محمد تاجیک : فیلم سرب ساخته مسعود کیمیایی از فیلمهایی است که در سالهای اخیر به بهانه روز جهانی قدس از تلویزیون به نمایش در آمده است.
/ساخت فیلم سرب در شرایط موشک باران تهران/
به گزارش سینما سینما ،متن اولیه فیلم البته از روی فیلمنامهای از تیرداد سخایی نگاشته شده بود. مسعود کیمیایی در جایی (جلسه نقد و بررسی فیلم سرب در شب کانون فیلمنامهنویسان) ابراز داشته است: «در حقیقت ۱۸ سال از این ماجرا میگذرد و من بسیاری از جزئیات را به یاد ندارم. فقط ۳ راننده موتورسیکلت در فیلمنوشت هاگانا به یاد دارم که تیراندازی میکردند و این در فیلم وجود نداشت و جز این، چیز دیگری را از تفاوتهای این دو فیلم به یاد ندارم.محمد بهشتی (مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی) بعد از خط قرمز و تیغ و ابریشم که حدود ۳۰ دقیقه آن حذف شد، ۳ سناریو برای ساخت به کیمیایی پیشنهاد کرد که از نظر کیمیایی سرب در میان آنها قابلیت سینمایی شدن را داشت.»سرب در شرایط سختی تولید شد و حملات هوایی دشمن به تهران در بحبوحه سالهای ۱۳۶۶ و بعد از آن مانع بزرگی برای روال متداول ساخت آن به حساب میآمد. تهران در زمان ساخت این فیلم در معرض بمبارانهای عراق قرار داشت و پس از آنکه ۸ بمب در اطراف لوکیشن مربوط به سکانس دادگاه اصابت کرد، محل فیلمبرداری به شمال ایران منتقل شد. همچنین از آنجا که داستان فیلم در تهران سالهای ۳۰ خورشیدی میگذرد، گروه نیاز به استفاده از اتومبیلهای قدیمی برای به تصویر کشیدن خیابانهای آن زمان داشته است و از آنجا که تنها ۳عدد از اینگونه اتومبیلها در اختیار گروه بوده، دستاندرکاران ساخت فیلم با رنگ کردن و استفاده از آنها در سکانسهای مختلف توانستهاند این کمبود اتومبیل را جبران نمایند. در فصلهایی هم از دبیرستان البرز و ساختمانها و معماری خاص و محوطهاش بهره گرفته شده بود تا فضای تهران آن سالها تداعی و بازسازی شود.(بخشهایی از یک گزارش مهرزاد دانش درباره سرب در سال ۸۸)
/ستایش گلمکانی ،انتقاد ایرج کریمی /
فیلم سرب از نظر منتقدها هم کم و بیش به خوبی یاد شد. هوشنگ گلمکانی، سردبیر ماهنامه سینمایی فیلم، در همان ایام جشنواره یادداشتی آکنده از احساسات مثبت و ستایش برانگیز برای آن در مجله سروش نوشت که در ابعاد خود هنوز یادداشتی خواندنی و البته به یادماندنی است. اگرچه ایرادهای فیلم از نگاه دقیق منتقدانی هم مانند ایرج کریمی پنهان نماند و دربارهاش مفصل نوشتند، اما به هر حال فیلم برای بسیاری که به اتمسفر سینمای کیمیایی علاقهمند بودند امتیازهای کمی نداشت و ابعاد مختلفی را برای حسنجویی در بر میگرفت. رفاقت و برادری، سیاست، حرکت فردی در جامعهای عدالتکش، خلق فضای گنگستری، تعقیب و گریز، خشونت شهری، ادای دین به سینما، تنهایی و انزوا، ناکامی در عشق، شخصیتپردازی بوگارتی مرد اول فیلم و… هریک مواردی متعدد است که میتواند در تحلیل مضمونی و سینمایی سرب مورد توجه قرار گیرد.
