جشنواره فیلم فجر تمام شد و آب حواشی و حرف و حدیث هایش از آسیاب افتاد. شاید برای یک آسیب شناسی جدی و منصفانه و دور از هیجان و احساسات آنی، حالا وقت مناسبی باشد. جشنواره فیلم فجر به دلیل اهمیتش نیاز به آسیب شناسی جدی دارد تا بعد از نزدیک به چهل سال، به یک ثبات و شکل و شمایل متناسب نزدیک شود.
اول: جشنواره فیلم فجر مهمترین اتفاق فرهنگی کشور است. البته قرار بود باشد. روزگاری با عرض و طول بیشتر و محتوای غنیتر و اثرگذاری بیشتر و اعتباری افزونتر برگزار میشد و حالا کوچکتر و پرحاشیهتر و بیسروشکلتر.
اما ماهیتا هنوز معلوم نیست این رویداد مهم از نگاه برگزار کنندگان چیست؟ جشن است؟ جشنواره است؟ دورهمی است؟ آئین است؟ و چون هریک از اینها مقتضیات خود را دارد، موجب میشود جشنواره فیلم فجر میان همه اینها معلق و سرگردان بماند.
این جشنواره گاه با متولیانِ مدیرتر و مدبرتر برگزار شده که بر اعتبارش افزودهاند و گاه در دام مدیران بیتدبیر و خرابکار گرفتار شده است که آن را تا مرز ویرانی پیش بردهاند.
اما در هرحال و هر وضعیتی، جشنواره محل دیده شدن فیلمهای دست اول و فیلمسازان، به ویژه جوانها و استعدادهای خلاق است و هنوز خودش و جایزهاش برای سینماگران، اهل رسانه و علاقهمندان سینما اهمیت دارد. اما جشنواره ظاهرا در غالب دورهها به این کارکرد مهم خود بیتوجه بوده است.
دوم: جشنواره فیلم فجر پس از ۳۶ سال هنوز نتوانسته سلیقه و ذائقه مشخصی برای خود تعریف کند. هر جشنواره مهمی در دنیا سیاست کلانی برای خودش تعریف کرده که با توجه به آن، جنس آثاری را که میپسندد و یا مورد توجه قرار میدهد میشود حدس زد. جشنواره فجر اما اصولا چنین ذائقهای برای خود تعریف نکرده است. هرسال و هر مقطع با توجه به شرایط روز و جهتگیری دولت حاکم، فیلمهای مورد توجه، متفاوتند و این تفاوت گاه از زمین تا آسمان است. مرور فیلمهایی که در این ۳۶ دوره جایزه بهترین فیلم را از آن خود کرده اند جز دهه اول، شما را به هیچ نتیجه مشخصی نمیرساند. اصولا دهه اول جشنواره به دلیل ثبات مدیریتی و مشخص بودن نسبی سیاستهای کلان، در مسیر رسیدن به سلیقه جشنواره فجر حرکت میکرد که در سالهای بعد این مسیر بریده شد و حالا دیگر هیچ ارزیابی از این ذائقه نمیتوان داشت.
سوم: جشنواره فیلم فجر کمتر ثبات مدیریتی به خود دیده است. جز دهه اول، تنها یک مورد دیگر دیده میشود که یک دبیر بیش از دوسال مسئولیت دبیری جشنواره را به عهده داشته باشد(علیرضا رضاداد). همین بیثباتی باعث میشود این جایگاه، عرصه آزمون و خطا باشد و نه تنها برنامه ریزی دراز مدت در دستور کارِ دبیر قرار نگیرد بلکه او از هرگونه اصلاح ساختاری مفید نیز پرهیز کند تا کمتر در تیررس انتقادها باشد. از سوی دیگر ملاک و معیار مشخصی برای دبیری جشنواره فجر و در اختیار گرفتن سکان این رویداد مهم وجود ندارد. با مرور نام دبیران ادوار پیشین، نه معیارها برای اثبات صلاحیت اجرایی دبیر قابل احصاست و نه متر و ملاکهای برای سایر صلاحیتها از جمله لیاقت فردی. از سوی دیگر گاه در دورهای مدیرعامل فارابی مسئولیت دبیری را بطور اتوماتیک برعهده میگرفت و گاه دبیری از سایر بخشهای سازمان سینمایی منصوب میشد.
معمولا اما دبیران -ضعیف یا قوی- به لحاظ حقیقی یا حقوقی، یا از فارابی آمدند(مثلا رضاداد دوران اول و یا بهشتی در سالهای نخست جشنواره) یا از بخش اداری مجموعه بودند(مثلا عباسیان و حیدری) و یا در ظاهر خارج از حیطه رسمی مدیریت سینما انتخاب میشدند ولی در واقع مجری دقیق سیاستهای مدیریت ارشد سینما بودند (مثل خزاعی و مسعودشاهی) ولی امسال برای نخستین بار دبیری با جایگاه رسمی نظارتی، به دبیری جشنواره منصوب شد که کاملا نکته قابل تعمقی است. معمولا آنقدر شمایل “دبیر” در جشنواره فجر و تعریف آن، متفاوت است که شاید نشود از بررسی وظایف او ره جایی برد.
چهارم: جشنواره فیلم فجر که یکی از سرمایههای مهم سینمای ایران بهحساب میآید، بعد از سی و شش سال هنوز “کاخ” ندارد. طبعا به این دلیل که هیچگاه از سوی مدیران ارشد فرهنگی و هیات دولت ادوار، جدی گرفته نشده. جشنوارهای با این قدمت، نیاز فراوان به ثبات و نظم دارد و شاید یکی از مهمترین فاکتورهای نظم و ثبات همین کاخ جشنواره است. وجود یک مرکزیت سازمانی در کاخ جشنواره و یک دبیرخانه دائمی میتواند جشنواره را از این آوارگی و بیسامانی در استقرار فیزیکی و سازمانی نجات دهد. در شان یک جشنواره سیو شش ساله نیست که برای استقرار ستادش و کاخ اش، هربار میان موسسات و تالارها ویلان و سرگردان باشد.
ادامه دارد…
منبع: روزنامه شرق