تاریخ انتشار:1395/09/29 - 13:51 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 36057

سعید ذهنیزمانی وقتی اشتباهی در صحنه اتفاق می‌افتاد؛ می‌گفتند اشکال ندارد، دوبله درست‌اش می‌کند و این روزها این ملات شده موسیقی.

به گزارش سینماسینما، وقتی رویداد دراماتیک فیلم حرفی برای گفتن ندارد یا به عبارتی فیلم خوب نشده؛ تنها گزینه روی میزِ تهیه‌کننده؛ استفاده از آهنگ پاپ می‌شود. استفاده از خوانندگانی که در دنیای خود مشهور اما در دنیای فیلم بیگانه به‌نظر می‌رسند. و وقتی کلیپ‌های موسیقایی بی‌توجه به بافت اثر در قالب فیلم گنجانده می‌شوند تنها خیالِ تهیه‌کننده را بابت فروش فیلم راحت می‌کند. در همین رابطه با سعید ذهنی درباره جایگاه موسیقی در فیلم گفتگویی انجام شده است.

سعید ذهنی؛ کارگردان، آهنگساز، مدرس دانشگاه است. آهنگسازی برای نمایش‌هایی چون زیبا‌ترین گل‌های قالی؛ خاکستان؛ میقات؛ پرومته؛ سست زنجیر؛ افسانه فردا؛ دایره گچی قفقازی؛ مجلس سیاوش‌خوانی؛ تقصیر و ۳۲ دقیقه از ماجرا؛ رستاخیز عشق و عشقه و نیز ساخت موسیقی برای بیش از ۲۴ فیلم بلند و ۲۰ سریال و مجموعه تلویزیونی ازجمله تجربه‌های اوست.

سال‌ها از عمر سینمای ایران و حضور موسیقی در این سینما می‌گذرد اما هنو آثار انگشت‌شماری به اصل هویتی جایگاه موسیقی در سینما وفادار بوده‌اند. چرا؟

قبل از اینکه بگویم موسیقی چه جایگاهی در سینمای ایران دارد؛ اول باید نگاه کنیم و ببینیم وضع سینما چگونه است. در میان آثار سینمایی؛ تعداد انگشت‌شماری در نگاه، فرم و پرداخت به جمع‌بندی‌های هنری سینما وفادار هستند و به همان‌ میزان موسیقی خوب فیلم هم تولید نمی‌شود. در بحث کارگردانی، بازیگری و فیلمنامه‌نویسی شاید سینمای ما در دنیا مطرح شده باشد که این امر به دلیل وجود استعدادهای درخشان در این زمینه بود اما در بحث موزیک؛ هیچ اتفاقی برای سینمای ایران در سطح بین‌المللی نیفتاده و هرگز ندیده‌ایم موسیقی فیلم ایرانی در جایگاه بین‌المللی مورد تقدیر قرار بگیرد.

دلیلش چیست؟ وقتی فیلم ایرانی در دنیا مطرح شده؛ چرا موسیقی فیلم نتوانسته خودنمایی کند؟

این مسئله را از چند جهت بررسی می‌کنیم؛ یکی اینکه باید ببینیم توقع و خواسته‌های کارگردان ما از موسیقی چیست؟ چون درنهایت کارگردان است که تعیین می‌کند نیروی متخصص یعنی موسیقی چه کار باید بکند. این قضیه در تمام ادوار سینمایی ما وجود داشته و شما شاهد هستید که بیشترین استفاده‌ای که از موسیقی و کارکرد آن در سینما شده؛ تاثیرگذاری‌های آنی، عاطفی و احساسی‌ست که به این روال می‌گویند تشدید عواطف. مثلاً در یک سکانس غم‌انگیز تبعاً موسیقی نقش تشدیدکننده در بیان احساس دارد.

یکی دیگر از کاربردهای موسیقی برجسته و پررنگ‌تر کردن روند دراماتیک فیلم است که فقط یکی از کارکردهای موسیقی است. متاسفانه ۹۸ درصد کارها به همین سمت می‌رود. بعضی وقت‌ها نیز آنقدر زمان و شدت موسیقی زیاد است که همه را منزجر می‌کند. اگر بخواهیم به جایگاه موسیقی کشور نگاهی بیندازیم موسیقی سینمای ایران بسیار از استانداردهای جهانی دور است چون کارگردان‌های ما با موسیقی آشنا نیستند و به همین جهت کارکردهای عمیق موسیقی را نمی‌شناسند. گویی چیزهایی را اسم‌وار شنیده‌اند و همان را از آهنگساز می‌خواهند. در طرف دیگر قضیه هم مشکل آهنگسازان هستند.

