۱۹۹۲ به الجزایر رفت و مستند «بازگشت به الجزیره» را ساخت و در آن به آینده این کشور پس از انقلاب و استقلال و تلویحا به نقش ارتجاعی بنیادگرایان مذهبی در مغشوش کردن دست آوردهای انقلاب الجزایر پرداخت.
ادوارد سعید، متفکر و شرق شناس معروف عرب، دو فیلم «نبرد الجزایر» و «بسوزان» را بزرگترین فیلمهای سیاسی دوران خوانده و گفته بود این فیلمها بر دیدگاههای کارگردانانی نظیر کوستا گاوراس و برخی فیلمسازان جهان سوم تاثیر بسزایی داشته است. پونته کوروو، علیرغم تعداد کم آثارش، فیلمسازی مولف و تاثیرگذار بود؛ به ویژه از نظر مستندگونه ساختن آثار داستانی و وجه واقعگرایانهای که با ساختار و روشها و تکنیکهای مختلف (چه در انتخاب و چاپ نگاتیوها و چه نوع نماها و حرکات دوربین و فضاسازی و تمرکز اولیه روی یک شخصیت اما سپس گذشتن از او و پرداختن به کل موضوع و غیره) به کارهایش میداد، که این امر در «نبرد الجزیره» به موثرترین شکل نمود پیدا کرده است؛ همچنین، مولف بودن او در نوع نگاهش به مسائل سیاسی-اجتماعی و اهدافی که در این رابطه داشت نمود پیدا میکرد؛ اینکه سینما را در خدمت این نگاه و هدف میخواست.
دلیل کمکاری پونته کوروو در سینما به گفته خودش این بود که تا ایده یا سوژهای به دلش نمینشست و از نظر حسی و عاطفی کاملا درگیرش نمیکرد، به سراغش نمیرفت؛ رویکردی که در میان سینماگران جهان، اگر نه بینظیر که بسیار نادر است. سینما برای او وسیلهای بود نه برای داستانسرایی یا شهرت و پول و خودنمایی، بلکه برای مبارزه؛ برای گفتن از درد و رنج و فقر افراد و ملتهای دربند؛ برای آگاه کردن آنها از حقوق طبیعیشان و تشویقشان به مبارزه علیه استثمار، استعمار، تحقیر، ظلم، بیعدالتی و هر چه انسان را از جایگاه انسانیاش دور میکند. از این نظر، جایگاه او در تاریخ سینما جهان بیهمتاست.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
پربازدیدترین ها
آخرین ها
- حسن فتحی: جهانِ پر از طمع و ویرانی را با افعال خود سیاهتر نکنیم
- شهاب حسینی؛ تنوع در پذیرش نقش، تناقض و شتابزدگی در واکنشها/ یادداشت کیوان کثیریان
- جزئیاتی از فیلم «کارآموز» علی عباسی/ صعود ترامپ
- جزئیات برنامههای جشنواره ترایبکا اعلام شد/ نمایش فیلمهای خاطرهانگیز هیچکاک، اسکورسیزی و اسپیلبرگ
- برگزاری دوازدهمین کارگاه بینالمللی تئوری اطلاعات و مخابرات با حمایت همراه اول
- این هنر و تجربه آنتی ویروسی ست بر فیلم های به هرقیمت مسخره
- جشنواره «هاتداکس» در ایستگاه پایانی؟/ گرفتاریهای تهدید کننده
- رخشان بنیاعتماد و روبن اوستلوند در مجمع سرمایهگذاران بازار فیلم کن
- نظارت سازمان سینمایی به نمایش آثار سینمایی خارجی در پلتفرمها
- پل استر درگذشت
- رامین حسینپور بهترین آهنگساز فستیوال لسآنجلس شد
- رقابت ویژه چند فیلم و تعطیلی یک روزه سینما
- «پر» در جشنواره ورونژ روسیه نمایش داده میشود
- مسعود اسکویی درگذشت
- برگزیدگان جشنواره فیلم پکن معرفی شدند/ تجلیل از چن کایگه با حضور ییمو
- «سیم خاردار» در کازابلانکا
- راهیابی مستند «دوربین فرانسوی» به جشنواره ارمنستانی
- نمایشگاه نقاشی «درخت جان» در گالری کاما
- رضا شیخی فیلمبردار سینمای ایران درگذشت
- پایان فیلمبرداری «خالد» در زیگورات
- معرفی آثار راه یافته به بخش فیلمنامه جشنواره ملی فیلم اقوام ایرانی
- امیر جدیدی، منصور بهرامی میشود
- زیر پوست شهر/ نگاهی به سریال «افعی تهران»
- هیات داوران جشنواره فیلم کن معرفی شدند/ گلادستون، کورئیدا و بایونا در فهرست
- هفته دوم «مجنون آن لیلی» هم به سانس فوقالعاده رسید/ «فین جین» پرمخاطب ترین نمایش عمارت نوفللوشاتو شد
- حسام منظور به سراغ دراکولای برام استوکر میرود
- بزرگداشت بهرام شاه محمدلو برگزار میشود
- ده جایزه جشنواره هندی برای «انتقام تیرهروزان» ایرانی/آمریکایی
- بستههای مکالمه پرتخفیف همراه اول بهمناسبت روز ملی خلیجفارس
- به تو هم سخت میگذرد؟/ نگاهی به فیلم «منطقه تحت نظر»