ویلاییها
یک فیلم بزرگ نیازی ندارد کار دهم یا سی ام یک فیلمساز باشد. لااقل در سالهای اخیر دیگر اثبات شده که اینطور نیست. شاید هم از “همشهری کین” به این طرف!
فیلم بزرگ یک سری آدم باهوش میخواهد و یک نگاه باذکاوت که گوشه نادیده ای را ببیند و بلد باشد چطور و از چه زاویه ای ببیند. بلد باشد فصل تازه ای در ذهن ها باز کند و بلد باشد در حس برانگیزی، اندازه نگه دارد.
منیر قیدی گویا همه این ها را بلد است. این همه شناخت از موضوع و آدم هایی که داری درباره شان حرف می زنی و این همه نزدیک شدن به آنها و این همه دوری از ادا و اصول، کمترین پیآمدش ساختن یک فیلم خوب است.
“ویلاییها” این ادعا را اثبات میکند که جنگ ما هنوز کلی داستان نگفته دارد که در انتظارند.
و حالا دیگر سعید ملکان در سینمای ما یعنی استاندارد و یعنی کیفیت و یعنی کشف و یعنی فرصت. فرصتی مغتنم برای فیلمسازان مستعد و منتظر.
چقدر این ثریا قاسمی بازیگر بی نظیری است. چقدر لحظه را می شناسد. حضورش چقدر گرم است. نگاهش چقدر قوّت دارد. بازیگر اصیلی است دیگر.
“ویلایی ها” فیلم بزرگی است که بزرگی اش را از بزرگی پروداکشن به دست نیاورده. یک فیلم بزرگ که پایانش را دوست ندارم.
۴ ستاره از ۵
نگار
حرکت خلاف مسیر معمول، همیشه سخت و پرخطر است، به ویژه در شیوه روایت. ممکن است مخاطب به محض از دستدادن یا فهمنکردن منطق روایت، عنان کار را از کف بدهد و ارتباطش با فیلم قطع شود.
رامبد جوان در “نگار” شیوه روایی پرریسکی را انتخاب کرده و بااین تجربه متفاوت، خطر کرده است، اما به گمان من به سلامت از این مسیر عبور کرده.
فیلم داستان ساده و کوتاهی دارد اما انتخاب فیلمساز، روایت پیچیده و غیرمعمول است. تاجایی که این شکل بیانی لکنت نداشته باشد باید آن را همینطور که هست پذیرفت.
نقطه گذاریهای فیلم در رفت و برگشت میان واقعیت و رویا درست و دست یافتنی است و طوری کدگذاری شده که این مرز گم نمیشود. از سوی دیگر فیلمساز همهجا حواسش به خط اصلی داستان هست. البته که کمی حواسجمعی و صبر و دقت هم برای لذت بردن از این فیلم، کفایت می کند.
فانتزی به مقدار کافی، کمی تعلیق و معما، چاشنی اکشن به میزان لازم و یکی دو بند انگشت غافلگیری. دستپخت رامبد جوان معجون دلپذیری است.
۳.۵ ستاره از ۵