ده نکته آقای کارگردان برای دوست و همکارش رضا کیانیان

کیانیان فرمان آرابه گزارش سینماسینما در کتاب بزرگداشت رضا کیانیان  بهمن فرمان آرا برای رضا کیانیان نوشت:

۱٫ اولین بار رضا کیانیان را در فیلم «آژانس شیشه‌ای» دیدم. بازی او برای بازیگری که روی پرده سینما می‌خواهد عرض اندام کند بسیار تماشایی و جالب بود. بعد از آن وقتی تصمیم گرفتم پروژه «ازعباس کیارستمی متنفرم» را شروع کنم رضا یکی از اولین افرادی بود که درباره همکاری با آنها صحبت کردم و اولین ملاقات ما آنجا صورت گرفت. دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی بود و خیلی محترمانه به من گفتند این فیلم را اجازه نداری بسازی.
۲٫ وقتی نتوانستم اجازه ساخت « از عباس کیارستمی متنفرم» را بگیرم «بوی کافور، عطر یاس» را برای اینکه کار بعدی‌ام نوشتم. هنرپیشه‌ای که چون معروف است اسم نمی‌برم، خواسته بود که در این فیلم باشد و نقشی بازی کند. در فیلم من هم فقط نقش وکیل به درد او می‌خورد. اما شبی که قرار بود فردای آن این آقا بازی‌اش شروع شود با من تماس گرفت و گفت من موهایم را بلند کردم و ریش گذاشتم و با این ظاهر می‌توانم سر کار شما حاضر شوم اگر هم که نمی‌خواهید اصلا نمی‌آیم. من هیچ بحثی نکردم و به رضا زنگ زدم. گفت شنیدم فیلم تان دارد تمام می‌شود؛ گفتم فقط نقش تو مانده. گفت چه نقشی؟ گفتم فردا بیا سر صحنه می‌گویم. الان هم می‌گویم دستیارها باهات تماس بگیرند و بگویند چه لباسی لازم داریم که همراه داشته باشی. چون دیگر فرصتی برای لباس درست کردن نبود. رضا آمد و نقش آن وکیل را بازی کرد بدون اینکه قرارداد داشته باشد و بدون اینکه ما آشنایی خیلی طولانی و سابقه‌داری داشته باشیم. بعد از آن من «خانه‌ای روی آب» را اصلا برای رضا نوشتم. از آنجا دوستی نزدیکی بین ما شکل گرفت. همسران ما هم با هم آشنا و دوست شدند و سوای کار بین ما رفاقت و رفت و آمد خانودگی هم شکل گرفت. دیگر او می‌دانست که من چه می‌خواهم و من می‌دانستم چطور با او کار کنم.
۳٫ رضا برای «خانه‌ای روی آب» بیست کیلو وزن اضافه کرد. آن زمان من خیلی چاق بودم. اولین کاری که کرد به من خوب نگاه می‌کرد و همه رفتار و مدل حرکات و فرم راه رفتن و نشستن و بلند شدنم را کپی می‌کرد. چون آدم وقتی خیلی چاق است مدل حرکتش فرق می‌کند و مثلا کمی گشاد گشاد راه می‌رود یا در ماشین که می‌خواهد بنشیند اول نشیمن را روی صندلی می‌گذارد و بعد پاهایش را تو می‌برد و … . رضا تمام اینها را از فرم راه رفتن، نشستن، دویدن و … من کپی کرد و جلوی دوربین برد.
۴٫ در «خانه‌ای روی آب» صحنه‌ای که رضا را می‌کشند پایان فیلم است. خانه‌ای را که در فیلم خانه رضا است ده روز اجاره کرده بودیم. تصمیم گرفتن صحنه پایانی فیلم را روز ششم فیلمبرداری بگیرم. دستیارم اعتراض کرد و گفت هیچ کس فینال فیلم را روز ششم نمی‌گیرد. گفتم هیچ فرقی نمی‌کند اگر شصت روز دیگر هم این را بگیریم چون من می‌دانم چه می‌خواهم تفاوتی ندارد؛ بعد هم ما این خانه را ده روز کرایه کردیم و من مطمئن نیستیم اگر کوچک‌ترین مسئله‌ای پیش بیاید ما ده روز دیگر باز هم این خانه را داریم که فینال را که برای‌مان مهم و حیاتی است بگیریم. رضا در همه این مراحل با من راه آمد و کاملا اعتماد داشته به اینکه من مراقب او و همه چیز هستم. ما همیشه ارتباط مثبتی داشتیم و هیچ وقت گله‌ای از او نداشتم و ندارم.
۵٫ همه چیز برای اینکه صحنه پایانی «خانه‌ای روی آب» را بگیریم آماده شده بود؛‌ جلوه های ویژه، خون‌ها و … . من رضا را کشیدم کنار و جکی تعریف کردم. خندید و برگشت گفت تو چرا در این حس و حال جک تعریف کردی؟ گفتم من با آدم حرفه‌ای که کار می‌کنم می‌دانم که می‌تواند خود را مدیریت کند، پشت دوربین به جکی بخندد و بعد هم مقابل دوربین سر کارش برود. بنابراین این جک را الان یادم افتاد و تعریف کردم که بخندیم. همین که کیانیان می‌تواند حضورش در پشت دوربین و جلوی دوربین مدیریت کند نشان از حرفه‌ای بودن او دارد.
