تاریخ انتشار:1403/11/10 - 11:07 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 204964

سینماسینما، علی زرنگار

آقای سعید مستغاثی، عضو سابق شورای پروانه‌ی نمایشِ دولت سیزدهم مصاحبه‌ی شما با جناب کثیریان، خود گواهِ روشنی‌ست بر آنچه بر سینما و فرهنگ این سرزمین در دورانی که شما بر تختِ قدرت تکیه زده بودید رفته است.  دورانی تاریک که نتیجه‌ی آن را می‌توان در سرخوردگی فیلمسازان و کوچِ اهل قلم و هدر رفتن سرمایه‌های انسانی که تولید اندیشه می‌کردند به وضوح مشاهده کرد.

دورانی که آغازش با خط و نشان کشیدن وزیر اداره‌ی ارشاد آغاز شد و با خیل و سیل فیلم‌های به هدر رفته و خانه‌نشینی هنرمندان طرازِ اولِ این سرزمین به پایان رسید. نمی‌خواهم وارد مباحثه با شما در رابطه با «علت مرگ: نامعلوم» شوم، بیهوده است. راه به جایی نمی‌برد، اگر می‌بُرد همان سه سال پیش خود را مُکلَف به توضیح و توجیهی می‌دانستید.

اصولا برایم خیلی منصفانه نیست که با آدم بی‌میز و منصبِ امروز، که زمانی صاحبِ قدرت بوده مواجهه یا مناظره‌ای داشته باشم. من نامه‌ام را خطاب به شما در زمانی که قلمِ سرخِ قدرت در یک دستتان بود و تیغ ساطوریِ سانسورتان در دستِ دیگر، نوشته‌ام و منتشر کرده‌ام. اکنون برایم نبرد بی‌افتخاری‌ست، آن‌هم با شمایی که در یک گفتگوی ساده و منصفانه از پسِ خودتان و آبرویتان برنیامده‌اید.

واقعیتش را هم که بخواهید اصلاً جدل میان من و شما حالا دیگر اهمیتی ندارد، به قول نیما “آنکه غربال دارد از عقب کاروان می‌آید” اما مبتنی بر نقد و نظری که در رابطه با فیلمسازان برجسته‌ای همچون فیلمسازِ فقید داریوش مهرجویی آن‌هم در فیلم ستایش شده‌ی هامون گفتید و یا در رابطه با فیلمنامه‌ی استاد رخشان بنی‌اعتماد خواستم نکته‌ای را به یادتان بیاورم که شاید از خاطر برده‌اید و فکر می‌کنم که به کارتان بیاید:

جناب آقای سعید مستغاثی تخصص شما چیز دیگری‌ست. در حدود تخصصتان سخن بگویید. شما شرایط لازم را برای نظر دادن در رابطه با بزرگانی که سینمای این سرزمین دِین بزرگی به آنها دارد را نه داشته‌اید و نه خواهید داشت. نه آن زمان که مسئول بودید و نه حالا که معزولید‌. افتخار این سینما هرآنچه که هست محصول عرق‌ریزان روح این عزیزان بوده و هست، نه شمایانی که همواره نقشِ یک دیوار را بر سر راه فرهنگ این سرزمین ایفا کرده‌اید.

اینگونه نظر دادن و یکه تازی در میدانی که اسب رهوار می‌خواهد نه استر لنگان، پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن است. شما یک سانسورچی در دستگاه ارشاد این سرزمین بوده‌اید. این شغلی‌ست که آن را انتخاب کرده‌اید. پای شغلی که برگزیده‌اید بایستید. اگر می‌خواستید حرفتان در رابطه با سینما صائب باشد راه دیگری را باید در زندگی برمی‌گزیدید. راهی که رو به مقصدی دیگر دارد. رو به اندیشه و آگاهی.

راهی که شما برگزیدید ایستادن مقابل صاحبان اندیشه با تیغ سانسور و ممیزی‌ست. راهی که به گواه تاریخ رو به ناکجاست. خود را به تأمل در آینه مُدِقانه بنگرید، صادقانه بنگرید، یا هر گونه‌ای که واقعیتِ آنچه به راستی هستید را به شما بازنماید. اینگونه شاید در جبرانِ آنچه از تیغتان برمی‌آمدو فرونگذاشتید احساس شرمساری و پشیمانی که نه، دست کم اندکی سکوت کنید.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها