«قسم» محسن تنابنده
“قسم” یک فیلم جادهای پرکاراکتر است. این شلوغی گرچه اقتضای لوکیشنی است که انتخاب شده و به پررنگ شدن تم قضاوت و مایههای پلیسی، معمایی فیلم کمک کرده ولی گاهی حضور این همه کاراکتر در فضای محدود که همه هم حرف میزنند و نظر میدهند و اکثرشان قصهای هم دارند، باعث سرسام و سردرگمی میشود. قرار است پازل ماجرا را تک تک شان با حرفهایشان و اطلاعاتشان تکمیل کنند و این کار را سخت میکند. در نیمه اول، فیلم موضوعی را طرح میکند که موفق نمیشود اهمیتش را به ما بقبولاند. پیچهای داستان نیز به همین دلیل چندان تکاندهنده از آب درنمیآیند. بیست دقیقه آخر فیلم اما جذاب و پرکشش است. یک صحنه تصادف خوب دارد و ضربه نهایی را هم خوب میزند. بازی حسن پورشیرازی هم قابل توجه است. فیلم، برای محسن تنابنده در حوزه کارگردانی فیلم امیدوار کنندهای است./ ستاره: ۲.۵ از ۵
«معکوس» پولاد کیمیایی
در هنر خوشنویسی یکی از روشهای یادگیری، مشق کردن از روی دستخط استادان است. یکجور کپی کاری برای یادگیری بهتر. طبعا هنرجو باید خودش صاحب خلاقیت باشد تاپس از یادگیری اولیه و ممارستهای بعدش، هنرمند خوانده شود.
به گمانم در نقاشی هم همین شیوه برقرار است و در سایر هنرها هم کم و بیش.
اما هیچکس از روی یک دستخط متوسط مشق نمیکند چون نتیجه تاسف آور خواهد بود. “معکوس” پولاد کیمیایی یک سیاه مشق معمولی از روی دستخطهای خیلی متوسط و حتی ضعیف یک استاد است و در خوشبینانه ترین حالت یک اثر زیر متوسط و حتی ضعیف خلق شده است.
“معکوس” کمتر نشانی از خلاقیت در خود دارد، به لکنت دچار است، کم و بیش شعار میدهد، سنگین و غیرجذاب پیش میرود و نمیتواند خود را به تماشاگر تحمیل کند. کارگردان خلاقیتی در متن و اجرا از خود نشان نمیدهد و این نشانه خوبی نیست!!
امیدوارم ناامیدی ام برای آینده نهچندان روشن کارگردانی پولاد کیمیایی اشتباه از آب دربیاید.
«درخونگاه» سیاوش اسعدی
در “درخونگاه” فیلمساز، گرچه رسما به مسعود کیمیایی ادای دین کرده و فضاها و آدمها و دیالوگها از همان جنساند، اما در فیلم، ردپای یک کارگردان با ایدهها و تفکرات تازهتر به چشم میآید. فیلم اما کند و کشدار است. قصه اصلی بسیار دیر شروع میشود و در دوسوم اول فیلم، هیچ قلابی برای ادامه دادن، به تماشاگر نمیچسبد. بهنظر میرسد معماری فیلمنامه دچار مشکل است و نیاز به بازنگری دارد. سکانسهایی که پانتهآ پناهیها در آن حضور دارد، به لحاظ کارگردانی و اجرا قابل توجهترند، به ویژه سکانس تیمارستان. کارگردان اگر به ریتم اثر مسلطتر میبود، “درخونگاه” در اجرا کار قابل قبولتری از آب درمیآمد./ ستاره: ۲ از ۵
«جاندار» پدرام پور امیری و حسین امیری دوماری
“جاندار” موضوع تازهای ندارد؛ قتل و قصاص. فیلمهای زیادی از گدشته تا امروز در سینمای ایران یادمان هست که با این موضوع ساخته شدهاند. تفاوتشان اما در زاویه نگاهشان به ماجرا، پرداخت قصه و موقعیتهای متفاوتی است که کاراکترهای را در آن قرار میدهند.
نمونه خیلی خوب این دست از فیلمها، فیلم “انتهای خیابان چهل و یکم” ساخته حمید قربانی است.
“جاندار” توانسته با طرح یک موقعیت تازه و پیچیده، تاحد زیادی داستان را باورپذیر کند و تماشاگر را با آدمها همراه و با قصه، درگیر کند.
تم قضاوت، فهم متفاوت آدمها از مفاهیمی چون وجدان، دروغ و حقیقت و تغییر مفهوم این کلمات به هنگام رخ دادن موقعیتهایی که مستقیما با نفع و ضررشان سروکار دارد، افشای حقیقت درون آدمها به وقت گرفتاری و به چالش کشیدن مفهوم خانواده از مهمترین نکاتی است که فیلم به طرح آنها نزدیک میشود.
فیلم، خوش ساخت و پرخون است و بازیهای خوب حامد بهداد و تا حدی فاطمه معتمدآریا و علی شادمان به فیلم کمک زیادی میکند.
اما پایان بندی فیلم، به شدت آزاردهنده است و داستانِ گسترش یافته و همدلی برانگیز را بیسامان و انجام، ناگهان رها میکند. از آن پایانهای بدِ مثالزدنی.
با همه اینها دو کارگردان جوان این فیلم – پدرام پور امیری و حسین امیری دوماری- در اولین کار بلندشان امیدوارکننده ظاهر شدند، گرچه فرصت ساخت یک فیلم خیلی خوب را از دست دادند./ ستاره: ۳ از ۵