آباجان
«یک بچهقصه بگو و رد شو. یک موقعیت را تصویر کن و رد شو. به یک شخصیت نزدیک شو و رد شو. به راحتی نسبت آدم ها را با هم لو نده و رد شو»؛ این همه کاری است که فیلمنامه نویس «آباجان» انجام داده است بی آنکه در نهایت بتواند یک قصه یکپارچه، سرراست و بی لکنت تعریف کند.
فیلم یک برش از سرگذشت یک خانواده است بیآنکه دراماتیزه شود و حتی چندان حس برانگیز باشد. گرچه یک ملودرام که از نعمت معتمدآریا برخوردار است، می تواند بارها احساسات مخاطب را تحریککند اما این ظرفیت از دست رفته است .
آباجان متاسفانه فیلم خوبی نیست. قصهاش جزیرهجزیره است. پر از شخصیت هایی که تا بخواهیم به آنها نزدیک شویم فیلم تمام می شود. شخصیتهایی که برای کشف نسبت هایشان باید چند معادله چند مجهولی حل کنیم. همین نکته ساده میتواند به راحتی ارتباط تماشاگر با فیلم را قطع کند. شاید هم فیلمساز احساس کرده ما نیز به قدر او از فیلمنامه و شخصیتها اطلاعات داریم.
فیلم درباره دهه ۶۰ و درگیری خانوادههای ایرانی با جنگ است. فضای عمومی داخل یک خانواده شهرستانی سنتی خوب درآمده و المان های کلیشهای اما اجتناب ناپذیر دهه ۶۰ ، درجای جای فیلم به شکلی گل درشت جایگذاری شده تا به باورپذیری آن کمککند.
فاطمه معتمدآریا بازیگر مهم و بزرگی در سینمای ماست ولی متاسفانه بازی اش در این فیلم چیزی به وزن و تنوع کارنامه اش نمیافزاید.
برای کارگردانی که “مردن به وقت شهریور” را در کارنامه دارد، این فیلم، یک گام به جلوست ولی برای نویسنده و سازنده “کوچه بینام” گام بلندی به عقب.
۱.۵ ستاره از ۵
بدون تاریخ، بدون امضا
“بدون تاریخ بدون امضا” بعد از فیلم خوب “چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت” یک عقبگرد برای وحید جلیلوند به حساب میآید. فیلم، یک قهرمان تخت و تک بعدی دارد که دچار تردید میشود و بابت غلبه بر تردیدش تصمیم هایی می گیرد که قرار است بخش زیادی از قصه را پیش ببرد.
اتفاق تلخی افتاده و دکتر می خواهد مطمئن شود که او در این اتفاق مقصر بوده یا نه.
اصرار او بر رفع تردیدش ان قدر اغراق شده و افراطی است که به باور نمی نشیند. هدفش از این اصرار کمک به رفع تردید یک کاراکتر دیگر است که این کمک هم اساسا نمیتواند اوضاع هیچکس را بهتر کند.
یک خانم که ارتباطش با او چندان روشن نیست هم حضور دارد که کمترین تاثیری بر مسیر داستان نمی گذارد و اولش فقط سوال می کند و بعدتر همین کار را هم نمی کند.
قهرمان -آقای دکتر- که قصه هیچ زمینه ای از وجدان مداری افراطی او نمی دهد، با اقدام آخرش و لو رفتن آن در سکانس آخر، عملا میخ آخر را بر تابوت شخصیت می زند و با این پایان تحمیلی و فداکاری بی دلیل، نه تنها قصه را به قهقرا می برد بلکه تعریف عجیب، فضایی و نادرستی از یک انسان خوب درستکار به دست می دهد. تعریفی که از دل درام سر بیرون نمی آورد، از فیلم بیرون می زند و همه کاشته های فیلم را هم خاکستر می کند. با این بخش ماجرا-حرفی که فیلم میخواهد بزند- مشکل بنیادین دارم.
فیلمنامه حفره های مهم هم دارد. یکمثال؛ فکر کنید آقای دکتر با کسانی از جمله یک پسربچه تصادف کرده. پسر بچه چند روز است مسموم غذایی شده بوده و می گویند یک هفته است حالت تهوع دارد، دکتر از او می پرسد؛ حالت تهوع داری؟ و پسربچه می گوید نه!
چرا پسربچه باید این جواب را بدهد؟ چون اگر جز این بگوید، او را به بیمارستان می رسانند و قصه همینجا به خیر و خوشی تمام می شود و اصلا ادامه پیدا نمی کند!
فیلم، کارگردانی مسلطی دارد و به لحاظ تکنیکی استاندارد است. بازی خوب و کنترل شده نوید محمدزاده هم از امتیازات فیلم است.
۲.۵ ستاره از ۵
روزنامه اعتماد ۱۶ بهمن ۹۵
ماجرای نیمروز
این میزان دقت و تسلط برای یک کارگردان جوان-که البته تجربه های بسیار موفقی را در کارنامه دارد- تاحدودی باورنکردنی است. ساختن فضایی چنین باورپذیر از اواخر دهه۵۰ و اوایل دهه ۶۰ از سوی کارگردانی که در آن دوران هنوز به دنیا نیامده است شگفت انگیز است. بازی هایی تا این میزان خوب و درجه یک(همه بازیگران بی اندازه خوبند ولی هادی حجازی فر چیز دیگریست)، دوربینی بی تاب که گویا همواره از پس و پشت پنجره ای دارد وقایع را نظاره می کند، میزانسن های دقیق و نزدیک شدن خوشایند به یک تیم همدلی برانگیز اطلاعات و عملیات، “ماجرای نیمروز” را بدل به یک فیلم دست نیافتنی می کند.
فیلم، واقعه محور است ولی به اندازه کافی روی پرداخت شخصیت ها هم متمرکز شده است. به بهانه خط باریک داستانی فیلم با پسزمینه کمرنگ عاشقانه، میشود آن مقطع تاریخی را از زاویه ای متفاوت و تازه شناخت. بن مایه حادثه ای-جاسوسی فیلم، خوب از آب در آمده و بر جذابیت های فیلم افزوده است.
چه خوب که مهدویان روی تاریخ معاصر تمرکز کرده است. این جوان مستعد و خلاق با گروه بی نظیرش می تواند هربار غافلگیرمان کند و این برای سینمای ما نعمت بزرگی است.
۴.۵ ستاره از ۵