نقش ساختار عقلایی در تولید سریال‌های سالم/ یادداشت احمد میراحسان بر «مستوران» و «برف بی‌صدا می‌بارد»

سینماسینما، احمد میراحسان

پیش از این طی سلسله مقالاتی درباره نقش فقدان ساختار مدیریت کارآمد تصمیم گیری و اداره‌ی تهیه و تولید فیلم و سریال در شبکه ملی، سیمای جمهوری اسلامی، صحبت کرده‌ام و گفته‌ام یک نظام اداره کهنه و عقب‌مانده و نامضبوط و فاقد اندیشه‌ورزی استراتژیک در نگاه به سریال‌ها همچون امر رهبردی در ارتباط با حکمرانی، زیان‌های باورناپذیر و ضربه‌های بزرگی بر نظام فکری و اخلاقی و فرهنگ و سیاست جمهوری اسلامی و حتی اقتصاد سریال سازی وارد آورده است. گفته‌ام نگاه پیرامونی و نفوذ اغوای شیطانی غرب و وانموده‌های آمریکایی در ذهن مدیریت منفعل و تهیه‌کنندگان و نگرش شبه‌روشنفکرانه در سریال‌سازی و فیلمنامه‌نویسی و کارگردانی، سبب شده دهه‌ها سرمایه‌های مادی به باد رود. نه فقط صرف داستان‌های بی‌روح که در بهترین حالت سرگرمی پوچ بوده‌اند بلکه صرف روایات بدآموز و دارای خلل‌های فراوانی شود و مهمترین مسایل زندگی ایرانی اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و امنیتی و‌ گنجینه عظیم روایات هولناک عمل قدرت‌های جائر جهانی و منطقه‌ای و داخلی علیه انقلاب اسلامی، مغفول بماند. داستان‌های مقاومت منطقه‌ای و ارتباط پیشران ایران در ایستادگی علیه کفر و نفاق محارب و انواع داستان‌های رزم و امنیت و جاسوسی و توطئه‌های گوناگون دشمن پوشیده باشد و حماسه‌های بزرگ به باد رود. در عوض زهر سریال‌های اعصاب خرد کن و پر از شخصیت‌های منفور و پست و مریض و خلافکار که یک درصد مردم هم نیستند و اقشار مفلوک و مسائل فاسد وارد فضای شریف بسیاری از خانه‌ها و خانواده‌ها شود و سریال‌ها از نیروی عظیم هویت بخش روایات تاریخی، سنت حکایات و روایت‌های جذاب در جوامع روایی نظیر بحار الانوار که ظرفیت داستان پردازی جذاب در آنها نهفته و چالش‌های حاد امروزی محروم بمانند.

*****

سریال مستوران از نظر فضا و روایات و نیروی اخلاقی و هویت بخش حکایات کهن ایرانی، حکم یک راهگشا را داشته و این از وجوه مثبت و قابل گفتگوی سریال است.
اخیرا متنی درباره مستوران نوشته و به جنبه‌های مثبت و منفی آن اشاره کرده‌ام. در آن متن ضمن توجه به ارزش‌های جاری شده‌ی مثبت از ابتکار نوعی ساختار آشنازدای روایتگری و حکایت‌گری سنتی و وجه هویت بخشی این کار به دو مشکل تاکید داشته‌ام که ضعف‌های حاصل از تناقض درونی کار بود:
۱-ادغام حکایات ایرانی با تخیل هالیوودی
۲-تخطی‌هایی که در وصله‌های ناجور چون فضای وحشیان و شهر کوتوله‌ها از موازین روایی و محتوایی در سریال وجود دارد و آلودگی‌های ساختاری در آن نفوذ کرده و به ساختار و معنایش آسیب رسانده است. مشکل معنایی به تناقضات درونی فضا /باورهای وحشیان مربوط است و مشکل روایی به ناتوانی در ایجاد مناسبات قوی دراماتیک بین شهر و وحشیان و جدا ماندگی‌شان از هم.