/سرب در کارنامه کیمیایی چه جایگاهی دارد؟/
مهرزاد دانش منتقد سینما درباره جایگاه فیلم سرب در میان آثار مسعود کیمیایی نوشته است : در مجموعه آثار ۳ دهه اخیر این سینماگر، نام یک فیلم درخشش بیشتری دارد. کیمیایی زمانی در توصیف این اثر گفته بود که در آن بشدت خودش است. شاید در ضعف و قوت این شدت اگر و اماهایی بتوان مطرح ساخت، اما در این که این فیلم در قیاس با کارهای دیگر بعد از انقلاب کیمیایی بیشتر در حال و هوای سینمای او است، شکی نیست. این فیلم، سرب نام دارد. این فیلم ۱۳۲ دقیقهای محصول سال ۱۳۶۷ است و داستانش در دهه ۱۳۳۰ میگذرد: در تهران سالهای ۱۳۳۰ یک زوج جوان یهودی به نامهای دانیال و مونس همچون بسیاری دیگر از یهودیان خواهان عزیمت به سرزمین موعود (اسرائیل) هستند. اما از آنجایی که عمویشان یعقوب مخالف جریان صهیونیسم است با مخالفت سازمان هاگانا که یک گروه بسیجکننده یهودیان میباشد مواجه میشوند. چندی بعد یعقوب به دست یزقل که عضو سازمان است کشته میشود و پلیس، میرزا محسن، همسایه یعقوب را که فردی متدین و خوشنام است و در واقع قصد کمک به یعقوب را داشته، به جرم قتل دستگیر و روانه زندان میکند. دانیال و مونس که از هویت قاتل آگاه هستند برای نجات جان خود مجبور به فرار و زندگی مخفیانه شده و درصددند تا هر طور شده از کشور خارج شوند. نوری، برادر میرزامحسن که یک روزنامهنگار است وبراساس پارهای مسائل خانوادگی و عاطفی، رویه منزوانهای را در زندگیاش پیش گرفته است، برای اثبات بیگناهی برادر خود به دنبال آنان است تا در دادگاه شهادت دهند، ولی غیر از او یزقل نیز در پی آنان است تا شاهدی بر قتلش باقی نماند. سرانجام نوری موفق به بازگرداندن دانیال میشود در حالی که مونس از او جدا و ناخواسته راهی خارج شده است. در روز دادرسی دانیال مورد ترور واقع میشود، اما نوری با انداختن خود در جلوی او مورد اصابت گلوله قاتل قرار میگیرد و دانیال سرانجام در دادگاه حاضر میشود تا علیه سازمان تروریستی صهیونیستی و در راستای بیگناهی میرزامحسن شهادت دهد
/یشایایی :تاثیری که مسعود کیمیایی با فیلم سرب بر سرنوشت یهودیان ایران گذاشته تعیین کننده بود/
جالب است بدانید هارون یشایایی، تهیه کننده آثار معتبری چون «ناخدا خورشید» و «اجاره نشین ها» در سال ۹۴ در نشستی ، به عنوان عضوی از جامعه اقلیت های مذهبی ایران از کیمیایی بابت ساخت فیلم «سرب» قدردانی کرد و گفت: فارغ از جنبه های سینمایی فیلم «سرب»، تاثیری که مسعود کیمیایی با این فیلم بر سرنوشت یهودیان ایران گذاشته تعیین کننده بوده است. کیمیایی در این فیلم یهودیت را از صهیونیست جدا کرده که بعدها همین طرز فکر، یک تئوری جهانی شد، و این تاثیر عمل روشنفکرانه کیمیایی است.
