به گزارش سینماسینما در کتاب بزرگداشت مهدی فخیم زاده داوود میرباقری برای فخیم زاده نوشت:
۱- در ایامی که فیلم مسافر ری را میساختم روزی وارد استدیوی حوزه ی هنری شدم، چشمم به آقای فخیم زاده افتاد که ظاهراً برای صدابرداری مجموعه ی ولایت عشق به استودیو ی حوزه هنری آمده بود. دستپاچه سلامی کردم و او هم سری تکان داد، متوجه شدم که مرا نشناخته. به طبقه دوم استودیو رفتم و با مرحوم مهرزاد مینویی مشغول تدوین شدیم. طولی نکشید که صدای تقهای بر در اتاق شنیده شد، نگاه کردم دیدم آقا مهدی در آستانه در ایستاده. حدسم درست بود. او مرا نشناخته بود و از محسن روشن پرسیده بود که طرف کی بود! محسن روشن هم مرا معرفی کرده بود. آقا مهدی به محض اینکه فهمیده بود شخصی را که دیده کارگردان امام علی (ع) بوده، فوراً به طبقه ی دوم آمده بود تا احساساتش را نسبت به من و مجموعه ی امام علی (ع) بیان کند! آنروز آقا مهدی خیلی از مجموعه ی امام علی (ع) تعریف کرد و بدون هیچگونه منیّتی امام علی (ع) را یک مجموعه پیشرو و به تعبیر امروزیها خط شکن خواند شنیدن این تعابیر از زبان مردی که در سینما خودش یلی بود و من دورادور او را با سینما و آثار سینماییاش میشناختم، احساس خوشایندی بود. طبیعی است برای کسی مثل من که اغلب با احساساتم زندگی میکنم، این برخورد نقطه عطفی بود از احساس نسبت به او همان روز مهرش به دلم نشست و این آغاز آشنایی تازه ی من با او بود آنروز فهمیدم بیعقده زندگی کردن یعنی چه!
۲- به گمانم سال ۸۲ یا ۸۳ بود که من در بیابانهای آران و بیدگل کاشان مشغول فیلمبرداری بخش هایی از مختار نامه بودم، روزی را هماهنگ کرده بودند که من در قم بروم و در جلسهای شرکت کنم که موضوع بخشش سینمای دینی بود. در آن جلسه بود که برای دومین بار آقای فخیم زاده را از نزدیک میدیدم. از او هم دعوت شده بود در جلسه حضور داشته باشد. آقا مهدی آنروز بیشتر از الزامات یک اثر هنری (دراماتیک) صحبت کرد. بیمبالغه تمامی این صحبت هایش حرف دل من بود. در آنجا متوجه شناخت عمیق ایشان از یک اثر دراماتیک شدم. اصولی که در تئاتر آموخته بودم. تا آن روز فکر میکردم آقا مهدی یک سینما گر حرفهای است و وقتی متوجه شدم که ایشان اصول و قواعد دراماتیک را از تئاتر آموخته است بیشتر کنجکاو شدم. احساسی تازه در من متولد شده بود. احساسی که بیش از گذشته مرا مجذوب او میکرد. بعد از جلسه بالاخره دل را به دریا زدم و به پیشنهاد بازی در نقش عمر سعد را دادم. آقا مهدی خندید و گفت “میدونی که من تا حالا در فیلم کسی جز کارهای خودم بازی نکردم ” راست هم میگفت! او بنا به دلایلی که منطقی هم به نظر میرسید تصمیم گرفته بود فقط در کارهایی بازی کند که خودش کارگردانی میکند. آنرزو متوجه شدم که برخورد اولیه ی ما در حوزه ی هنری احساس صادقانه و بیواسطه کسی بوده که به اصول و قواعد دراماتیک معتقد است. هنوز طعم شخصیت پردازی امام علی (ع) توی ذهنش بود. برای همین هم پذیرفت که فیلمنامه را بخواند بعد درباره ی بازیاش صحبت کنیم. فیلمنامه را برایش فرستادیم. او هم فیلمنامه را خواند و پذیرفت که نقش عمر سعد را بازی کند. بعدها به من گفت وقتی سکانس معرفی عمر سعد را خواندم تصمیم گرفتم بازیاش کنم. برخورد او برای ایفای رل عمر سعد در دومین دیدار ما، درس دیگری بود. برای آقا مهدی اسم و رسم آدمها و اعتبار و یا حوادثی دیگر که اغلب در تصمیم گیری موثرند، ملاک و ارزش نبود. ملاک حضور او در یک کار اصول و قواعد درست دراماتیک بود. اصلی که تا به امروز سعی کرده ام در حد فهم و بضاعت خودم آن را محترم شمرده و به آن پای بند باشم.
۳- تجربه مشترک من با آقا مهدی در مختار نامه سرشار از لحظات به یاد ماندنی است، از دقت و وسواس او درباره ی اجرای شخصیت تا نظم و انضباطش، همراهی او با کلیّت کار تا درک مشکلات محضاً پیچیده، از اعتقاد داشتن به کاری که میکند تا استرسی که هنگام اجرای هر نما دارد. هنگام فیلمبرداری سکانس هایی که عمر سعد توسط عموی مختار به زنجیر کشیده شده، ساعتها باید بر روی آویزی معلّق میایستاد، بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، حتّی در مقابل عذرخواهی من میگفت “اصلاً فکرش را هم نکن دارم عادت میکنم” عجیب تر آنکه میگفت برای اینکه به این وضعیت عادت کنم، در خانه مشابه این آویز را درست کرده ام و تمرین میکنم! او همیشه در مقابل حرف منطقی تسلیم است و هرگز زیر بار آنچه به نظرش نا معقول و غیر منطقی است نمیرود. همین ویژگیها از او هنرمندی بزرگ ساخته، هنرمندی که بلا شک در حافظه تاریخی این سرزمین باقی خواهد ماند.