محمد تاجیک _ وقتی در جشنواره شانزدهم فیلم فجر، «کمکم کن…» از برنامه سینماهای نمایشدهنده حذف شد و شایعه توقیف فیلم قوت گرفت، همه فکر میکردند به دلیل وجه انتقادی اثر این اتفاق افتاده است .
به گزارش سینماسینما، به ویژه که پس از گذشت سه سال از ساخته شدن «نجاتیافتگان» ، فیلم قبلی ملاقلیپور، هنوز از نمایش آن خبری نشده بود ، اما زمانی که «کمکم کن…» بدون هیچ جرح و تعدیلی در سینمای ویژه مطبوعات نمایش داده شد، در میان نویسندگان و منتقدان نشریات مختلف – که اتفاقاً آن شب همه آمده بودند- کمتر کسی پیدا میشد که از آشفتگی و بیسروسامانی فیلم تعجب نکرده باشد.
به نوشته ناصر صفاریان وجه اجتماعی سینمای ملاقلیپور، که پیش از این در «مجنون»، «خسوف» و «پناهنده» به نمایش در آمده بود، به شکلی مغشوش و سردرگم در «کمکم کن…» به چشم میخورد. ملاقلیپور میخواسته همه حرفهایی را که طی سالهای گذشته در دل داشته و امکان مطرح کردن آنها پیش نیامده بوده، در این جا به تصویر بکشد. نتیجه هم چیزی از کار در آمده که معجونی ست از اشارههای نه چندان عمیق به موضوعهای گوناگون در عرصه اجتماع: اشتیاق جوانان به رفتن از ایران، آرزوی خوانندگی یک دختر جوان، مسائل منکراتی، رابطه دوستانه دخترها و پسرها، و … و همه اینها هم در جامعه ما وجود دارد. به همین دلیل هم نسل جوان از فیلم خوشش میآید، چون میبیند کسی پیدا شده تا حرف دل او را بگوید و دلش را خنک کند. اما همه این حرفهای واقعی، به سردستیترین شکل ممکن روی پرده فرستاده شده. پس تکلیف هنر – سینما- چه میشود؟
فیلم به قدری آشفته و بیدر و پیکر است که در چند نمای متوالی تعقیب و گریز، هوای ابری و آفتابی و برفی به دنبال یکدیگر نمایش داده میشود. میتوانیم اغتشاش و آشفتگی فیلم را به پای وضعیت روحی و شرایط ذهنی کارگردان و برآیند همه فشارهایی بدانیم که زمان ساخت «سفر به چزابه» و «نجاتیافتگان» و پس از آن تحمل کرده و حتی به خاطر آن راهی بیمارستان شده؛ اما این که آشفتگی اثر را آگاهانه و حساب شده بدانیم اشتباه است، چون دنیای فیلم چیز دیگری میگوید و ضعفهای اساسی و آشکار را نمیتوان به حساب خواست کارگردان گذاشت.
ملاقلی پور بارها گفت که این فیلم را دوست ندارد
علی ملاقلی پور فرزند رسول ملاقلی پور در گفت وگویی با روزنامه وطن امروز در سال ۹۴درباره فیلم کمکم کن می گوید : پدرم «کمکم کن» را در شرایط بد مالی ساخت، چرا که دوست داشت فیلم پرفروش بسازد و بعد چند سالی بنشیند و فکر کند. خودش هم بارها گفت که این فیلم را دوست ندارد.
نسل سوخته
نسل سوخته از ساخته های رسول ملاقلی پور محصول سال ۱۳۷۸ است .رسول ملاقلی پور درباره نسل سوخته گفته است : می خواستم یک کار ۳ اپیزودی را در ۳ مقطع تاریخی تجربه کنم. اپیزود دوم نسل سوخته را با عنوان مسافر نیمه شب پیش از این نوشته بودم اما احیساس کردم این قصه می تواند در قبل و بعد از خودش تداوم داشته باشد… نسل سوخته شرایط موجود را مقصر می داند نه آدم ها را .ولی قرار نیست همه ققنوس وار بسوزند بعضی ها هم به خاطر صدماتی که شرایط می زند تباه می شوند و برخی هم مثل ستاره سوختن را وظیفه خود می دانند.