موضوع اصلی این نوشته اشاره به این ضعف‌هاست برای تاکید بر ضرورت تغییر ساختار نظارت بر سریال‌ها برای حفظ سلامت زیبایی شناختی و توانیابی تماتیک آنها.
*****
چرا یک سریال سالم در سیمای جمهوری اسلامی، حکم کیمیاست؟
بدیهی است که نمی‌توان مسئولیت اصلی را پای سازندگان نوشت. نویسنده و‌ کارگردان و فیلمبردار و تدوین‌گر کار خودشان را می کنند. اگر سیستم‌ نظارت تهیه، درست و فعال و مسلط به کار خود عمل کند، کسانی که قرار دارند در مسیر معینی کار کنند، از بلبشو نمی‌توانند به سود غلبه امیال و افکار شخصی خود در فرم‌ و محتوا استفاده کنند.
عمل نهاد تصمیم‌گیری سازمان و نیز تهیه بستگی به سازمان درست آن دارد. وقتی نهاد مسئول تفکر و اندیشیدن استراتژیک به اهداف سریال‌سازی و نظارت به هر کار داستان‌گو و سریالی معین، از نظر تخصص، بینش، قدرت درک و نقد اثر ناتوان باشد و این کار، سازمان درستی با نیروهای دارای صلاحیت نداشته باشد، در آن صورت ده‌ها حفره به هر دلیل اعتقادی و یا جهالت نسبت به توازن و تعادل معناها، حتی در سریال‌های موجه‌ای چون مستوران و برف بی‌صدا می‌بارد نهفته می‌ماند. چگونه؟

گفتم سریال مستوران سریال هویت بخش است که می‌کوشد وجه قهرمانی صف خیر برابر شرٌ را در حکایات ایرانی و فضای زندگی سنتی برجسته کند و اساس آن خانواده متکی بر حلال خواری، محبت و درستکاری برابر خانواده‌های متکی بر حرام‌کاری و سیاه‌دلی و دنیاطلبی و فساد است. این داستان البته مثل همیشه در پرداخت شخصیت‌های شرور موفق‌تر است و لیث قهرمان خیر، دچار نوعی انفعال و سستی کنش قهرمانی است و حتی بدون درک سرشت قهرمان و الگوی مطلوب، نویسنده او را تخریب و ضدقهرمان و مرد شرور، شاور را توجیه می‌کند. این روش، محصول تاثیر و تقلید از تئوری های غربی روایت است. البته در فیلم‌های خاص این روش می‌تواند شالوده کشمکش‌های درونی و بیرونی آثاری روشنفکرانه باشد که‌ بر روانشناسی غربی متکی هستند و در آن فضا این روش جواب می‌دهد و تامل بر می‌انگیزد اما یک سریال که مردم پس از درگیری روزمره‌ می‌نشینند و می‌بینند تا در فضایی که محیط و‌ مجال اندیشه‌های ژرف روشنفکرانه نیست، نیروی روحی‌شان ترمیم شود و گرایش به نیک بودن در آنها تقویت شود. در چنین فضایی، نباید فرصتی برای تخریب الگوی خیر داستان فراهم آورد مگر همراه مجالی برای باز ساختن نو و توبه و تطهیر و طی مدارج‌ کمال برای قهرمان باید دانست. مشکل دیگر آن است که اساسا الگوهای حکایات ایرانی و حتی کهن الگوهای حکایات و افسانه‌های «پراپ» که عناوینش را دسته‌بندی کرده مطلقا با این مدل مدرن تخریب قهرمان در داستان‌های عامه‌پسند مخالفت می‌کند.
