سینماسینما، زهرا مشتاق
فیلم های مستند اجتماعی، از آن جایی که بازتاب مستقیم جامعه است؛ می توانند فیلم های مهمی برای کنکاش های جامعه شناسانه، روانشناسانه و نیز از دیگر منظرهای انسان شناختی باشند.
«خط باریک قرمز» مستندی بلند درباره چند نوجوان است که به دلیل جرم های مختلف روانه کانون اصلاح و تربیت شده اند و حال با تشکیل یک گروه تئاتر به زندگی و شخصیت های آنها تا هنگام اجرای نهایی نزدیکتر می شویم.
اهمیت فیلم از سویه اجتماعی آن، بررسی نزدیک جوانانی است که نشان می دهد عنصر خانواده تا چه اندازه در بی آیندگی و تباهی آنان نقش داشته است. پسرانی که به محض ورود به ۱۸ سالگی، اگر دوره شان تمام نشده باشد؛ ادامه محکومیت های سنگین خود را در زندان های عادی سپری خواهند کرد.
جرایم تکان دهنده اند. از سرقت مسلحانه تا مشارکت در قتل. از حمل چندین کیلو شیشه تا دزدیدن گوشی موبایل و موتور. مساله ترسناک عادی بودن روایت های رخ داده از سوی این بزهکاران نوجوان است. آنها هنوز هم نسبت به شرایط خود اشراف واقعی و کامل ندارند. چون خود یک قربانی هستند. در گفت و گوهایشان می گویند:« کسی نبود به ما چیزی یاد بدهد. کسی نبود بگوید کجا برو، کجا نرو. با کی بنشین، با کی حرف بزن.» نتیجه مستقیم نبود ساختار درست خانواده و نیز خلاهای آشکار جامعه در هدایت و پرورش نسلی که برای ازدیاد جمعیت آن سیاست های عملی یکسان و فرمایشی نوشته می شود، همین نوجوانان عصیان گری هستند که هولناک ترین تجربه هایشان را به شکلی عادی که تکه ای از زندگیشان است، بیان می کنند. شاید بازسازی صحنه های قتل و جرم های دیگرشان، باید بارها و بارها دیده و شنیده شود تا هشدارها را جدی تر بگیریم. انبوه جوان های رها شده ای که قرار است چیدمانی از آینده کشور باشند. پرسش جدی گرچه چرایی این شرایط است؛ اما مهم تر از آن چگونگی عبور از انبوه بزهکاری هایی هستیم که آمار از افزایش نگران کننده آن خبر می دهد.
خط باریک قرمز انباشته از نشانه هایی است که هر کدام می تواند برای سیاست گذاران و مسولان هشداری جدی باشد. بدن های سراسر خالکوبی. نوجوان هایی که همیشه پرکمر خود چاقو به همراه دارند. چون چاقو جدا از امنیت، در باور طبقه و جایگاهی که در آن زیست می کنند، داشتن چاقو و قمه آنها را شاخ و لات محله خود می کند. در جایی دیگر یکی از نوجوان ها با تاکید می گوید:«بچه پایین شهر از دخترها خوشش نمی آید. چی خوشش نمی آید. فقط پسر.» آنچه او می گوید، میان رفقایش واکنشی ندارد، یعنی باور غالب چنین است. معنای واقعی آنچه او می گوید رواج و عادی بودن روابط نامتعارف پسران با هم است. و وجه تلخ ترش وقتی است که یکی از نوجوان ها روایت تلخ تری را با این مضمون تعریف می کند:«نکن. تو خودت داداش کوچک داری. یک روز یکی هم داداش خودت را خفت می کند.» و دردناک تر روز اجرای تئاتر است که همان داداش کوچولو هم به دیدن نمایش آمده و برادر بزرگتر او را محکم در آغوش می گیرد.
خط باریک قرمز نوجوانانی را نشان می دهد که گرچه به لحاظ بدنی رشد کرده و بالغ شده اند، اما انباشته از ناآگاهی، نابلدی و کم تجربگی هستند. آنها هنر نه گفتن را نیاموخته اند. حتی وقتی مایوس از خانواده، به پیرامون خود نگاه کرده اند، چیزی جز خلاف ندیده و فقط همان ها را یاد گرفته اند. مگر از باد، جز باد چه می روید؟ کودکانی که در شکل های مختلف در شهرهای درندشت و بی در و پیکر رها شده و برای بسیاری روندی عادی پیدا کرده، در فردایی نزدیک آمار بزهکاری را افزایش خواهند داد. کودکان و نوجوانانی که تنها یک قربانی اند. اگر مجموعه زندان بزرگسالان را کنار بگذاریم؛ کانون های اصلاح و تربیت دروازه ورود به جرم های بزرگتر و دائمی تر است. نوجوانی که پیش از ورود به هجده سالگی، تجربه قتل و یا حمل ۲۵ کیلو مواد داشته است، حتی در صورت رهایی، در بیرون از زندان کانون، چه چیزی در انتظارش است؟ کجای زندگی اش یا خانواده اش تغییر کرده است؟ درس خوانده، شغل دارد؟ خانواده حمایت کننده ای دارد؟ عزت نفس دارد؟ خطا را از درستی تمیز می دهد؟ به راه سلامت و صحیح پایبند است؟ چه چیزی او را از غلتیدن به ورطه سقوط دوباره محفوظ می دارد؟ جامعه و برنامه ریزان برای جلوگیری یا کاهش واقعی این جرم های خطرناک رو به فزونی چه کرده اند؟
جدا از وجه مستند، فیلم رویکردی درمان گرایانه دارد و از روش سایکودرام بهره می برد. تئاتر درمانی. فراهم کردن زمینه ای برای رو به رو شدن با خود، بستری برای پایان کشمکش های درونی، اعاده حیثیت از روح و روان آسیب دیده و دارا شدن عزت نفس نبوده و نداشته. از این منظر فیلم در مسیر درستی حرکت می کند و بودن پرسوناژهایی چون فرهاد اصلانی و افشین هاشمی، کار را برای بچه ها جدیت بیشتری می بخشد. اما حضور هنگامه قاضیانی و سکانس بی نهایت تأثیرگذار لالایی خواندن او برای بچه ها و ارتباط رخ به رخ او در حالیکه مستقیم به چشم های آنها نگاه و با آنها صحبت می کند و از آنها نیز می خواهد، همین کار را بکنند؛ مادرانگی تکان دهنده ای را وارد فضا می کند. گویا به رغم آنکه تاکید می شود این یک بازی است و تو نیستی و این کس دیگری است که باید با مثلا زنی که مادر است رو به رو شود؛ درونی ترین و خالص ترین احساسات به بیرونی ترین لایه ها درز پیدا می کند و درست در همین نقطه است که هنر سایکودرام بروز می یابد. اما پرسش جدی این است؛ چند نوجوان قربانی در بیرون و داخل زندان فرصت چنین پالایشی خواهند داشت و مراقبت از آنها در دوره نقاهت به عهده چه کسی است و اساسا چه تضمینی برای جلوگیری از ورود دوباره آنها به چرخه غمبار و تباه کننده انواع بزهکاری های اجتماعی وجود دارد؟
خط باریک قرمز فیلم مهمی است که باید دیده شود. پیشنهاد جدی می شود این فیلم به خصوص در صحن علنی مجلس برای نمایندگان قانونگذار و مسولان تصمیم گیرنده و نیز شخص وزیر ورزش و جوانان به نمایش گذاشته شود تا اندکی از آنچه در بستر فراوانی بزهکاری میان نوجوانان می گذرد، به آنان نیز منتقل شود. شاید این تنها راه نجات باشد.