چرا نسل سوخته موفق نبود ؟
علی ملاقلی پور در مصاحبه ای با خبرگزاری ایسکانیوز در آذز ۹۴ گفته است :«فیلمسازهایی مثل پدرم تا جایی در سینما موفق بودند که شناخت داشتند، در سینمای جنگ موفق بودند چون جنگ را میشناختند اما در حوزه سینمای اجتماعی موفق نبودند، مثلا فیلمی مثل «به رنگ ارغوان» ساخته ابراهیم حاتمی کیا فیلمی است که با عدم شناخت ساخته شده است،در فضایی که در آن فیلم ساخته شده حیات وجود ندارد، به نظرم شناخت حاتمی کیا در فضایی که ساخته حیات ندارد؛ یا مثلا فیلم «نسل سوخته» ساخته رسول ملاقلی پور را وقتی تماشا میکنی احساس میکنی در آن خلأهایی وجود دارد و تماشاچی در جاهایی ارتباطش با فیلم قطع میشود، چون ملاقلی پور سیاسی نبوده اما فیلم شبه سیاسی ساخته است. این خطاهایی که گفتم در این فیلم ها در مفهوم است نه در فرم به این دلیل که فیلمساز به شکل عمیقی از فیلمی که ساخته آگاهی نداشته است.»
قارچ سمی
قارچ سمی اولین فیلم رسول ملاقلی پور در دهه هشتاد است. خود رسول ملاقلی پوردرباره این فیلم گفته : دومان قارچ سمی یک آدم پاکباخته جبهه رفته است و می خواهد با سازندگی کشورش را آباد کند. سحری زاییده بی عدالتی های موجود است و بیتا نماینده همان قشر حساس است که احساس بی هیتی می کند. او بسیاری از کمبودهای خود را در وجود دومان می بیند و با او ارتباط متافیزیکی برقرار می کند.
نگاهی به قارچ سمی : این قارچ خوردنی نیست
روزنامه جام جم در یادداشتی در سال ۸۱ درباره قارچ سمی نوشته است : شروع فیلم در قارچ سمی فضای سوررئالیستی دارد اما داستان فیلم پس از بیمارستان کم کم شکلی روایی و واقعی به خود می گیرد و از فضای سوررئالیستی دیگر خبری نیست دومان یکی از اعضای هیات مدیره یک سازمان مهم دولتی است
و هنگامی که بر علیه فساد مالی دیگر اعضا قد علم می کند، دچار توطئه ای از طرف آنها می شود که موتور محرک داستان فیلم است دومان درگیر زدوخوردهای ساختگی می شود، چکهایش برگشت می خورد، همسرش به وی بدگمان می شود )تا جایی که می خواهد خودسوزی کند(، اهالی یک روستا به او سنگ می پرانند و دشنام می دهند، نیروی انتظامی در دفتر کارش مواد مخدر و مشروبات الکلی پیدا می کند و در نهایت دومان به زندان می افتد و در آنجا به زور به او هروئین تزریق می کنند و معتاد می شود. در این میان ، تنها کسی که به دومان نزدیک است و سهم عمده ای در چرخش داستان به عهده دارد، دوست پریشان احوال اوست که در بیمارستان روانی زندگی می کند و همسرش به او اجازه دیدن دخترش را که او در عین دیوانگی، سخت دیوانه اوست نمی دهد.دومان از زندان آزاد می شود و به همراه دوست دیوانه خود از خیانتکاران انتقام می گیرد و در این جدال زخمی می شود و در کنار رودخانه و درون قایق جان می سپرد. دوما زمانی در جنگ غواص بوده است و خاطره مشوشی از یک عملیات غواصی او در خلال فیلم به صورت فلاش بک روایت می شود.فیلم “قارچ سمی ” بیان بی پرده و صریحی در نشان دادن لبه تیز برخی معضلات اجتماعی و سیاسی دارد؛ و این بزرگترین نقطه قوت و در عین حال ضعیف فیلم است . نقطه قوت به دلیل آن که فیلم بیان جسورانه و تاثیرگذاری دارد و نقطه ضعف به علت آن که یک فیلمساز نباید تنها به گفتن حقایق اکتفا کند؛ بلکه باید حقایق را طوری نشان دهد که برای آنهایی که آن را می دانند نیز تکاندهنده باشد، نه فقط برای آنهایی که نمیدانند.در فیلم “قارچ سمی ” بعضی شخصیت های فرعی همانند دوست دوما که به او خیانت می کند شخصیت پردازی خوبی دارند، اما شخصیت های اصلی مانند خود دومان خیلی عمیق نشان داده نمی شوند. با همه این احوال ، “قارچ سمی ” داستان خود را با شیوه ای نو بیان می کند و عناصر جذاب سینمایی زیادی در آن به چشم می خورد؛ مثلا چگونگی اطلاع همسر دوما از خیانت ساختگی او توسط یک فیلم کوتاه ویدئویی که حاوی اعتراف دروغین منشی اوست ، صورت می گیرد قارچ سمی تجربه ای جسورانه ، هم در ارائه فرم جدیدی از روایت سینمایی و هم در بیان حقایق تلخ جامعه است و مهمتر از چیزهای دیگر، آن که تماشاگر هنگامی که سینما را ترک می کند، در ذهن خود فیلم را بازبینی می کند و این بیانگر احساس رضایت اوست.
