سینماسینما، فریبا اشوئی
زندگی فرهاد و پری، زوج فرهنگی و هنردوست، به دلیل باردار شدن پری دچار چالش میشود. فرهاد مخالف حضور فرزند دیگر است، اما در مقابل پری هم زیر بار سقط جنین نمیرود. این دوگانگی و اختلاف نظر، کمکم راه زندگیشان را از هم جدا میکند.
«به دنیا آمدن» روایت حیرانی و سرگشتگی انسان امروز در عصر مدرنیته است. چیزی شبیه روایت نادر و سیمین در «جدایی نادر از سیمین» یا امیر و سارا در «ملبورن». زوجهایی با داستانهایی شبیه به هم، فقط با اندک تفاوتی در پیرنگهای فرعی. زوجهایی که تنها برای سوار شدن و جا نماندن از قطار مدرنیته، شبانهروز تلاش میکنند. به تعبیر این زوجها برای رسیدن و موفقیت در مسابقه، باید از موانع گذشت. قطع ریشه و تعلقات عاطفی و انسانی آدمها هم میتواند به نوعی مانع تلقی شود؛ مانعهایی که سرعت و شتاب حرکت در مسیر را کم میکند و عمدتا هم میتواند دستوپاگیر باشد. ایده فیلم ایده بزرگ و در خور تاملی است، چراکه بر گوشهای از دغدغهها و هویت مخدوش و سردرگُم انسان سرگردان این عصر تمرکز کرده است. اما بزرگترین معضل «به دنیا آمدن» زبان بصری آن است. سینما هنر تصویرسازی ایدهها و موضوعات است. داستان فیلم به موضوعی از دل جامعهای زخمی و بلاتکلیف بین سنت و مدرنیته میپردازد، اما تسلط بر ابزار و زبان فیلم را غیر از دیالوگ و حرف نمیشناسد. مخاطب فیلم از پرده آغازین تا زمانی که به لحظات اوج داستان (تنش و دعواهای زوج) میرسیم، به غیر از اصل پیام (ایده اصلی فیلم) درگیر هیچ شاخصه و عنصر بصری، دراماتیک یا خلاقه دیگری در اتمسفر آن نمیشود. حسوحال ایستای داستان، روزمرگیهای یک زندگی به بنبست خورده، بحث و جدل به دنیا نیامدن و اصرار بر دنیا آمدن، تغییر موقعیت جغرافیایی داستان از تهران به یزد (باغ و درخت و گل و فواره) هیچکدام نمیتواند بالقوههای دراماتیک روایت را فراهم یا کامل کند. هر نوع روایت داستانی اگر بخواهد در فُرم و قالب بصری (در اینجا فیلم) تعریف شود، شخصیت، صحنهآرایی، بازیگر، افکت، لباس، دیالوگ و… برای آن مهم و موثر است. عناصری که شوربختانه کارگردان (محسن عبدالوهاب) در کمترین اندازه و بضاعت تصویری ممکن، آنها را در فیلم گنجانیده و داستان فیلم را پیش برده است و این در حالی است که به ازای عناصر مهم و کلیدی مورد اشاره، کارگردان تمام بار درام را بر دوش دیالوگ آن نهاده است. انگار که تمام فیلم را پای نمایشنامهای رادیویی نشسته باشی و هر زمان هم که چشمهایت را میبندی، نکته خاص و ویژهای را هم از دست نداده باشی. پیرنگ اصلی این فیلم، یعنی مخالفت بر سر دنیا آمدن یا به دنیا نیامدن کودک در راه، تا پایان فیلم همینطور مدام تکرار میشود و کِش میآید، بدون اینکه قلاب محکمتر یا موضوع (پیرنگ فرعی) تازهتری به این تکرار افزوده یا از آن کاسته شود. «به دنیا آمدن» در تقسیمبندی گونههای سینمایی، در گروه سینمای اجتماعی قرار میگیرد. چون راوی دغدغههای انسان در جهان امروز (ترس، اضطراب، واقعیات، تلخی، شیرینی، عیان، پنهان، حق شهروندی، هنر، اقتصاد، سیاست، تعارض، تناقض و تضاد) است. اما این فیلم همه این مشکلات را با صدایی آرام و ریتمی کند، غیرقابل انعطاف و بدون چالش و البته هم کسلکننده با مخاطبش در میان گذاشته است. به عبارتی دیگر، مخاطب فیلم حتی جسارت در خطابه و رجز در گفتار و دیالوگهای (رادیویی) متن را هم در این فیلم کمجان تجربه نمیکند. نه اوجی در داستان فیلم میبینیم و نه البته فرود غافلگیرکنندهای. همه چیز روی یک خط مستقیم و ممتد تا انتهای روایت پیش میرود و در تمام طول فیلم هم جریان چالشبرانگیزی مخاطب را به اصل داستان این زوج ناآرام متصل نگه نمیدارد.
بالاخره اینکه «به دنیا آمدن» ایده بکری دارد، اما قربانی نافُرمی و شلختگی ساختاری شده است. نکته آخر درباره «به دنیا آمدن» وجود الهام کُردا (پری) در فیلم است که شاید بتوان آن را تنها نقطه قوت فیلم هم تلقی کرد؛ بازیگری که توانسته با تبحر و تسلط بر هنرش (بازیگری) بهتنهایی بار عظیمی از فیلم را بر دوش بکشد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه