سینماسینما، آیدا مرادی آهنی:
در قابهای شلوغ اندرسون، در آن سرزمینهای عجایب رنگارنگ، حیوانات در استاپ موشنهای او راه میروند و صحنهها مثل نگاتیوهای دوربینی آنالوگ، یا کوپههای یک قطار از جلوی چشم ما میگذرند و بالاخره در این فیلم آخر کار به جایی میرسد که یک نظام توتالیتر به جان سگها بیفتد و بعضی سگها تاب نیاورند و از قلاده خودشان را حلقآویز کنند. شهر حالا دیستوپیایی است که دست به ویرانی خودش زده؛ فضای آنْ یک جهان پسابلیدرانری است، اما در عین حال «جزیره سگها» مثل «دارجلینگ لیمیتد» اتفاق افتادنِ یک سفر است. هندِ وس اندرسون بیشتر تصور هند بود تا خود هند. سرزمین همه خیالات شیرین بود و تعبیر صلح درونی که آن سرزمین زردچوبهای مثل گردنبندی از گلهای رنگارنگ به گردن شخصیتهایش انداخت. حالا ژاپنش هم سرزمینی است که از دل تاریکخانه تاریخ سینما و تاریخ هنرهای تجسمی و تاریخ ادبیات ژاپن بیرون آمده. ژاپن او، ژاپن به سعی وس اندرسون است.

رباتها، نودلها، واسابی تند، سوشی، طنین تند محکم و افسونگر کلمه «آرگاتو» و بالاخره آن شکوفههای گیلاس، باشو، ایسّا و همه در دل افسون سکوت ژاپنی نشستهاند و مثل گربهای مرموز ناگهان ظاهر میشوند. شاید افسانههایی باشد که از آن خبر نداریم، حکایتهایی که میگویند هر شهر خوی حیوانی منحصربهفردی دارد؛ هر شهر به موشهایش یا کلاغهایش یا گوزنهای جنگلهایش شبیه است و شهر آخرین فیلم اندرسون، خلقوخوی گربههایش را دارد. در لحظه بیرحم است و ساکت و مگو و آماده خیز برداشتن. ولی این همان خلقوخوی فیلم اندرسون هم هست. لحظهای نمیشود از فیلم غافل شد و دقیقا این همان حالی است که در سفرها داریم. ما پیوسته مواظب کشفیم. در «هتل بزرگ بوداپست»، در «دارجلینگ لیمیتد»، و در این آخری -اتفاقا بیشتر از بقیه- باید چنگ بزنیم به کلمهها و به نگاه شخصیتها، وگرنه لحظهها مثل آبْ سریع از میان دستهایمان سر میخورند و دور میشوند و صحنهای دیگر جایشان را میگیرد. اندرسون همیشه راحت میبردمان به شهری دور، اما شهرهایش آسان نیستند. فرهنگ غریب و زبان ناآشنا؛ ما به مترجم و زیرنویس احتیاج داریم. حاشیهها و زیرمتن و ارجاعات در هر قاب با سرعت از مقابلمان میگذرند؛ مثل یک قطار سریعالسیر ژاپنی، و اتفاقا در صحنه بعد همه چیز خاکستر شده و دور میشود؛ مثل خاکستر مردهای که تازه سوزاندهاند. در جهان اندرسون یک جمله، یک نگاه، باید گویای جهانی پشت ذهن گویندهاش باشد. سگ ولگرد به آتاری میگوید: «من چوبی را که انداختی، برایت نمیارم چون تو صاحبمی، میارمش چون دلم برات میسوزه.» به اندازه یک پاراگراف حرف زده انگار. با تساهلی از جنس ذن. آتاری هم وقتی قرار است همه حرفهای دلش را به عمویش بزند، همه چیز را در سه خط، در یک هایکو به او میگوید: «چه اتفاقی برای بهترین دوست انسان افتاده؟ سقوط شکوفه بهار.»
و سقوط شکوفههای بهار یعنی مرگ زیبایی ژاپن.
ذات مینیمال دیالوگهای اندرسون، ذات سهخطیهای جادویی ژاپنی است. و هر قاب او، هر صحنه از فیلمش بر موجهای هوکوسایی سوار است؛ خیز برداشته و خروشان است و کفآلود است و میرود که موجی بسازد و جایی فرود بیاید و میآید. اینجاست که میشود دوباره تاکید کرد ژاپن وس اندرسون، بیشتر ژاپنی است از میان قابها و آموختههایش از سینما تا آنکه برآمده از فرهنگ ژاپنی باشد. اینجا هم با طنز همیشگیاش به سراغ مضمون فیلمش میرود. اندرسن بلد است مضمونهایش را دست بیندازد و آنچه را که جدی میگیرد، به دل چالشی بیندازد تا بتواند با انصاف تمام دیالوگهایی سرخوش راه بیندازد.
چه یک روباه شگفتانگیز و دارودستهاش باشند و چه سگها؛ در هر صورت حیوانها قرار است انسانها را شکست بدهند و رامشان کنند. به آدمها یاد بدهند که چطور باید حواسشان را جمع کنند. اینجا هم حیوانات آنارشیستهای زمانه خودشان هستند. به نظر میرسد که اندرسون برای نمایش و تکمیل نظام دیکتاتوریاش از همه رفتارهای نظامهای توتالیتر زمانه خودمان وام گرفته. نشانگان ریاستجمهوری جدید آمریکا، کمونیست چین، مافیای سیاه روسیه، خوفانگیز بودن کره شمالی، همه را میشود در «جزیره سگها» دید. رسانههای این نظامها به اندازه حاکمانشان طرف طعنه و انتقاد اندرسون هستند. تلویزیون برنامه زندهای را با بهانه نقص فنی قطع میکند. و نیروهای مسلح حکومت تنها هنگام حمله و سرکوب است که بهموقع و سروقت و دقیق حاضر میشوند، و البته برخلاف ادعاها و امکانات جدیدشان از چند سگ و یک کودک شکست میخورند. سگهای فیلم اندرسون همه خوباند. گاهی هم رامنشدنیاند، اما سگهای سربهراهی هستند. حتی جدی جدی نمیدانند چرا گاز میگیرند. میخواهند مطیع باشند. یک سپاه افسانهای که قرار است و باید علیه لشکر تاریکی بجنگد. و این شاید آن محل مکث در روبهرو شدن با فیلم تازه اندرسون باشد.
آتاری سامورایی کوچکی است که لباس خلبانی پوشیده. ترسی ندارد از اینکه میخی را چنان از سرش بیرون بیاورد که یک سامورایی شمشیر هاراکیری را. مصمم و سربازوار قدم برمیدارد، اما در عین حال احساسهای کوچکی دارد. یک مبارز واقعی است، همانقدر که یک سامورایی میتواند باشد و در عین حال اشکهایش از دلرحمی کودکانه میآیند. پسرک در اوایل فیلم اندرسون چندان جای مانور ندارد. در پیشزمینه خاندان کوبایاشی و تجمع سگها تعریف میشود. کمکم اندرسون او را نشانمان میدهد. مثل وقتی که بازیگوشیاش را در شهر بازی میبینیم. بهترین صحنهای است که در آن ذات کودکانه و مبارز آتاری به یک میزان و با قوت نشان داده شده است. میخواهد بازی کند و این بازی را با مبارزه به دست میآورد. اگر جسارت کنیم و بگوییم جزیره سگهای اندرسون، ترکیبی از منطق و جهان مبارزان کوروساوا و جهان چهارفصل اوزو است، آیا زیادهروی کردهایم؟
چیزهایی است که مثل یک داستان کوروساوایی قرار نیست از آنها سر دربیاوریم، مثل دلیل نفرت خاندان کوبایاشی از سگها. چقدر کشته شدن پدر و مادر آتاری مرموز است. نمیدانیم چرا کشته شدهاند؟ جریان تصادف چه بوده؟ هرچه باشد، تصادف و مرگ در خانوادههای سیاسی و بزرگ تاریخ علتها و عوامل غریبی داشته. و در عین حال مرگ پدر و مادر آتاری ما را یاد غم سیال فیلمهای ازو میاندازد. وجود سگ بادیگارد، سر رسیدن یک دوست و یک همراه است و مرگش تداعیکننده مرگ پدر و مادر آتاری. ما هم مانند آتاری از خودمان میپرسیم مرگ پدر و مادرش چقدر میتواند مثل مرگ سگش، مرگ عمدی بوده باشد؟


منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
نظر شما
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- از استعفای اعتراضی جعفر پناهی تا تقابل با هیاتمدیره؛ پشت پرده اختلافات صنفی سینماگران
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت
- فیلمـکنسرت «برندگان اسکار موسیقی» روی صحنه میرود
- معرفی برگزیدگان نوزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت»
- آکادمی داوری اعلام کرد؛ فهرست نامزدهای اولیه جوایز اسکار ۲۰۲۶/ نامزدی فیلمسازان ایرانی در دو بخش
- با رای منتقدان مجله IndieWire؛ آخرین ساخته جعفر پناهی در میان بهترینهای ۲۰۲۵
- شورای بازبینی فیلمهای سینمایی موافقت کرد؛ صدور پروانه نمایش برای پنج فیلم سینمایی
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- «پیکار با پیکر»؛ پیکری در پیکار
- «غریزه»؛ عشق پرشور نوجوانی، عبور از ممنوعهها
- رابطه ظرف و مظروف
- «محکوم»؛ آغازی برای پایان
- میراثِ کودکی
- بازیگر «پاریس تگزاس» در فیلم تازه نادر ساعیور
- اکران نسخه مرمت شده یکی از فیلمهای مهم داریوش مهرجویی
- این فیلم انعکاس واقعیتهای زندگی آدمهاست/ لیلا حاتمی: حواس کسی به «قاتل و وحشی» نیست
- «ارس، رود خروشان» روایت فاتحان شهرهای رفته بر باد است
- اکران و نقد نمایندهی کانادا در اسکار در سینما اندیشه
- نگاهی به مستند «زیر درخت لور»؛ بیانیهای هنری درباره شکلی از رنج جمعی
- «پیکار با پیکر»؛ وقتی که سخن هرودوت بهانه فیلم میشود
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- یک جایزه و دو تقدیر برای فیلمسازان ایرانی در جشنواره الیمپیای یونان





