راجر ایبرت، روزنامهنگار، منتقد سینما و فیلمنامهنویس برجسته آمریکایی، چهرهای بود که نقدهایش میتوانست مسیر هر فیلمی را تغییر دهد. او در سال ۱۹۷۵ بهعنوان نخستین منتقد فیلم، جایزه معتبر پولیتزر را دریافت کرد و تا زمان درگذشتش در سال ۲۰۱۳، به یکی از معتبرترین صداهای سینمای جهان بدل شد.
پس از مرگ او، همسرش به همراه گروهی از نویسندگان و ویراستاران برجسته ــ از جمله برایان تالریکو و مت زولر سیتز ــ میراثش را در وبسایتی به نام RogerEbert.com زنده نگه داشتهاند. این پایگاه همچنان نقدهایی منتشر میکند که به همان اندازه عمیق، دقیق و تأثیرگذارند و معیارهای ایبرت برای گفتوگو درباره سینما را ادامه میدهند.
تازهترین نمونه، نقد درخشان این گروه بر فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی است؛ فیلمها به ندرت موفق میشود بالاترین امتیاز ممکن، یعنی چهار ستاره کامل، را از منتقدان این وبسایت دریافت کند. «یک تصادف ساده» به این موفقیت دست یافته است.
یک تصادف ساده
ژانر: درام
۱۰۳ دقیقه ‧ PG-13 ‧ ۲۰۲۵
منتقد: رابرت دنیلز
با وجود عنوانش، هیچ فیلمی بهاندازهی «یک تصادف ساده» ساختهی جعفر پناهی ـ برندهی نخل طلای کن ـ تحت کنترل و هدایت کامل نیست. از همان نمای آغازین، که مردی (ابراهیم عزیزی) به همراه همسر باردارش شبانه در جاده خاکی رانندگی میکند، بهطور کامل در دستان این فیلمساز ایرانی قرار میگیریم. کودکشان در صندلی عقب، همزمان با پخش ترانههای پاپ از رادیو بالا و پایین میپرد. این صحنهی دلنشین خانوادگی ناگهان با زیر گرفتن سگی توسط پدر قطع میشود. دختر از مرگ سگ غمگین است، اما مادر بیتفاوت به نظر میرسد. او تقصیر را به گردن خدا و نبود چراغهای خیابان میاندازد؛ چیزی که حیوانات را قربانی رایج این جاده کرده است. او میگوید: «این فقط یک تصادف بود.» همانند موجوداتی که در این مسیر زندگیشان نابود میشود، زندگی این خانواده نیز به واسطهی این حادثه تغییر مسیر خواهد داد.
چند کیلومتر جلوتر، ماشین خانواده جلوی یک کارخانهی کوچک خراب میشود. یکی از کارکنان پیشنهاد تعمیر ماشین را میدهد، در حالیکه همکارش وحید (وحید مبصری) در اتاقی پشتی مشغول تلفن است. پیش از آنکه راننده را ببیند، صدای کشیده شدن پای مصنوعی را میشنود. لبخندش محو میشود و برای نگاه دقیقتر به گوشهای میرود. از زاویه دید او، تنها پاهای راننده را میبینیم که به دنبال جعبهابزار است. وقتی کمک میخواهد، وحید از اتاقی دیگر صدایش را تغییر میدهد. او باور دارد این مرد همان اقبال است، مأمور سابق اطلاعاتی که سالها پیش او را در زندان شکنجه کرده بود.
فیلم «یک تصادف ساده» اثری است دربارهی زندانها؛ زندانهایی که زمان و حافظه برای ما میسازند، و کلیدهای روانی نایابی که شاید راه رهایی باشند. پرسشی اساسی این است: چگونه میتوان انسان ماند وقتی انسانیتت از تو گرفته شده است؟ و چگونه میتوان از ابزارهای پوسیدهی همان دشمن برای مقابله با او استفاده نکرد؟ وقتی هیچ چیز جز آن ابزارها برایت باقی نمانده است؟
پناهی این پرسشها را به شخصیتهایش میسپارد ـ شخصیتهایی که بهسادگی میتوان همه را نسخههایی از خود او دانست. در نتیجه، این پرسشها بازتابی از گفتوگوی درونی خود او نیز هستند. پناهی نخستین بار در سال ۲۰۱۰ دستگیر شد؛ دو ماه زندان و تحمل شکنجه و تهدید علیه خانوادهاش را پشت سر گذاشت. پس از آزادی، او به حبس خانگی محکوم شد و از فیلمسازی منع شد؛ ممنوعیتی که تا امروز با سرسختی آن را زیر پا گذاشته است.