/آغاز بندی زیبای فیلم سرب/
مهرزاد دانش منتقد سینما درباره آغاز بندی فیلم سرب نوشته است :سرب آغازبندی زیبایی دارد: ابتدا تصاویری مستند از یهودیانی که منتظر عزیمت به سرزمین موعودند و سپس حرکت انبوه مورچهها از کنار جسدی در تصویری درشت که تا روی دیوار مقابل حرکت میکنند تا استعارهای هوشمندانه از ماهیت این مهاجرت اجباری و پرتحقیر باشد. فیلم اگرچه در بستر این رویکرد سیاسی درامی را خلق میکند که هممحور با دلمشغولیهای خاص سازندهاش است، اما به هر حال لحن سیاسی آن هم از اهمیتی بسزا برخوردار است و به عنوان اولین فیلم جدی ایران در باب صهیونیسم و رواج و تبلیغات آن و پردهبرداری از ماشین ترورش برشمرده میشود. در این زمینه فیلم ارجاع به مستندهایی تاریخی دارد. تشکیلات هاگانا موجودیتی واقعی در تاریخ داشت و حاصل تخیل فیلمنامهنویس نبوده است. این دستگاه نظامی که تأسیساش در ۱۹۲۰روی داد، رفتهرفته ماهیتی تروریستی برای مقابله با مخالفان صهیونیسم پیدا کرد که در ممالک دیگری غیر از اراضی فلسطین هم گسترش یافت از جمله در ایران که مورد توجه روزنامهنگاران دقیق زمانه خودش هم بود کما این که مثلا روزنامه «مرد امروز» در همان بحبوحه تأسیس رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ این سازمان را چنین تعریف میکند: «سازمان آدمکشی یهود که مرکز آن در فلسطین و شعبه آن در تهران میباشد.» کیمیایی در فیلم سرب ارجاعات شاخصی به این روزنامه و مرد معروف آن محمدمسعود دارد و شخصیتپردازی آدم اول داستان (نوری) بیارتباط با برخی از شناسههای شخصیتی این روزنامهنگار نیست. بازی به یادماندنی زندهیاد هادی اسلامی در نقش نوری در یادآوری و تداعی این همسانی بیتأثیر نیست. البته بازی بسیاری از بازیگران فیلم سرب پس از گذشت سالها همچنان قابل توجه است: بویژه فریماه فرجامی در نقش مونس که یکی از ماندگارترین شخصیتهای زن در سینمای ایران را رقم زد، امین تارخ در نقش دانیال که بخوبی درماندگی این کاراکتر را در بازیهای سیاست ابراز میداشت و فتحعلی اویسی در نقش یزقل که تجسمی بارز از خشونت تعقل گریز جریان صهیونیسم به شمار میرفت.
/فیلمی منطبق با استانداردهای سینمای کلاسیک نو آر/
امیر پوریا، منتقدسینما درباره فیلم «سرب» گفته است: این فیلم یکی از مهمترین آثار سینمای ایران است که کاملا با استانداردهای سینمای کلاسیک نوآر منطبق بوده و با داشتن دغدغه ها و مفاهیم ایرانی ادای دین کاملی به آن نوع سینما دارد. از سوی دیگر «سرب» تنها فیلم تاریخی دوران معاصر است که با استاندارهای حرفهای تولید شده و هیچ گاه در گذر زمان غبار فراموشی بر آن نمینشیند.
/فیلمی که به یهودیان جهان تقدبم شد/
کارگردان فیلم سرب در نشست نمایش فیلمش در پردیس چهارسو در اظهارات جالبی گفته است: مشکل است که از خط انسان دوستی بگذری و درباره یهودیان جهان حرف نزنی، آن هم در روزگار سال ۶۸ که همه چیز در حال احتراق بود و بعد این فیلم به یهودیان جهان تقدیم شد.(گزارش عطیه موذن از سخنرانی مسعود کیمیایی در پردیس چارسو- خبرگزاری مهر)
/سرب : اولین فیلمی که کلاری مدیر فیلمبرداری آن بود/
سرب اولین تجربه محمود کلاری به عنوان مدیر فیلمبرداری این فیلم بود وبه خاطر همین فیلم ، سیمرغ بهترین فیلمبرداری جشنواره هفتم فیلم فجر به او رسید . مسعود کیمیایی درباره فیلمبرداری محمود کلاری در این فیلم کفته : «سرب» اولین تجربه محمود کلاری به عنوان مدیر فیلمبرداری بود و انتخاب درستی هم بود. سینمای نوآر با سایه و خطوط پشت سر بازیگر شکل می گیرد و این کار فیلمبرداری را مهم می کند. طعم سینمای نوآر، طعم درخشان و غبطه برانگیز است. محمود کلاری به شدت در نورپردازی این فیلم دقت کرده است، اما حیف که این کپی های دیجیتال، حتی سایه ای از آن عظمت را نشان نمی دهد.
/مراقبت از کیمیایی باعث شد او از فیلم «تیغ و ابریشم» به فیلم «سرب» برسد/
سیروس الوند نیز در نشستی در اردیبهشت سال ۹۳ درباره فیلم سرب گفته است : دهه شصت مسئولان از فیلمسازان مراقبت میکردند اما امروز برعکس است. نکته مهم این است که مواظب باشیم بلایی بر سر ایوبی (رییس سازمان سینمایی) نیاید!او با اشاره به رشد فیلمسازان در دهه شصت گفته بود: مراقبت از فیلمسازی مثل کیمیایی باعث شد او از فیلم «تیغ و ابریشم» به فیلم «سرب» برسد.
/اظهار نظر جالب کیمیایی درباره موسیقی فیلم /
مسعود کیمیایی درباره موسیقی فیلم «سرب» هم گفته: یهودی ها در آن سال های بسیار سخت، به شدت ترس داشتند و برای اینکه نهراسند و بیدار بمانند ضرب موسیقی تندی داشتند. این ضرب تند در این فیلم رعایت شده، اما الان که فیلم را می بینم معتقدم موسیقی آن زیاد است و باید کمتر باشد.
/فصلهای به یاد ماندنی فیلم سرب/
مهرزاد دانش منتقد سینما درباره صحنه های به یاد ماندنی فیلم سرب نوشته است :”سرب فصلهای به یاد ماندنی زیادی دارد: صحنه جدایی مونس و دانیال در آبی بیکران دریا، صحنه خلوت نوری در اتاقش در کنار تابلوی کوچک محبوب از دست رفتهاش، صحنه دندانپزشکی که چرک و خون و تعفن را زیربنای هسته جوهری صهیونیسم عنوان میکند (با بازی فراموش نشدنی مرحوم جلال مقدم) و… اما یکی از زیباترین این فصلها که اصلا در کارنامه سینمایی کیمیایی صحنهای کمنظیر هم هست، سکانس کتکخوردن نوری مقابل سینمایی است که دقایقی قبل از آن چند کودک را کمک مالی کرده بود که بروند و فیلمش (که فیلم صورت زخمی است و تعاملی معنایی و موقعیتی با وضعیت نوری پیدا میکند) را تماشا کنند.”
/سرب شکست خورد ولی دل منتقدان را به دست آورد/
امیر رضا نوری پرتو منتقد سینما دریادداشتی که در سال ۸۷ در روزنامه حیات نو منتشر می کند درباره فیلم سرب می نویسد : گذر زمان هم اجازه نداده بود که کیمیایی علاقه بی حد و اندازه اش را به سینمای نوآر و گانگستری فراموش کند. به همین خاطر او در سال ۱۳۶۷ و براساس فیلمنامه “هاگانا” نوشته تیرداد سخایی، فیلمنامه “سرب” را نوشت و کارگردانی کرد. فضا سازی درخشان سرب، بازی همیشه ماندگار مرحوم هادی اسلامی در نقش روزنامه نگاری به نام نوری و فریماه فرجامی به نقش مونس، بهره مندی فیلمنامه از دیالوگ هایی شنیدنی و متناسب با حال و هوای سکانس ها، روایت داستانی نسبتا جذاب و در نهایت استفاده درست از مولفه های سینمای کیمیایی، دست به دست هم دادند و سبب شدند که سرب به یکی از اندک آثار برتر کیمیایی در سال های پس از پیروزی انقلاب و نیز به یکی از فیلم های خوب سینمای ایران تبدیل شود. فضای گانگستری سرب با توجه به داستانش که در حال و هوای سال های دهه بیست شمسی می گذشت و ماجرای مهاجرت یهودیان به سرزمین موعود را روایت می کرد، تصنعی از کار در نیامد و تماشاگر به راحتی آن را می پذیرفت؛ نکته ای که شاید در دو اثر آخر کیمیایی به پاشنه آشیلی بزرگ تبدیل شده بود. با این که سرب در گیشه سخت خورد، اما توانست دل خیلی از منتقدان سینما و هواداران سینمای کیمیایی را به دست آورد.
/روایت جالب کیمیایی از لهجه یهودی خیابان سیروسی در فیلم سرب/
کارگردان «سرب» درباره دوبله این فیلم هم گفته است : هر لهجه ای و هر زبانی از هر جایی یک تاثیر می گیرد. یک زبان و لهجه در تجریش یک تاثیر پذیری دارد و در خیابان سیروس یک تاثیرپذیری. دوبله منوچهر اسماعیلی در این فیلم یک لهجه یهودی خیابان سیروسی دارد که کاملا درآمده است.
/چرا کیمیایی دعوت علی حاتمی را نپذیرفت ؟/
کیمیایی در پاسخ به تماشاگر دیگری که درباره استفاده از دکور در این فیلم پرسیده بود، گفت: من هیچ وقت در دکور فیلمنساخته ام. برای فیلم «سرب» مرحوم حاتمی از من پرسید می خواهید بروید در شهرک من، که من گفتم نه. حاتمی تعجب کرد. گفتم من تهران را خوب می شناسم. هنوز هم گوشه هایی از تهران را می شناسم که می شود تهرانی که امروز دیگر نیست را در آنها پیدا و فیلم کرد.
/ آیا فیلمی ضد صهیونیستی تر از سرب وجود دارد؟/
مرتضی شایسته نیز در مصاحبه ای گفته است : در این سالها به فیلمسازانی دهها سیمرغ ،پلنگ وخرس دادند ولی به کیمیایی ندادند ولی بازهم مردم دوستش دارند .شایسته درباره فیلم سرب می گوید : آیا دولتی ضد ضهیونیست تر از ایران وجوددارد؟آیا فیلمی ضد صهیونیستی تر از سرب وجود دارد؟ولی وقتی که کیمیایی آن را درشرایط سخت ساخت و این فیلم آمد به آن توجه نکردند .(بخشهایی از اظهارات مرتضی شایسته در مستند “سوار خسته می تازد” ساخته المیرا مقدم)
/سرب وابسته به یک تاریخ گمشده و خاک آلوده است/
کیمیایی زمانی در پاسخ به این سوالی که اگر قرار باشد دوباره این فیلم را بسازید، آیا جایی از آن را تغییر می دهید، گفته است : هرگز. این فیلم وابسته به یک تاریخ گمشده و خاک آلوده است. تمام تلاشم این بود که آن تاریخ دیده شود؛ هنرمندانه و پر از قضاوت صحیح.او درادامه گفته بود: البته اگر منظورتان این است که به جای زنده یاد هادی اسلامی، رابرت دنیرو را می آوردم یا نه، باید بگویم خیر! فرامرز قریبیان خودمان از همه این ها بهتر است.
/روایت شاهپور عظیمی از فیلم سرب/
شاهپور عظیمی منتقد سینما دریادداشتی درباره فیلم سرب در سایت ماهنامه فیلم نوشته :
وقتی از سینمای کیمیایی حرف میزنیم، از چه حرف میزنیم؟ آنچه در نگاه نخست بیش از هر چیز دیگری در روایت آثار کیمیایی به چشم میخورد، این است که همواره در آثارش داستان خیلی پیش از شروع فیلمهایش آغاز شده و ما ناگهان در میانهی داستان با شخصیت اصلی روبهرو هستیم و باید بهسرعت او را بشناسیم و به قول اساتید فیلمنامهنویسی، نیازش را شناسایی کنیم تا بتوانیم پابهپای او حرکت کنیم. در قیصر پیش از اینکه قدرت به سید برسد، ماجرای او و پولهایش شروع شده است. پیش از اینکه قیصر از راه برسد، خواهر و برادرش کشته شدهاند. در واقع این نکته را در آثار کیمیایی میتوانیم ردیابی کنیم که قهرمانان آثار او ابتدا هیچ حرکتی نمیکنند. سرشان به کار خودشان گرم است و این «حادثه» است که بر آنها فرود میآید و وادارشان میکند تا واکنش نشان دهند.
داستان در سفر سنگ خیلی پیش از حضور کولی (سعید راد) شروع شده و او تنها به آن شتاب بخشیده است. رضا در دندان مار با پای خودش وارد ماجرای احمد نمیشود. بهانهاش گم شدن گردنبندی است که یادگار مادرش بوده. رضای ردپای گرگ نیز چنین است. زخم رفاقت را با بیست سال از زندگیاش تاخت زده و حالا «مجبور است» انتقام گذشته را بگیرد. سرب نیز از این قاعده مستثنا نیست. ابتدا باید از خودمان بپرسیم سرب داستان چه کسی است؟ به عبارت دیگر، قهرمان ما کیست؟ آیا مونس (فریماه فرجامی) و دانیال (امین تارخ) قهرمان هستند؟ با شناختی که از آدمهای آثار کیمیایی داریم، این دو بیشتر قربانیاند تا قهرمان؛ دو تنها و دو سرگردان، دو بیکس. دو آدمی که زخمخوردهی هممسلکان خود هستند. هیچ از دنیا نمیخواهند جز اینکه با هم باشند اما «حقیقت» دامنشان را رها نمیکند. دانیال باید بیاید تهران و شهادت بدهد که میرزا محسن (جمشید مشایخی) قاتل یعقوب (غلامحسین لطفی) نیست. با هر متر و معیاری که در نظر بگیریم، قبای قهرمان به قامت نوری (هادی اسلامی) برازنده است.
تصور فیلمی از کیمیایی بدون قهرمان، هیچگاه به ذهن علاقهمندان سینمای او نمیرسد. اینجا نیز چنین است. نوری تقریباً مشخصههای قهرمانی از جنس شخصیتهای همیشگی کیمیایی را دارد. مردی که خسته است اما نمیخواهد به روی خودش بیاورد. حاضر است هر کسی را در هر مقامی خرکش کند و به دادگاه بیاورد تا مشخص شود برادر بزرگش قاتل نیست. نوری زخمخوردهی سالهای دور از زنی است که دیگر نیست اما یادش هست.
کیمیایی – مانند همیشه در مورد شخصیت قهرمانش – با ناخنخشکی اطلاعاتی از گذشتهی او را برملا میکند. گویی اگر قهرمان او حرف بزند و از خودش بگوید، چیزی از او کم خواهد شد. از قهرمانی او چیزی کاسته میشود اگر مثل دیگران باشد. یکی از وجوه برجستهی قهرمانان آثار کیمیایی ناشناختهبودنشان برای مخاطب است. هرچه شخصیت کمتر شناخته شده باشد و تاریکیهای زندگیاش بیشتر باشد، جذابتر است. این خصوصیت عمدهی شخصیتهای آثار وسترن سینما نیز هست که میدانیم جانمایهی روایت در این نوع فیلمها بهشدت در سینمای کیمیایی نیز قابلردیابی است. این را تقریباً تمامی دوستداران سینمای کیمیایی میپذیرند که او حتی اگر اثری ساخته باشد که همهاش را دوست نداشته باشند، دستکم سکانسهایی در فیلمهایش بودهاند که آنها را راضی کند.
سرب سکانسهای تأثیرگذاری دارد و در کارنامهی کیمیایی اثر مهمی است. نگاه کنیم به سکانسی در ابتدای فیلم که مونس و دانیال آمادهی رفتن به سرزمین موعود هستند و به قول آن دکتر بلندقامت (با بازی جلال مقدم و صدای منوچهر اسماعیلی) نباید چرک خون و تیفوس را با خود ببرند. رد مورچهها و دوربین سیالی که از تراشیدن موهای مونس آغاز میشود تا خیل کسانی که آمدهاند تا معاینه شوند، وهمی ایجاد میکند که بیش از هر چیز دیگری پایهی داستان فیلم را محکم میکند. کیمیایی سکانس درگیرانهی دیگری نیز در این فیلم دارد؛ جایی که نوری شبهنگام با بچههایی برخورد میکند که میخواهند سینما بروند و سپس عدهای از راه میرسند و او را به باد کتک میگیرند؛ سکانسی که از نظر معنایی تلفیقی است از سینما و واقعیت. واقعیتی که البته میدانیم «سینمایی» است اما آن را به عنوان واقعیت میپذیریم و کارکرد مهمش (همدلی بیشتر با شخصیت نوری) را باور میکنیم. سکانس دیگری در فیلم هست که همچنان و پس از سالها در ذهن میماند؛ جایی که دانیال در هپروت ناشی از استعمال مواد مخدر فرو میرود و خودش را نشسته روی چمدان و روی ریل قطار میبیند و همزمان صدای سرفه شنیده میشود و صدای تنبک هم به گوش میرسد؛ در اینجا فاصلهی میان واقعیت و خیال به زبان سینما ترجمه شده است.
با آنکه داستان سرب در دههی ۱۳۲۰ میگذرد و به هر حال بر اساس شواهد و عکسهای بهجامانده از آن دوره استفاده از بارانی و کلاه شاپو در آن روزگار مرسوم بوده اما این عناصر همراه با بازسازی فضای تهران قدیم این فرصت را برای کیمیایی به وجود میآورند تا نسبت به سینمای مورد علاقهاش که در آثار ژانپیر ملویل و سرجو لئونه قابلردیابی است ادای دین کند. سکانسهای بندرگاه و اتومبیل قدیمی و تیر خوردن یزغل (فتحعلی اویسی)، رفتن مونس و جا ماندن دانیال و رساندن دانیال به دادگاه و سرانجام کشته شدن نوری و کلاهی که از او به جا میماند، واقعیت سینمایی فیلم هستند و نه واقعیتی که بخواهیم بر اساس مدارک و اسناد تاریخی دنبال کنیم. نوری نیز مانند بسیاری از قهرمانانی که زمانه، زمانهی آنها نیست (مانند کرک داگلاسی که در شجاعان تنها هستند (۱۹۶۲) اثر دیوید میلر) کار نیمهتمامش را تمام میکند؛ او بیگناهی برادر بیگناهش را ثابت میکند. در واقع یک بار دیگر و برای واپسین بار خودش را به خودش ثابت میکند و به دیواری تکیه میدهد تا خستگی درکُند. نوری مانند قهرمان آثار نوآر که «فم فتل» داستان زهرش را به او ریخته، خیلی بعد از نیش زهرآگین آن فم فتل میمیرد. شاید دقت چندانی نیاز نداشته باشد تا پی ببریم که چنین قهرمانانی را بارها در آثار کیمیایی دیدهایم.
سرب بر خلاف ظاهر سیاسیاش حکایت فرد در جامعه است. فردی که خسته است، نه از فردیتش، از زمانه و آدمهایش و آخرین گزینه را خودش انتخاب کرده است: این که نباشد.
/موفقیتهای جشنوارهای سرب/
فهرستی از موفقیتهای جشنوارهای سرب به شرح زیر است:
۱۳۶۷ – نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از هفتمین جشنواره فیلم فجر هادی اسلامی
۱۳۶۷ – نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از هفتمین جشنواره فیلم فجر فتحعلی اویسی
۱۳۶۷ – نامزد سیمرغ بلورین بهترین صحنهآرایی از هفتمین جشنواره فیلم فجر ایرج رامینفر
۱۳۶۷ – برنده دیپلم افتخار نقش اول زن از هفتمین جشنواره فیلم فجر فریماه فرجامی
۱۳۶۷ – برنده سیمرغ بلورین بهترین چهرهپردازی از هفتمین جشنواره فیلم فجر جلالالدین معیریان
۱۳۶۷ – برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری از هفتمین جشنواره فیلم فجر محمود کلاری
۱۳۶۸ – نامزد جایزه بهترین عکس بخش مسابقه مواد تبلیغاتی فیلمها از هشتمین جشنواره فیلم فجر اکبر اصفهانی
۱۳۶۸ – نامزد جایزه بهترین آنونس بخش مسابقه مواد تبلیغاتی فیلمها از هشتمین جشنواره فیلم فجر مسعود کیمیایی
۱۳۸۳ – برنده جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد از چهل و دومین جشنواره بینالمللی فیلم نیویورک هادی اسلامی