سینماسینما، سپیده ابرآویز
بوسه تلخ است. من، همین خود من، من نویسنده، تجربهی صد بارهی بوسهی تلخم.
بوسهای که طعم درد و خون و تهوع می دهد.
چه مهم است که پیش از این سال ها و سال ها از فیلم هایی که دیده ام نوشته ام .
گفته ام کارگردانی اش خوب است یا فیلم نامه اش سوراخ دار است یا تدوین اش چنان است و قاب بندی اش آن چنان.
این از آن نوشته ها نیست. نقد؟ نه نیست. یادداشت؟ نه نیست. تحلیل؟ نه.
این بار فقط یک حس است. حسی مثل بوسه.
یک رنج مشترک است. یک عقده گشایی. شاید هم زخمی است که با تماشای فیلم «پیاده» ساخته ی شکوفا کریمی دوباره سر باز کرده است. این یک درک وسیع از بوسه ای است که گم است گیج است. تلخ است و شاید هرگز شیرین نشود. شاید هم روزی شیرین شود که من نباشم …
بوسه در «پیاده» یک اسم است. اسم زنانه ی یک افغان، افغان و مهاجر.
نه افغان بودن در این جهان بد است، نه زن بودن و نه اسم بوسه داشتن. مهاجرت اما بد است و هیچ مهاجری نیست که در رفتنش سایهی اجبار نباشد.
مهاجرت یک رنج تمام ناشدنی است. قانونی باشد یا غیرقانونی. فرقی نمی کند. بوسه می تواند غیرقانونی باشد و من قانونی. در عمق قصه فرقی نمی کند. من، بوسه و تمام آنهایی که به این قصه تن داده اند از هر صبح تا انتهای هر شب هزار نقطه ی مشترک را با تمام جان تجربه می کنند. درست مثل هم. مو به مو و نعل به نعل.
آنجایی که مرد بوسه بیمه ندارد همان جایی است که من؛ همین من مهاجر، در یخ زده ی زمستان سر می خورم و کمرم آسیب می بیند. آنجایی است که من بیمه ندارم و مجبور می شوم با درمان های خانگی درد را آرام کنم. به جای عصا، با دسته ی یک زمین شور راه بروم و صدایش را درنیاورم که توان هزینه های معاینه و مداوا را نداشتم (و ندارم).
آنجایی که بوسه التماس می کند تا دل صاحب کارش را برای گرفتن پول درمان مردش راضی کند همان جایی است که مرد سیاه پوست جوان برای اینکه دستگیر نشود، زندانی نشود، اخراج نشود قد بلندش را جلوی قامت کوتاه پلیس تا می کند، روی زمین می نشیند و به زبان خودش با صدایی نازک، که انگار مخصوص آیین عجز است، التماس می کند. قامت مرد سیاه پوست انگار می شکند و این همان جایی است که من، همین من مهاجر پلیس، مردم و مرد سیاه پوست را تماشا می کنم. تماشا می کنم و می شکنم.
بوسه تمام راه ها را می رود.تمام راه که برای مهاجر معنا ندارد. مهاجر اصلا یکی دو راه بیشتر ندارد و انتخاب هایش هم مثل کوچش مجبور است. ناگزیر است.
آنجایی که بوسه تن می دهد به آنچه نباید بدهد ،در خودش مچاله می شود و گریه می کند، گریه اش من را چقدر یاد من می اندازد. یاد من که سال هاست از من دور افتاده ام. تن داده ام به اجبارهایی که هرگز از جنس من نبودهاند، نیستند.
گریه بوسه تمام آن مجبورهایی است که یک مهاجر آنها را زندگی می کند. صدای گریه بوسه من را یاد سکوت آن مرد عرب می اندازد که پلیس او را مثل یک جانی، مثل یک مجرم خطرناک، از مینی بوس مسافرکش با لگد بیرون می کشد. مرد هیچ نمی گوید. حتی یک کلمه. به پلیس نگاه می کند. هیچ نمی گوید. چقدر جنس سکوت مرد همجنس گریه ی بوسه است. من، همین من مهاجر کنار پنجره نشسته ام و استیصال و معصومیت را در چشمان ناچارش می بینم. در بغض مردانه ای که در صورتش جا می ماند. مرد انگار می شکند.من می شکنم. بوسه می شکند.
«پیاده» قصه ی مهاجرت است. قصه ای کوتاه. پر از سپیدنویسی هایی که یک مهاجر می تواند آن را بهتر از هر کسی ببیند، بخواند، حس کند.
قصه ای است که نویسنده اش (هاله مشتاقی نیا) زن است مهاجر هم نیست. کارگردانش (شکوفا کریمی) هم زن است و مهاجر هم نیست و حتی بازیگرش (مهراوه شریفی نیا) هم زن است و مهاجر نیست اما توانسته تمام معنای: «ای کاش وطن جای بهتری برای ماندن بود» را در چند دقیقه به من؛ همین من مهاجر یادآوری کند. معنایی که می تواند ترجیع بند لحظه های زیادی از زندگی یک مهاجر باشد. چه آن مهاجر بوسه باشد، افغان باشد، سیاه باشد، عرب باشد غیرقانونی باشد،، من باشد یا من نباشد.
این ترجیع بند تمام روزها و شب های یک مهاجر است.
ای کاش وطن جای بهتری برای ماندن بود
ای کاش و ای کاش.
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- نگاهی به فیلم سینمایی «بی سر و صدا»؛ چی شد که تو دیو شدی؟
- یادداشتی بر «یک تصادف ساده»/ جماعت! من دیگه حوصله ندارم
- «پیرپسر»؛ پیرمرد پرحاشیه
- «مفیستوفلس»؛ روایت ترسناک فاشیست تکثیرشده
- تازهترین نمایش مرتضی اسماعیل کاشی روی صحنه ایرانشهر
- درباره «کیک محبوب من»؛ در رو وا نمیکنم، نه در رو وا نمیکنم
- ارکستر باشکوه/ نگاهی به نمایش «انسان، اسب: پنجاه، پنجاه»
- دستام بوی خون میده!/ نگاهی به نمایش «انسان/اسب، پنجاه/پنجاه»
- کارِ دشوارِ ویران کردن انسان/ یادداشتی درباره نمایش «پنجاه –پنجاه»
پربازدیدترین ها
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- مقایسه فیلمنامه «کوچک جنگلی» تقوایی با سریال افخمی/ از پژوهشِ روایتمحور تا روایتِ موردپسند صداوسیما
- داستان پرسر و صدای «بیسر و صدا»
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- از استعفای اعتراضی جعفر پناهی تا تقابل با هیاتمدیره؛ پشت پرده اختلافات صنفی سینماگران
- تحلیل روانکاوانه فیلم «دوستداشتنی»؛ این رابطه دوست داشتنی نیست
- نمایش «برادران کارامازوف»؛ وفادار به روح اثر نه کالبد
- درباره کامران فانی و ترجمهای ناب/ مرغ دریاییِ فانی
- فیلم کوتاه «شامیر» نامزد بهترین فیلمبرداری جشنواره امریکایی شد
- درمان از نگاهی دیگر؛ وقتی سرطان، بازیگر صحنه زندگی میشود
- گاو خشمگین ۴۵ ساله شد
- «زیر درخت لور»؛ تصویری از انزوا و شکاف عاطفی
- «جستوجو در تنگنا»؛ انگار این همه چیزی باشد که از شهر و دیوارهایش به میراث بردهایم
- حمید طالقانی درگذشت
- فیلمـکنسرت «برندگان اسکار موسیقی» روی صحنه میرود
- معرفی برگزیدگان نوزدهمین جشنواره بینالمللی «سینماحقیقت»
- آکادمی داوری اعلام کرد؛ فهرست نامزدهای اولیه جوایز اسکار ۲۰۲۶/ نامزدی فیلمسازان ایرانی در دو بخش
- با رای منتقدان مجله IndieWire؛ آخرین ساخته جعفر پناهی در میان بهترینهای ۲۰۲۵
- شورای بازبینی فیلمهای سینمایی موافقت کرد؛ صدور پروانه نمایش برای پنج فیلم سینمایی
- نقش و جایگاه چهرهپردازی در سینمای ایران
- «پیکار با پیکر»؛ پیکری در پیکار
- «غریزه»؛ عشق پرشور نوجوانی، عبور از ممنوعهها
- رابطه ظرف و مظروف
- «محکوم»؛ آغازی برای پایان
- میراثِ کودکی
- بازیگر «پاریس تگزاس» در فیلم تازه نادر ساعیور
- اکران نسخه مرمت شده یکی از فیلمهای مهم داریوش مهرجویی
- این فیلم انعکاس واقعیتهای زندگی آدمهاست/ لیلا حاتمی: حواس کسی به «قاتل و وحشی» نیست
- «ارس، رود خروشان» روایت فاتحان شهرهای رفته بر باد است
- اکران و نقد نمایندهی کانادا در اسکار در سینما اندیشه
- نگاهی به مستند «زیر درخت لور»؛ بیانیهای هنری درباره شکلی از رنج جمعی
- «پیکار با پیکر»؛ وقتی که سخن هرودوت بهانه فیلم میشود
- آیا رونالدو وارد دنیای «سریع و خشمگین» میشود؟/ دیزل: ما برای او نقشی نوشتیم
- یک جایزه و دو تقدیر برای فیلمسازان ایرانی در جشنواره الیمپیای یونان