فیلم از جایی جان تازه میگیرد که وحید تصمیم به عمل میگیرد. او راننده را تا تعمیرگاه دنبال میکند، با ماشین به او ضربه میزند، او را میرباید و به بیابان میبرد؛ جایی که چالهای میکند تا زنده به گورش کند. وقتی مرد اصرار میکند که نمیتواند «پایچوبی» باشد چون جای زخمهایش تازهاند، شک به ذهن وحید راه مییابد. آیا واقعاً مرد درست را گیر آورده است؟ در حالیکه این تردید ذهن وحید را آزار میدهد، پناهی چندان جایی برای تردید باقی نمیگذارد: در صحنهی آغازین، دختر اشاره میکند که هیچکس اجازه ندارد به خانهشان بیاید و باید از همسایهها پرهیز کنند. همچنین، در بخش ابتدایی فیلم، پناهی چهرهی راننده را در نوری سرخ غرق میکند؛ تمهیدی که بعدها دوباره تکرار میشود و یادآور فیلم «مارنی» هیچکاک است؛ فیلمی که همانند این اثر، میانجی است میان حافظه و تروما.
با این حال، معمای هویت مرد برای پناهی اهمیت چندانی ندارد. او بیشتر به احساسات و زخمهایی توجه دارد که این بازگشت بر قربانیان بر جای میگذارد. وحید، بهجای کشتن مردی که شاید بیگناه باشد، به دنبال تأیید میرود. دوستی او را به عکاسی به نام شیوا (مریم افشاری) معرفی میکند؛ زنی که او هم زندانی سیاسی بوده است.
وقتی وحید، شیوا را مییابد، او مشغول گرفتن عکس عروسی از علی (مجید پناهی) و گُلی (حدیث پاکبتن) است؛ گُلی نیز زندانی سابق است. همه سوار ون وحید میشوند تا به سراغ زندانی دیگری بروند: حمید (محمدعلی الیاسمهر) پرخاشگر. چون همه در زمان بازداشت چشمبند داشتند، شناختشان از «پایچوبی» حسی است: وحید از صدا، شیوا از بو، و حمید با لمس جای زخم پای او. این تأکید بر حسها نشان میدهد که واکنش آنها به اندازهی منطق، از غریزه و خشم نیز سرچشمه میگیرد.
با این همه، «یک تصادف ساده» فیلمی انتقامجویانه نیست. برعکس، بهطور شگفتانگیزی طنز هم دارد. این جمع رنگارنگ ـ کارگری ساده، عروس و داماد، عکاس و مردی عادی ـ در فضایی تنگ گرد هم میآیند و تفاوتهایشان به شیوهای طنزآمیز بروز پیدا میکند. ماشین خراب میشود، کودکی به دنیا میآید، رشوه داده میشود و اختلافها به افشاگریهای طنازانه میانجامد. هرچند بخشی از این طنز از فیلمنامه میآید، اما حرکتهای نرم دوربین در تدوین امیر اطمینان نیز به همان اندازه شوخطبعانهاند.
در نتیجه، حس مکان در این فیلم دوگانه است: هم میتواند طنز بیافریند، هم تنش. زیرا زندانهای متعددی در فیلم حضور دارند: جعبه ابزار بزرگ ون که مرد را در آن پنهان میکنند و یادآور «طناب» هیچکاک است؛ خود ون؛ و بیابان بیکرانی که مقصدشان است. اوج این نگاه در صحنهی مونولوگ حمید در بیابان است: نمایی بلند و پیوسته که با حرکتهای آرام دوربین بین سه ترکیب مختلف جابهجا میشود، جایی که او تکتک افراد را به خاطر سکوت، پاککردن گذشته یا انفعالشان نکوهش میکند. هر کدام نمادی است از راهکارهایی که افراد تحت یک رژیم سرکوبگر در پیش میگیرند؛ نه فقط برای بقا، بلکه برای انسان ماندن.
پس پرسش اصلی فیلم این است: آیا این زنان و مردان به همان شیوههای شکنجهآمیز شکنجهگران خود متوسل میشوند؟ و آیا این ابزار واقعاً به رهایی از تروما کمک میکند؟ بازیگران، با صداقت تمام، کشمکش اخلاقی شخصیتهایشان را به نمایش میگذارند؛ تا جایی که مخاطب از میزان ظرافت اجرایشان غافل میماند. با فیلمبرداری امین جعفری، تغییرات لحنی نرم فیلمنامه، و بازی گروهی دقیق، از همان دقیقهی اول تا پایان این تریلر پرتنش مسحور میشویم؛ فیلمی آرام اما کوبنده. در این اثر هیچ نمایی هدر نمیرود و هیچ لحظهای بیثمر نیست؛ زیرا میداند سینما همان زندگی است: قدرت بازیافتن گذشته، محافظت از حال و تصور آینده را در خود دارد. «یک تصادف ساده» همهی اینها را همزمان انجام میدهد؛ برای شخصیتهایش و برای خالقش.
این نقد از جشنواره فیلم تلوراید نوشته شده است. فیلم از ۱۵ اکتبر ۲۰۲۵ اکران خواهد شد