تضاد و تناقض ظاهر و باطن محصول نگرش‌های ناگفته از یک سو و ساختارهای متناقض می‌تواند باشد. مثلا ظاهرا ما قرار می‌نهیم سریالی با روایاتی بر اساس خیر و شر اخلاقی حکایات کهن بسازیم اما سازندگان به این نگرش باور ندارند و نگاه مدرن می‌گوید الگوهای پهلوانی سنتی را دور بریزید. افراد نیک در باطن، نیک نیستند و افراد شرٌ هم آن قدر شر نیستند. حال سریال طبق یک منطق رئال از منظر شخصیت‌پردازی روانشناختی و جامعه‌شناسانه شروع می‌کند قهرمان را تخریب کردن و ضدقهرمان را توجیه کردن. و چون دانش و بینش و اطلاعاتش در دایره مدرنیت شکل گرفته و بضاعتی از نظر درک مشیت، فطرت، طینت و الهام فجور و تقوا و جنگ حق و باطل در نفس انسان و توبه و قهرمان غلبه کننده بر شیطان خود و… ندارد، به سود تلقی مدرن جدال خیر و شر را مخدوش می‌کند. در حالی‌که در سریال‌های مثلا آمریکایی به سود نظام و رؤیاها و نیازهای حکمرانی خود قهرمان نیک امنیت، پلیس، ستیزه‌گر با فساد و غیره در برابر شرارت و ضدقهرمام ظلمانی می‌سازند. در اینجا به بهانه خاکستری بودن انسان‌ها که کلا درست است حقیقت مهمتر، توان رو به حق داشتن تا سر حد مرگ را نفی می‌کنند.
اما از این‌ جنس خطا بدترین نکته، خراب کردن لیث و توجیه شاور و موضوع وحشیان در مستوران است. پرسشم آن است این وحشیان و تخیل هالیوودی شکل‌دهی آن، چه هدف روایی و فکری را در کشمکش‌های مستوران دنبال می‌کند؟ چرا روح زلال حکایت و افسانه پندآموز سنتی ایرانی با وسوسه تزریق خیالبافی هالیوودی مسموم می‌شود؟
برساختن یک تخیل در جزئی از کلیت یک داستان‌گویی کهن نه می‌تواند و نه باید بی‌هدف باشد. ممکن است طبق فهم غلط و عوامزده فرمالیستی در نقد ایرانی گفته شود جز سرگرمی و‌ جذابیت و لذت قرار نیست هدفی دنبال شود؛ اما این پاسخ دروغ بودنش را وقتی افشا می‌کند که خود قصه ساخته شده حاوی و حامل پیام‌های هدفمند مدرن‌گرا است.
وحشیان در مستوران هم با درک سنتی از وحشیان فاصله دارد و هم با درک افسانه‌های ایرانی و هم با وجه تاریخی. رابطه قوم وحشی و غارتگر با شهر ربطی به برساخته‌ی مستوران ندارد. ضمنا ربطی هم به عیاران شهری ندارد. اما از درونش چه بیرون‌ می‌آید. چیزی شبیه امریکا و غرب که ما او را راهزن خطاب می‌کنیم اما غربگرایان تصویر سراپا دیگر گونه‌ای از او می‌سازند. جایی که فرهنگ صدق و عدم پنهان کاری و دورویی بر آن چیره است. جایی که زنان محور و دارای حقوق و آزادی و برتری‌اند و جایی که جدا کردن‌ مادر از فررند جرم است و کودک به زن‌ می‌رسد. در حالی‌که در جامعه دینی مستوران سیمای جنایت و خشونت علیه زن و کودک و‌ دیگران غوغا می کند! و‌ وحشیان بر کنار از این روابط‌اند. و خواهرشان جهان دخت که عاشق مرد لشواره و دایم الخمر مستورانی صمصام می‌شود از سنت‌های شریف وحشیان می‌برد و‌… و به قانون نیک وحشیان پشت پا می‌زند و نساء خاتون را می‌کشد و کودک می‌رباید و شاور زن معصومش راخفه می‌کند و.‌‌.. در حالی‌که در سرزمین وحشیان راهزن که ثروت را خرج مناسبات عاقلانه داخلی می‌کنند از این خبرها نیست!
خوب اگر سیستم‌هوشمندی وظیفه سازمان یافته و سیستماتیک، نظارت را درست انجام‌ می‌داد این‌ وجوه ناسالم و اغتشاش آفرین‌ می‌شد‌ و شیطان‌زده و تخیل آمریکایی می‌شد که تصحیح شود. نکات دیگری به همین‌ منوال گویای خلل در روایت سریال‌هاست که می‌شود رفع شود و‌ خواسته یا ناخواسته رگه‌های منحرف و بیمار یک سریال حلاجی و حل و فصل شود.
*****
من سازندگان سریال را مقصر اصلی نمی‌دانم. یک فیلمنامه‌نویس و کارگردان، چاره‌ای ندارد جز آن که بر نگاه خود تکیه کند. این ساختار قجری رسانه‌های ماست که در هدایت آنان طبق قراردادشان توانا و سیستماتیزه و سامان‌یافته نیست تا سفارش‌دهنده و مالک اثر را توانا در زدودن مسیرهای ناهماهنگ سریال با اصول و خواست خود کند. یک اتاق فکر درست و توانمند، نه تنها در تشخیص استراتژی سریال سازی، کار می‌کند بلکه در تولید محتوای مفید و ضروری و پخش انواع گونه‌ها و تعادل‌بخشی و آینده‌نگری و‌ نیازهای منطقه‌ای و تولید سریال با زاویه دید باز و برای مخاطب وسیع‌تر از مردم ایران و ناظر بر همه مسلمانان و یا مردم جهان، نقش پیشران دارد .در آن صورت نمی‌گذارد سریال دارای ظرفیت‌های روایی و زیباشناختی مناسب مثل برف بی‌صدا می‌بارد حیف شود. چرا سریال در خدمت توجیه شرارت شروران مثل حبیب و تحقیر الگوهایی مثبت مذهبی مثل احمد باشد؟ آدمی منفعل و بی‌عمل و ناتوان که کار پیگیری شناخت حبیب را نیمه‌کاره می‌گذارد، گاه فوری و بی‌موقع و خودخواهانه و بیرحمانه جوش می‌آورد. و درست در اوج بحران سیمین و نیار به کمک، فرصت طلبانه چهره بی‌ملاحظه از خود نشان می‌دهد. البته ارزش‌های کار پوریا آذربایجانی از نظر حرفه‌ای، روانشناختی شخصیت‌ها و روایت (گذشته از سنت آب بندی و سپری شدن کسالت بار نیم ساعت از سریال بدون حادثه‌ای) نباید نفی شود، اما عدم ایفای نقش عقلایی صاحب و سرمایه‌گذار و سفارش‌دهنده کار در محافظت از مرزهای نگرش و خواست خود، سبب می‌شود در زیر پوست اثر نگاه‌های تاریکی به زیان ارزش‌های انقلاب، فرهنگ دینی و اسلامی و ایرانی و… جاری شود و حتی به صورت غیر واقعی و جعلی و بیگانه با روانشناسی مردم ایران. ببینید صحنه بازگشت سعید با چه منظری ساخته شده. کجا حتی یک نمونه سراغ دارید که جانباز و آزاده‌ای با پای قطع شده (نه مثلا با مین بلکه عفونت!) از زندان صدام به آغوش مادری چشم براه برگردد ولی چنان با بی‌توجهی به او برخورد کنند که حتی از او نپرسند خرت به چند. در فضایی که همه بحران‌ها یک جا جمع شده و حتی نه فقط برخورد احمد به وضع سیمین رذیلانه است بلکه برخورد خانواده مذهبی با درد بزرگش و حتی تنها در بیمارستان گرمسار رها شدنش گویای بی‌عاطفگی به دور از عادات اخلاقی ایرانی است. چه رسد به آن دیوانه بازی عقده‌ای احمد برابر او، در عوض حتی جنایات متعدد حبیب فراموش و سعی در توجیه خبث طینت و حرامکاری او می‌شود. خوب این‌ها می‌تواند تصحیح شود. شما در کارهای عامه‌پسند غربی هم هرگز چنین اعتشاشی نمی‌بینید. من نمی‌گویم بنا به نگاه عقلی و دینی علل اجتماعی و خارج از اراده فرد در تقدیر انسان منحط و ظالم شدنش، نقش ندارد بلکه می‌گویم نگاه غربگرا و بی‌خبر از نظارت عادلانه الهی و قانون امر بین الامرین و یاری‌های رحمانی به هر انسان عاقل برای توبه و گزینش راه درست و در نهایت اختیار انسان بالغ در گزینش روش شیطانی یا الهی زیستن فراتر از جبر کور است و خدا به هیچ مخلوقی ظلم نمی‌کند و هیچ فردی حجتی برای دنباله‌روی از نفس سوء و ابلیس ندارد. ما نمی‌توانیم چهل شماره مسیری غلط و تزریق سم در جان مخاطب را امری جاری کنیم و در یک شماره پندآموز آخر بیانیه اخلاقی صادر کنیم.
خوب این‌ها را باید اتاق معتبر فکر در نهاد رسانه و نهادهای نیرومند فکری/تخصصی و ایمانی دارای معرفت و صلاحیت در نظارت بر سریال‌ها اداره کند که هر کس هر چه خواست با پول بیت‌المال به خورد خلایق ندهد. و روح و نگاه جامعه را آلوده نکند. این که نمی‌شود مسئولان در عرصه‌های گوناگون دست دیگران را علیه حیات مادی و معنوی مردم باز گذارند و سرنوشت مردم را به اهوا این تاجر و آن هنرمند و این رسانه بسپارند.
ما نمی‌توانیم هنرمند بسازیم، اما اگر هنرمندی متعهد به کار با نهاد و سفارش‌دهنده‌ای شد و از او پول گرفت شرط مروت خیانت نکردن و زیرآبی نرفتن و رو راست بودن و پایبندی به تعهدات و نگاه و خواست صاحب سرمایه و اجرای روراست مقررات پیمان است.
در تولید سریال‌ها و برنامه‌ها باید شرافتمندانه با سنت رایج سر رسانه و مردم و حکومت کلاه گذاشتن و تزریق نگرش‌های ایدئولوژیک ضد دینی زیر پوستی جلوگیری کرد. سرمایه شخصی هنرمند در چهارچوب قوانین، کار دلخواهش را ارائه می‌تواند دهد ناز شستش. چه کسی می‌تواند مانع نوشتن یک داستان، یک شعر، کشیدن یک تابلو و تصنیف یک قطعه موسیقی و یا ساختن حتی یک فیلم در هر گوشه دنیا شود؟ اما ساختن اثری با پول رسانه ملی و نفوذ نگرش ضدسفارش و خواست رسانه اسلامی و ارزش‌های دینی و عقلی انقلاب اسلامی هیچ معقول نیست. سیستم کنترل وحشتناک کار در رسانه‌های آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان و… حرف آخر را زدن و قطعیت نظر صاحب کار تردیدپذیر نیست. این را بفهمیم. سریال‌هایی مثل برف و مستوران به شرط نظارت درست و نگاه معقول کارهای جذاب و مفیدی می‌توانند باشند و نیاز به حذف مکانیکی و زمخت هنرمند نیست بلکه با درک زیباشناسی و ساختاری و تماتیک برتر می‌توان تخصص را در خدمت حقیقت و تعهد بر آن به کار گرفت. مشکل مملکت فقدان ساختار معقول و علمی و سیستماتیک نظارت و ممانعت از گمراهی است و‌ وجود بلبشو و ندانم کاری که امیدوارم هر چه زودتر همه عاقلانه بدانیم چه باید بکنیم.

ثبت شده در سایت پایگاه خبری تحلیلی سینما سینما کد خبر 179185 و در روز پنجشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۱ ساعت 21:59:23
2024 copyright.