۲. «نقطه کور» سومین کار مهدی گلستانه است و البته گامی به جلو در کارنامه او. فیلم، داستانگوست اما قصه نهچندان تازهای دارد که با اغراق در پیچیده و بحرانیکردن موقعیت، تلاش میکند تماشاگر را درگیر کند. وجود یکی، دو موقعیت و داستان فرعی زائد در داستان و دیر شروعشدن قصه، موجب شده فیلم ریتم منسجمی نداشته باشد و گاه مخاطب، دلیلش را برای ادامه قصه گم کند. دو سکانس آغاز و پایان که زیر آب گرفته شده جالبتوجه و دیدنی است. دو ستاره از ۵
۳. مشکل آخرین فیلم پرویز شهبازی، «مالاریا» بنیادین است. معلوم نیست فیلمساز دقیقا قرار است با مخاطبش چه کند و او را با خود به کجا ببرد. تکلیف خودش با خودش معلوم نیست. معلوم نیست اصلا میخواهد چه بگوید. بهتبع همین، تکلیف خودش با فیلم و فیلم با مخاطب نیز نامعلوم است. فیلم با یک قصه- فرار دختر و پسر- شروع میشود بیآنکه تا پایان، اطلاعاتی از پیشینه آنها به دست بدهد، بعد از نیمساعت یک قصه دیگر با چاشنی جشن هستهای با ورود آدمهای جدید ادامه پیدا میکند و به راهندادن جوانان به اکران خصوصی یک فیلم میانجامد و سر از کنسرت خیابانی یک گروه موسیقی جوان درمیآورد و درنهایت به یک پایان مبهم و بلاتکلیف میرسد. فیلمساز هرچه دل تنگش میخواهد در فیلم میگنجاند، بیآنکه خود را موظف ببیند برای آدمها هویت داستانی بسازد و روابطشان را با یکدیگر تعریف کند، بیآنکه خود را مکلف بداند مناسبات خودش را با فیلم و مخاطب روشن کند و بیآنکه برای قصهاش شخصیت قائل باشد. اگر قرار بوده که انواع و اقسام مشکلات جوانان در جامعه امروز را طرح کند، اساسا فیلم شکست سختی خورده. حتی تکلیف دو کاراکتر اصلی با هم معلوم نیست تا لااقل پایان فیلم قابلدرک باشد. «مالاریا» یک فیلم سردرگم و بلاتکلیف است با یک آزاده نامداری ناامیدکننده و یک پرویز شهبازی تلفشده. یک ستاره از ۵