فیلمی که درزمان خودش نفهمیده شد
هفته نامه چلچراغ در تیرماه ۹۴ دریادداشتی درباره این فیلم نوشته :یک فیلم خوش ساخت و تکنیکی با شخصیت های آشفته و روان پریش. «قارچ سمی» باز هم رویکردی سوبژکتیو دارد و به مقوله شکست زمان نیز، چالش برانگیزتر می پردازد. سکانس افتتاحیه فیلم یک جهنم محض برایمان می سازد و «نجات سرباز رایان» اسپیلبرگ را به یادمان می اندازد.
در این اوپنینگ درخشان، یک واگن قطار از آسمان بر زمین می افتد! جمشید هاشم پور و فرهاد قائمیان، دوباره در فیلمی از ملاقلی پور می درخشند. رویا تیموریان هم یکی از بهترین بازی های عمرش را در این فیلم تجربه می کند.«قارچ سمی» در زمانه خود فهمیده نمی شود و پس از مرگ کارگردانش مورد توجه قرار می گیرد. ارجاع فیلم به مبحث تقابل کنش ها در مقاطع مختلف زمانی مختلف (گذشته و آینده) در تفکر هایدگر، درک نمی شود. آشفتگی حاکم بر اتمسفر و پرسوناژها از سوی منتقدان در زمان اکران، اشتباه فهمیده می شود. منتقدان، به اشتباه، فیلم را آشفته ارزیابی می کنند!
ملاقلی پور در این نگاه مغشوش عامدانه، بی ثباتی را که بر جامعه آشفته آن روزها و قهرمان های خسته جنگ، سایه انداخته است، به نمایش می گذارد. «قارچ سمی» یکی از عجیب ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است و عصبی ترین آنها!
مزرعه پدری ساخته رسول ملاقلی پور از فیلمهایی است که مرحوم ملاقلی پور به خاطر آن سختی های فراوانی کشیده است.
رسول ملاقلی پور درمصاحبه ای درباره این فیلم گفته :بخشی از مزرعهی پدری را حوزهی هنری و بخش دیگرش را فارابی و تلویزیون سرمایهگذاری کرده بودند اما یکجوری این وسط بیصاحب ماند. آقای کاسهساز را به عنوان یک انسان و دوست خوب قبول دارم، اما حاصل کار برایش اصلاً مهم نبود. بالاخره تصمیم گرفتند با کم کردن چند نما، در هفتهی جنگ اکرانش کنند. من خواهش کردم فیلم را اکران نکنند. رفتم پیش آقای رضاداد. خیلی خواهش کردم. در زندگی اینقدر خواهش نکرده بودم. چون در هفتهی جنگ مناسبتهای گوناگونی وجود دارد و بحثهای مختلفی دربارهی دفاع مقدس میشود، دیگر کسی آنچنان راغب نیست که برود پول بدهد و فیلم جنگی ببیند. مزرعهی پدری را برده بودند روی میز مونتاژ و یک نفر، صحنهها را متری کم میکرد! با توجه به اینکه صدای فیلم دالبی بود، خواهش کردم دو روز به من وقت بدهند تا خودم آن دو تکه را اصلاح صدا کنم و با اصلاحات تحویلشان بدهم. بالاخره توانستم بخشهایی را میکس کنم. موقع اکران، تیزر فیلم فقط هفت بار از تلویزیون پخش شد. هرچند بابت پخش تیزر پول میدادند، براساس همان تعرفههایی که برای تیزرها در نظر میگیرند. برای من خیلی سنگین بود که چهطور وقتی تلویزیون و فارابی و حوزهی هنری در فیلم شریک و دخیل هستند و هفتهی جنگ و دفاع مقدس است، به مناسبت اکران این فیلم کوچکترین تبلیغاتی نمیشود؟
ملاقلی پور : می گفتند مزرعه پدری جنسی است!
نامهای نوشتم و از مدیریت صداوسیما خواهش کردم تیزری، چیزی پخش کنند. مسأله این بود که آقای رضاداد به عنوان رییس بنیاد فارابی و کسی که سالها مسئولیتهای سینمایی بر عهده دارد و به عنوان کسی که اهل سینما قبولش دارند و من هم قبولش دارم، چهطور زیر بار رفتند و فیلم را نمایش دادند و پس از مدت کوتاهی آن را از اکران برداشتند و در واقع مزرعهی پدری نابود و تلف شد. خب طبیعی است که نه من، بلکه هر فیلمساز دیگری چنین ضربهی روحی بخورد، پس از آن همه سختیها که برای فیلم کشیده و دلش میخواهد محصولش خوب عرضه شود و مخاطب خوب ببیند، وقتی فیلم به آن شکل در سکوت نمایش داده شود، دلشکستگی پیش میآید. نکتهی آزاردهندهی دیگر این بود که عدهای نامهنگاری کردند که فیلم سکسی است! باز بیشتر دلم شکست. فیلمی که با نیت پاک ساخته بودم و سعی داشتم هر نما را با حسوحال خاصی بگیرم، به نظر عدهای سکسی بود! در حالی که قصد من نمایش سیروسلوک یک مرد در عالم خیال با همسر و بچههای شهیدش بود…
(گفت وگو با مسعود مهرابی در ماهنامه فیلم)
جنگی ترین فیلم ملاقلی پور
سایت تبیان در نقدی بر فیلم «مزرعه پدری» آورده است : این فیلم داستانی پیچیده یا شخصیت پردازی فوق العاده و حتی پرفراز و نشیب ندارد، بلکه روایتی ساده است که از ابتدای فیلم سعی دارد به نوعی مضمون اصلی قصه یعنی دفاع مقدس را در سطحی فراگیر و تاثیرگذار مطرح کند. این فیلم را به تعبیری میتوان جنگیترین اثر ملاقلی پور به حساب آورد؛ چراکه در فیلم یک جنگ واقعی رخ میدهد و تمامی جزئیات آن به تصویر کشیده میشود.
در این نوشته همچنین آمده است: البته تعدادی از منتقدان سینمایی جلوه و زیبایی بصری فیلم را مدیون محمدرضا شرفالدین طراح جلوههای ویژه فیلم، تدوین هوشمندانه بهرام دهقانی و زیبایی مضمون و قصه در قصه اثر را حاصل مشاوره و اندیشه های مرتضی سرهنگی میدانند که در نگارش فیلمنامه کمک کرده است. منتقدان سینمایی سهمی مساوی را برای عوامل تاثیرگذار فیلم و کارگردان قایل هستند.
سانسور شدید مزرعه پدری در تلویزیون
به گفته ملاقلی پور نمایش مزرعه پدری در تلویزیون به بدترین شکل بود واین فیلم را خیلی سانسور کردند. هم خندهام میگرفت هم ناراحت میشدم که چرا دیگر مترسکها را درآوردهاند؟! به اضافهی تمام سکانسهای مربوط به شخصیت زن فیلم. وقتی دلیلش را شنیدم خیلی خندهدار بود. نمیتوانم آن دلیل را بگویم. طبعاً سرد شدم. دیدم شرایط طوری است که نمیشود کار کرد.(گفت وگو با ماهنامه فیلم )
میم مثل مادر آخرین ساخته رسول ملاقلیپور محصول سال ۱۳۸۵ است. این فیلم به عنوان نماینده ایران در اسکار ۲۰۰۷ انتخاب شد.
میم مثل مادر : حرف زدن درباره کرامت مادر
رسول ملاقلی پور درباره این فیلم گفته: من میخواستم بگویم که ما فکر میکنیم جنگ تمام شده، اما از دوازده هزار نفر آدم سردشت آن روزگار، هشت هزار نفر شیمیایی شدند. چهار هزار نفرشان زن بودند که حالا بچههای شیمیایی به دنیا میآورند اما هیچ کدام اینها مسألهی اصلیام نبود. میم مثل مادر بهانه است تا دربارهی کرامت مادر حرف بزنم…
میم مثل مادر: قسمت دوم نجات یافتگان
(بخشهایی از گفت وگوی مسعود مهرابی با ملاقلی پور)
مسعود مهرابی : من مادر این فیلم را یکجور ادامهی شخصیت زن نجاتیافتگان میبینم. آنجا هم یک زن در هلال احمر کار میکند و هنگام کمک به رزمندگان، احتمال شیمیایی شدنش هست.
رسول ملاقلی پور :خدا پدرت را بیامرزد! یادم هست به آقای محمدی و چند دوست دیگر گفتم این فیلم میتواند قسمت دوم نجاتیافتگان باشد. حالا آن زن آمده به شهر، زندگی دیگری را شروع کرده، بچهای دارد. فرض کنیم در جبهه شیمیایی شده. اصلاً آن میدان مین آلوده بوده است. اما آنچه بیشتر برایم اهمیت دارد، نقش مادر بود.
راهی جز پیوستن به خدا ندارد
ملاقلی پور درادامه گفته :میتوانستم پایان فیلم را خوش و عامهپسند برگزار کنم. مادر شفا پیدا کند و پدر هم برگردد سر زندگی و همه چیز به خیر و خوشی تمام شود، اما سعی کردم واقعگرایانه پیش بروم. زنی که آن همه رنج کشیده، راهی جز پیوستن به خدا ندارد و بچهای که نمیتواند نت «می» را بزند و به پدرش ثابت کند که من با همهی معلولیتی که دارم، هستم. مادر موفق میشود در مقابل این همه رنج، بچهی معلول خود را به سرانجام برساند. معلولیت را در ظاهر بچه میبینیم اما باطن او بسیار تواناست. ظاهرش ما را پس میزند همانطور که پدر را پس زده است. روایت قصه را سرراست گرفتهام تا تماشاگر سردرگم نشود.
گلشیفته فراهانی و تنها فیلمی که او را تحت تاثیر قرار داد
در زمان اکران فیلم میم مثل مادر ،گلشیفته فراهانی بازیگر نقش سپیده در نشستی در دانشگاه شیراز ، بازی در “میم مثل مادر ” را نقش چالش برانگیزی برای خود دانسته و گفته بود: نقش سپیده یکی از کاملترین نقشهایی بود که تا به حال به من پیشنهاد شده بود. از لحظه اولی که این فیلمنامه به من پیشنهاد شد، دیدم که با نقشی روبرو هستم که در سینمای ایران کمتر دیده شده است. زندگی یک آدم را از هجده سالگی اش قرار بود بازی کنم تا جوانی و مادرشدناش.
فراهانی ایفای نقش سپیده در “میم مثل مادر” را یک آزمون بزرگ برای خودش دانست و ادامه داد: فکر میکنم ایفای نقش سپیده میتوانست به غیر از من برای هر بازیگری به سن و سال من ترسناک باشد. اینکه بخواهی ده دوازده سال از سن خودت بزرگتر باشی، آن همه درد و آن شکل از بازی همه بر دوش تو باشد خیلی سخت است. آدمها در این فیلم میآیند و می روند و این فقط سپیده است همچنان سرجای خود باقی مانده است. مداوم شکستهتر میشود.
این بازیگر سینما همچنان خود را تحت تأثیر نقش “سپیده” در “میم مثل مادر” دانست و افزود: در “اشک سرما” هم من هیچوقت در حال و هوای خودم نبودم تا مدتها پس از فیلمبرداری تأثیرات روحی و جسمانی ناشی از بازی در آن فیلم بر من آشکار بود. من پیش از بازی در “میم مثل مادر” می دانستم که بعد از اتمام بازی دیگر آن آدم قبلی نخواهم بود.
وی معتقد است: این فیلم تنها فیلمی بود که به این شکل وسیع من را تحت تأثیر قرار داد و تأثیر آن همچنان بر روی من باقی مانده است.
ملاقلی پور :از همان اول چهره گلشیفته فراهانی در ذهنم بود
رسول ملاقلی پور درمصاحبه دیگری درباره این فیلم گفته :در اکثر فیلمنامههایم ناخودآگاه، موقع نوشتن تصویر برخی از بازیگران در ذهنم جان میگیرد. در مورد فیلمنامهی میم مثل مادر، از همان اول چهرهی گلشیفته فراهانی در ذهنم بود. حتی یک بار تماس گرفتم، او با شوهرش آمدند و صحبت کردیم. از موضوع فیلمنامه استقبال کرد. از اول بهترین گزینه برای ایفای نقش زن داستان، خانم گلشیفته فراهانی بود. تواناییهایش را دیده بودم در فیلم اشک سرما و فیلمهای دیگر. موقع انتخاب بازیگران، او درگیر فیلم دیگری بود. با آقای محمدی به توافق رسیدیم که شروع فیلمبرداری را دو ماه به تأخیر بیندازیم. در مورد جمشید هاشمپور هم باید بگویم در مرحلهی نگارش فیلمنامه او را مد نظر داشتم. علی کوچولو را هم قبلاً در ایلام دیده بودم. البته شخصیت او هنگام نوشتن فیلمنامه بارها عوض شد.