۶٫ بعد از «خانه‌ای روی آب» فیلم «یه بوس کوچولو» را کار کردیم. باورم این است اگر رفاقت به ارتباط‌ کاری اضافه شود بهتر زبان همدیگر را می‌فهمیم و این درک مشترک به آن حاصلی که بیننده روی پرده سینما می‌بیند، کمک می‌کند. رضا هم باسواد است و هم دست به قلم است و کتاب نوشته. اما اگر چیزی را هم نفهمد و سئوالی داشته باشد راحت می‌پرسد. در «یه بوس کوچولو» برای نقش محمدرضا سعدی انتخابش کردم در همان جلسات دورخوانی گفت من این آدم را اصلا نمی‌فهمم. سعدی شخصیتی بود که در عین پیچیدگی و عمقی که داشت آدم خوبی نبود. بعد از صحبت‌هایی که کردیم رضا دقیقا همان چیزی که می خواستم را فهمید و از پس آن بر آمد. همیشه اینقدر ارتباط مثبتی داشتیم که هر وقت چیزی را درک نکرده یا نمی‌دانسته حسش را چطور باید در بیاورد مستقیم و راحت درباره‌اش صحبت کردیم.
۷٫ هر فیلمی را قبل از اینکه شروع کنم صد بار در ذهنم ساخته‌ام. برای همین مسیر را همیشه از قبل می‌شناسم و نقشه‌ام مشخص است. در «یه بوس کوچولو» ما دو تا پایان داریم؛ مرگ شبلی با بازی مشایخی و مرگ سعدی با بازی کیانیان. فیلمبرداری را با این دو فینال شروع کردیم. اولین روز فیلمبرداری در جاده سه هزار مازندران مرگ شبلی را گرفتیم. رضا قرار بود نقش مرد هشتاد ساله‌ای را بازی کند و هنوز راه رفتنش را هم تست نکرده بود. شاید او اگر برای فیلم دیگری روز اول در چنین شرایطی قرار می‌گرفت کمی دل نگرانی می‌داشت ولی من کارم مواظب هنرپیشه‌هایم بودن است. رضا هم می‌دانست اگر راه رفتن یا دویدنش درست نباشد من مواظب هستم و به او می‌گویم. به علت همین اعتمادی که بین طرفین بود همه چیز به خوبی پیش رفت. جایی هم که آن سکانس در فیلم پخش می‌شود هیچ کس نمی‌داند که ما این را روز اول فیلمبرداری کردیم. بلافاصله از شمال به کردستان رفتیم و مرگ سعدی را گرفتیم. بعد هم به شیراز رفتیم و آخر سر به آپارتمان رسیدیم. یعنی انگار از آخر به اول رسیدیم. اما به خاطر بده بستان و رفاقت و اعتمادی که بین ما وجود دارد نتیجه مثبت شد.
۸٫ یک سکانسی در «خاک آشنا» دارد با بابک حمیدیان دعوا می کند. همه چیز به نظرم خوب بود فقط از رضا خواستم سطح دعوا را پایین تر بیاورد. چون می‌خواستیم بریم بالا و به اوج برسیم اگر خیلی بالا می‌گرفتیم دیگر بعد کار لابد باید به کتک کاری می‌رسید. رضا همه اینها را بلافاصله می‌گیرد و خود را تصیح می‌کند. بسیار تیز هوش است و قدرت انتقال و گیرایی بالایی دارد. حرفه ای به تمام معنا ست برای همین وقتی هم می گویم این سکانس مال بابک حمیدیان است و ما تکیه‌مان روی بابک است بلافاصله باز اندازه‌ها را درست تنظیم می‌کند.
۹٫ رضا رقص بلد نیست ولی وقتی در «دلم می خواد» از او رقص می خواهم؛ بلد است ادای رقصیدن را در بیاورد. آن چه را هم که بلد نیست می‌تواند باز به خوبی اجرا کند. این قدرت گیرایی و هوش او جزو ویژگی های جذابش است. رضا برای هر صحنه ایده‌های فراوانی دارد و کار را از خود می‌داند و اشتباه هم هست اگر بازیگر کار را از خود نداند. علاوه بر فیلم ها تئاتر «مردی برای تمام فصول» را هم داشتیم. او حتی برای گریم هم ایده دارد. در همکاری بین هنرپیشه و کارگردان این تلاش همیشگی او در جهت بهتر شدن فیلم برایم خیلی اهمیت دارد. به هر جهت سینما فعالیتی گروهی است؛ گروهی تلاش می کنند تا ایده یک نفر که کارگردان است، روی پرده بیاورند. این گروه وقتی روابط‌شان دوستانه است طبیعتا تاثیر مثبت آن را در کار می توان دید. در پشت صحنه فیلم‌های من هیچ وقت هیچ تشنجی نیست و حتی وقتی مسئله غم انگیزی هم پیش می‌آید، به خاطر ارتباط درستی که داریم، به کار لطمه‌ای نمی‌خورد.
۱۰٫رضا بیشتر از یک بازیگر در کار درگیر می‌شود. صورتش به اصطلاح ما سینمایی ها گریم خور است. یعنی از آن نقش‌های مختلف را می‌توان در آورد. کاراکتر اکت دارد و بنا بر نقش می‌رود کار و تمرین و تحقیق می کند و با توشه‌ای پر از درون ، سر کار می‌آید. همه اینها برای من خیلی مهم هستند. این که می دانم نقشی که نوشتم را بارها با دقت خوانده و فکر کرده سر فیلمبرادری ایده ها و نکاتی را مطرح می کند. این مکالمات و رد و بدل کردن ایده‌ها خیلی مهم است. برای رضا کیانیان آرزوی سلامتی و توفیق روز افزون دارم.

منبع: کتاب بزرگداشت رضا کیانیان به اهتمام کیوان کثیریان

منتشر شده در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 10924 و در روز دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۲۱:۳۵:۳۹
2024 copyright.