آیا ما به معنای درست بین‌المللی، آهنگساز فیلم داریم؟

اگر ما می‌خواهیم آهنگساز فیلم داشته باشیم و موسیقی فیلم رشد کند باید متخصصانی تربیت کنیم که بتوانند در سطح بین‌المللی و در عمق موسیقی سیطره داشته باشند. در سال‌های پیش نفرات محدودی بوده‌اند که از هنرستان موسیقی تا آکادمی موسیقی را خیلی درست و منطقی طی کرده و براساس معیارهای شخصی و علاقه‌ای خود به موسیقی فیلم گرایش پیدا کردند، به صورت تجربی با فیلم‌ها جلو آمدند و بعضی اوقات کارهای زیبایی از آنها شنیده شد اما ماندگار نشدند. در این زمینه می‌توان احمد پژمان، لوریس چکناواریان، آقای واققی و… را مثال زد. آنها جریان‌ساز موسیقی فیلم در ایران بودند اما هیچ‌وقت ماندگار نشدند. برای اینکه در تمام دنیا برای دانشجویان موسیقی گرایش تخصصی موسیقی فیلم وجود دارد. شما دانشجو می‌شوید و آهنگسازی می‌کنید تا بتوانید گرایش به آهنگسازی فیلم را دنبال کنید بعضی از واحدهای درسی آنها شامل فیلمنامه‌خوانی، اصول کارگردانی سینمایی، نقد و بررسی داستان، تحلیل سریال‌ها و … است. آنها از زاویه‌های مختلف کاملاً دراماتیک به موسیقی فیلم نگاه می‌کنند؛ آن وقت است که باعث کسب علم موسیقی فیلم توسط آهنگساز می‌شوند. در جمع‌بندی کلی ما در موسیقی وضعیت بسامانی نداریم برای اینکه معمولاً و عمدتاً استفاده از موسیقی فیلم خیلی سطحی و ساده‌انگارانه بوده است.

فضای حاکم در تم اکثر فیلم‌های این روزها اجتماعی‌ست. نوع نگاه و پرداخت به موسیقی در اینگونه فیلم‌ها چگونه پیش می‌رود؟

به سینمای اجتماعی به گونه‌های مختلف می‌توان نگاه کرد اما در غالب موارد فضا، فضای رئالیستی است یعنی سراغ برون‌گرایی‌های آنچنانی، دوگانه‌گرایی‌ها و چیزهای دیگری که در محدوده واقعیت نیست؛ نمی‌رویم. معمولاً در سینمای اجتماعی شاکله رئالیستی فضا باعث روابط عادی، طبیعی و واقعی بین آدم‌ها می‌شود. طبیعتاً موسیقی نیز در این فیلم‌ها باید از همین فضا پیروی کند. ما نمی‌توانیم دنبال فضای واقعی باشیم و آن وقت سراغ فضاهای فانتزی و غیررئالیستی برویم. موسیقی سعی می کند همراه با قصه و در خدمت فیلم جلو برود.

یعنی اگر فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان؛ موسیقی بدانند در شخصیت‌پردازی و تولید جهش قابل توجهی خواهند داشت؟

الزاماً کارگردان سینما و فیلمنامه‌نویس سینما نباید موزیسین باشند و لازم نیست ساز بزنند یا با تئوری‌های موسیقی آشنا باشند ولی وقتی یک کارگردان می‌خواهد فیلم خوبی بسازد اما به قوانین نور آشنا نیست؛ باید نورپرداز استخدام کند. همه اینها عوامل متخصصی هستند که در خدمت کارگردان‌اند. کارگردان باید بداند این عناصر در فیلمنامه و کارگردانی چه جایگاهی دارند؟ وقتی فیلمنامه‌نویس نداند مسلماً به آن تسلط پیدا نمی‌کند. از آن طرف کارگردان در مرحله اجرا نمی‌تواند کار خاصی انجام دهد.

من حدود ۱۸ سال در دانشگاه‌های موسیقی درس داده‌ام و همیشه به شاگردان می‌گفتم تخصص خود را مشخص کنند. ازجمله درس‌هایی که در فضای آکادمیک سینمایی باید گنجانده شود؛ کارکرد دراماتیک موسیقی است. آنها باید بدانند موسیقی چه کارهایی می‌کند. به عنوان مثال بسیاری از کارگردان‌های سینما و تلویزیون وقتی آهنگساز؛ آهنگی را می‌سازد؛ می‌گویند مثلاً این آهنگ ریتمش تند است. این جمله در موسیقی بسیار بی‌معنی است. ریتم تند و کند ندارد، ریتم کسب میزان است سه‌چهارم، سه چهارم است اما چیزی که مدنظر این کارگردان است تمپو است. تمپو همان سرعتی است که ریتم اجرا می‌شود. بیشتر کارگردان‌های ما با این اصطلاحات مهم آشنا نیستند. اگر یک کارگردان سینما موسیقی را بشناسد و با کارکردهای آن در فیلم آشنا باشد؛ کارهای بزرگی می‌تواند بکند.

به‌نظر می‌رسد در بیشتر موارد در سینمای ایران از موسیقی پاپ بی‌مورد و بی‌جهت استفاده می‌شود؟

این بحث به شکل فاجعه‌بار در تلویزیون وجود دارد و با دُز کمرنگ‌تر در سینما. اگر شما فیلمی مانند تایتانیک را درنظر بگیرید که موزیک متن بسیار زیبایی دارد و درنهایت یک فیلم سانتی‌مانتالیسم و رمانتیک می‌بینیم در کنار همه اینها یک ترانه جاودانه هم می‌سازد که خانم سلندیون آن را می‌خواند که منجر می‌شود همه نسخه‌های آن فروش کند. این آهنگ به خودی خود بازخورد جهانی دارد و در تمام جشنواره‌های دنیا جایزه می‌گیرد. اما ببینید شکلی که ما از آهنگ استفاده می‌کنیم؛ چگونه است. آنقدر در سینما گرفتاری و نگرانی برگشت پول وجود دارد که بیشتر مواقع سازوکار هنری مورد غفلا قرار می‌گیرد چون بیشتر تهیه‌کنندگانِ سینمای ما از بخش بازار و پارچه‌فروشی آمده‌اند.

یعنی تهیه‌کننده‌ها به وجه هنری کار بها نمی‌دهند؟

تهیه‌کننده می‌گوید اسم خواننده در انتهای کار از همه بزرگتر درج شود. این یعنی چه؟! یعنی فیلم آنقدر بی‌بضاعت است که به ضرب صدای آقای فلانی باید فروش کند. این یک توهین به کارگردان و سایر عوامل سینمایی‌ست. خواندن ترانه پاپ باید سازوکار اصولی برای خودش داشته باشد. مثلاً در یک کار جنبه موزیکال پیدا می‌کند؛ یا وقتی می‌خواهد جنبه‌های رمانتیک داشته باشد و از ترانه برای سکانس‌های حسی استفاده کند یا هر موضوع دیگری اما قانونش این است که آهنگساز؛ سازبندی کل فیلم و تم اصلی کار را چیده باشد. همین آدم ترانه آخر کار را هم اجرا می‌کند که حتماً مبتنی بر فضا و تم اصلی فیلم است.

در بیشتر موارد کارگردان اصلا از فضای موسیقی اطلاعی ندارند و تنها تهیه‌کننده است که به واسطه ارتباط با مافیا؛ به یک خواننده پاپ معرفی می‌شود. منطق انتخاب خواننده در فیلم‌ها و سریال‌ها فقط همین است. بعد ما در فلان روزنامه؛ طرح شکوائیه و درد دل می‌کنیم و از شانس بد ما همین آقا می‌شود رئیس تلویزیون و ما دو سال بیکار می‌شویم. زمانی وقتی اشتباهی در صحنه اتفاق می‌افتاد؛ می‌گفتند اشکال ندارد، دوبله درست‌اش می‌کند و این روزها این ملات شده موسیقی. من خودم سر صحنه یک فیلم دیدم که قهرمان فیلم داشت کج راه می‌رفت. دستیار می‌پرسد؛ بد راه نمی‌رود؟ کارگردان می‌گوید نه با موسیقی درست می‌شود. من به کارگردان گفتم مگر من ارتوپدم؟

آهنگ پاپ هم همینطور است کاملا‌ً در جهت ماست‌مالی فیلم استفاده می‌شود تا اگر فیلم نفروخت؛ به بهانه چهار تا ترانه‌ای که در کار خوانده می‌شود؛ فروش آن تضمین شود.

برخی اوقات ترانه‌های بی‌موردی در فیلم گنجانده می‌شود که حتی با محتوای فیلم ربط ندارد. جریان چیست؟

علت اصلی آن بی‌سوادی‌ست. وقتی تهیه‌کننده برای صحبت کردن و حتی نظر دادن درباره فیلم بعد از خوردن کباب کوبیده با بوی پیاز که از دهانش به مشام می‌رسد؛ خلال دندان بر لب می‌گذارد و می‌گوید؛ فیلم موسیقی‌خورش زیاده…. نتیجه این می‌شود که شما می‌گویید. اصلا یکی از دلایل کم‌کاری من هم همین است که زیر بار هر رفتار و اتفاقی نمی‌روم.

یعنی آهنگساز در چالش‌ همیشگی با تهیه‌کننده است؟

صددرصد چالش دارند وقتی عوامل مختلف سینما که موسیقی هم به هرحال شامل آن می‌شود؛ راضی به یکسری از حرف‌ها و موقعیت‌های نادرست هستند؛ سینما وضعش از این بهتر نمی‌شود. در مراحل صداگذاری، تهیه‌کننده می‌ایستد و مدام می‌خواهد فضاها را پرکند. این وسط اعتنایی به روند دراماتیک فیلم نمی‌شود. بارها شده به کارگردان‌ها گفته‌ام که نیازی به گذاشتن موسیقی در برخی سکانس‌ها نیست چون رویداد دراماتیک خوب پرداخت شده اما اینجاست که تهیه‌کننده از جمله «بذار آقا؛ موسیقی‌خورش زیاده…!» استفاده می‌کند.

به‌نظرتان موسیقی مکمل است یا حفره‌ پرکن؟

در سینمای موزیکال کارکرد موسیقی بسیار متفاوت است. بسیاری وقت‌ها در فیلم‌های موزیکال موسیقی جای خیلی از عوامل را می‌گیرد و متن تبدیل به شعر یا ترانه می‌شود. گفتمان می‌شود آواز و در این ژانر از سینما تاثیر موسیقی و تصویری داراماتیکی ۵۰-۵۰ می‌شود. اما در سینمای معمول اول اینکه موسیقی می‌تواند نباشد و اگر می‌خواهد باشد باید در کارکرد درست خود قرار بگیرد. اگر موسیقی فقط جنبه تزئینی به خود بگیرد؛ مخاطبی که از سینما بیرون می‌آید فقط یک چیزهایی از موسیقی یادش می‌ماند و چیزی از فیلم نفهمیده.

آیا موسیقی امروز سینمای ایران تحلیل درستی از مسائل اجتماعی و روانی دارد؟

سوال بسیار خوبی است. در وهله اول موسیقی خود یک مدیوم هنری مستقل است. موسیقی به تنهایی می‌تواند حرف بزند، فلسفه بگوید، شعر بگوید، عاشقانه بگوید، تقدس کند یا کلاً سرگرم‌کننده باشد. اینها مستقلاً‌ در موسیقی وجود دارند اما صحبت ما اینجا در رابطه با موسیقی فیلم است. موسیقی فیلم کاملاً دراختیار اثر سینمایی است.

در این جایگاه موسیقی وسیله‌ای در خدمت کارکرد کلی دراماتیک فیلم است نه اثری مستقل بنابراین هرقدر ساختار فیلم درست‌تر باشد و هرقدر انتخاب و نوع نگاه کارگردان نسبت به این ساختار درست‌تر باشد؛ آهنگساز متخصص هم با راهنمایی‌های کارگردان و با تکیه بر علم خود می‌تواند کار ارزشمندتری ارائه دهد.

منبع: ایلنا

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها