تاریخ انتشار:1403/04/17 - 20:26 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 198388

سینماسینما: جرمی لی رنر، موسیقی‌دان و ترانه‌سرای آمریکایی است. او حرفه خود را با حضور در فیلم‌های مستقل ازجمله «جفری دامر» (۲۰۰۲) شروع کرد.

رنر، نقش‌های مکملی را در فیلم‌هایی ازجمله «سوات» (۲۰۰۳) و «۲۸ هفته بعد» (۲۰۰۷) به‌دست‌آورد. او نامزدی‌های جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در «مهلکه» (۲۰۰۸) و جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای «بازی در شهر» (۲۰۱۰) را داشته ‌است.

این بازیگر همچنین فیلم‌هایی چون «هاکای»، «چه می‌شود اگر»، «هانسل و گرتل: شکارچیان جادوگر»، «استودیو مارول: افسانه‌ها»، «سگ‌های قطبی»، «انتقام‌جویان»، «انتقام‌جویان: پایان بازی» و‌ «مأموریت غیرممکن: پروتکل شبح» را در کارنامه هنری خود دارد. رنر در سریال «شهردار کینگزتاون»، نقش مایک را ایفا می‌کند. داستان این سریال داستان خانواده قدرتمند مک‌لاسکی را حکایت می‌کند که از کارگزاران قدرت در کینگزتاونِ میشیگان هستند؛ جایی که صنعت زندان‌بانی تنها تجارتی محسوب می‌شود که روزبه‌روز در حال رونق‌گرفتن و رشد کردن است. این سریال با پرداختن به مضامین نژادپرستی سیستماتیک، فساد و نابرابری، نگاه روشنی به آنهایی می‌اندازد که در تلاش هستند تا نظم و عدالت را به شهری بازگردانند که هیچ‌کدام از این‌ها را ندارد.

جرمی رنر، سال گذشته با تصادفی که با ماشین برف‌روبی داشت جراحات شدیدی دید و مدت‌ها دوران بهبودش طول کشید. بالاخره بازیگر نقش شهردار چند هفته پیش اعلام کرد که به‌رغم ترس‌هایش، آماده بازگشت به کار است. اولین قسمت فصل سوم سریال در دوم ژوئن نمایش داده شد و بازگشت جرمی رنر به سریال چیزی جز یک پیروزی پس از تصادفی مرگبار نبود. فیلمبرداری فصل سوم این سریال بعد از وقفه‌ای طولانی به‌خاطر مصدومیت رنر کار خود را آغاز کرد.

پایان فصل دوم سریال با تیراندازی و بستری شدن مادر مایک مک‌لاسکی در بیمارستان و انفجار قایق بادبانی میلو شرور به پایان می‌رسد و در قسمت اول فصل سوم شاهد این هستیم که تنش‌ها با وقوع تراژدی در کینگزتاون بالا گرفته است و در همین حال چهره‌ جدیدی از اوباش روسی در شهر سروکله‌شان پیدا می‌شود.  کولیدر با جرمی رنر، بازیگر نقش شهردار در سریال «شهردار کینگزتاون» درباره روند بازی در این سریال و اینکه چه شد که پذیرفت در آن ایفای‌نقش کند، صحبت کرده است.

*‌آیا بازی کردن شخصیتی با لایه‌های به‌ظاهر بی‌پایان برای کشف کردن، جایی که هرچقدر هم عمیق می‌شوید هرگز به لایه نهایی نمی‌رسید، چالش‌برانگیز است یا لذت‌بخش‌؟

به‌نظرم بیشتر جالب است. همیشه چیزی وجود دارد که بخواهی کشف‌اش کنی. شما این کار را در زمان واقعی با مخاطبان انجام می‌دهید که این نکته جذاب آن است؛ زیرا چیزهای زیادی برای کاوش وجود دارد و همیشه کارهای بیشتری است که باید انجام دهید. این‌طور است که بعد از کشف یک لایه با خودت می‌گویی: «چه اتفاقی خواهد افتاد؟» شاید مخاطبان مدتی از این‌شکل از داستان‌سرایی عقب بمانند، اما بعد به آن می‌رسند و می‌گویند: «خب، لعنتی، حالا چه اتفاقی می‌افتد؟»، سپس ممکن است حتی از شخصیت اصلی هم پیشی بگیرند. این همیشه یکی از چالش‌هاست. نوشتن از آنجا شروع می‌شود، سپس شما یک بازیگر عالی دارید که به پشتیبانی از همه آن داستان‌سرایی کمک و آن را به یک تجربه ارزشمند تبدیل می‌کند.

*‌احساس می‌کنید که چقدر شخصیت شهردار را بهتر می‌شناسید؟ فکر می‌کنید او را حالا بهتر از زمانی که شروع کردید، می‌شناسید؟

قطعاً همین‌طور است. تو کم‌کم درباره جهان داستان و پیشینه شخصیت‌ها یاد می‌گیری. همچنین شناخت شخصیت به شما اعتمادبه‌نفس واقعی می‌دهد تا آن را خوب در بیاوری. خوب است که اطلاعات داستان را بدانید و اینکه چطور آنها را به چالش بکشی. چیزهای زیادی است که باید درباره‌اش یاد بگیری، از کوتاه‌گویی دیالوگ‌های زندان و اینکه همه این چیزها چه معنایی دارد، زیرا خیلی فی‌البداهه و عامیانه است. فهمیدن این چیزها در ابتدا سخت است و ممکن است مخاطب کمی عقب بیفتد. اما هرقدر ما آن را بفهمیم و نشان دهیم، بعد فهم چیزی که درباره‌اش داریم صحبت می‌کنیم، آسان‌تر‌ می‌شود.

تیلور شرایدن باور دارد، این‌گونه است که حقیقت را بدون ایجاد محدودیت بیان می‌کنیم. هر جزئیاتی که در فیلم هست، هدفی دارد. ما روی سکانس مرگ به دلیلی تمرکز می‌کنیم؛ چراکه آن بخشی از دنیایی است که به تصویر می‌کشیم. شما آن را فقط ماست‌مالی نمی‌کنید. در اتاقی می‌نشینی و تماشایش می‌کنی و کل فرآیندِ یک‌چیز را نشان می‌دهی. همین‌هاست که شما را در دنیای فیلم غوطه‌ور می‌کند. نوشته تیلور شرایدن بی‌تعارف صادقانه، گاهی پرتنش، ناراحت‌کننده و حتی طنزآمیز است؛ اما همیشه جسورانه است.

*‌وقتی کسی مثل تیلور شرایدن که اعتماد شما را جلب کرده است، اگر پروژه دیگری به شما پیشنهاد دهد، فوراً قبول می‌کنید یا اینکه می‌خواهید قبل از انجام آن را بخوانید؟ آیا می‌خواهید حداقل وانمود کنید که اول آن را می‌خوانید تا فکر نکند خیلی مشتاقید؟ چطور در موردش قضاوت می‌کنید؟

این در مورد درک سریع داستان است. وقتی درباره‌اش سوالی داشته باشی، او به‌سرعت با جزئیات درباره داستان توضیح می‌دهد و تصویر واضحی را ترسیم می‌کند. من سبک نوشتن‌اش را خوب می‌شناسم. به‌عنوان یک دوست، خیلی خوب او را می‌شناسم، ضمن اینکه باهم کار کرده‌ایم. بدون خواندن یک کلمه، به او اعتماد کردم و پذیرفتم. او از انتظارات من برای این پروژه فراتر رفته است.

*‌یکی از شخصیت‌های این فیلم چیزی می‌گوید و از زمانی که این فیلم را تماشا کردم واقعاً در ذهنم مانده است. او می‌گوید: «متولد می‌شوی، رنج می‌کشی، می‌میری»، که به‌نظر می‌رسد یک جمله مناسب است، به‌خصوص در شهری که اساساً توسط یک زندان احاطه شده است. آیا این فضایی از کل سریال را ارائه می‌دهد؟

به‌نوعی بله. اگر کور باشی، رنج و مرگ را تجربه می‌کنی. تیلور این اظهارنظر یک خطی را در تمام نوشته‌هایش درباره رنج دارد. رنج‌کشیدن چیز خوبی است. او معتقد است که رنج، چه از طریق شخصیت‌ها و چه از طریق اعمال، می‌تواند منجر به تغییر دیدگاه برای مخاطب شود. در اینجاست که موضوعات شروع به برجسته‌شدن می‌کنند. اگر همه ما در حال تکرار کار بیهوده‌ای هستیم و در وضعیتی نامطمئن، این موضوعی است که می‌توانست موضوعی تکراری در سریال باشد. اما در کنار آن سریال به برخی مسائل اجتماعی، نژادپرستی و نابرابری‌های مختلف که در سیستم زندان رخ می‌دهد حمله می‌کند. چیزهای مختلف زیادی وجود خواهد داشت که در سراسر این موضوعات لایه‌بندی می‌شود، سپس راه‌حل‌هایی برای آنها ارائه می‌شود.

‌*«شهردار کینگزتاون» داستانی است که در آن استمرار را می‌بینید؟ آیا درباره اینکه چطور می‌توانید به کشف این شخصیت و این خانواده در این شهر ادامه دهید، مکالماتی داشته‌اید؟

بله. تیلور همه آن‌ها را در ذهنش دارد. او کسی است که مسئول آن سفر است. مطمئنم که هفت فصل آن را در ذهنش دارد. این چطور پیش می‌رود، نمی‌دانم. اما بله. ما در طول زمان درباره موضوعات مختلف و وارد کردن  شخصیت‌های جدید و داستان‌های متفاوت به سریال صحبت کردیم. اما فعلاً باید این فصلی که در آن هستیم را تمام کنیم و این چیزی است که اکنون باید بر آن تمرکز کرد.

*‌شما این تجارت خانوادگی را چطور می‌بینید؟ آیا مایک مک‌لاسکی را به‌عنوان یک مجرم می‌بینید؟ آیا خودش هم باور دارد که خط قرمزی وجود دارد که او هرگز از آن عبور نخواهد کرد یا اینکه این خط مبهم می‌شود؟

این مرکز به‌عنوان یک مرکز خدمات، به‌عنوان مدافع زندانیان شروع می‌شود اما همچنین نیازمند درک سایر نقش‌ها و سیستم زندان است و پیچیدگی‌های زندان و حبس را روشن می‌کند. این سریال به بررسی طیف‌های مختلف خاکستری می‌پردازد و هیچ‌چیز سیاه و سفید نیست. قدرت و تأثیر شخصیت اصلی از تجربه و ارتباطات او در داخل سیستم زندان نشأت می‌گیرد. او روابط با زندانیان، رهبران و نگهبانان را برای حفظ صلح دنبال می‌کند، اما خطوط بین درست و غلط می‌تواند محو شود و یک تجربه تماشایی هیجان‌انگیز ایجاد کند.

عکس: جرمی رنر، بازیگر نقش شهردار در سریال شهردار کینگزتاون

منبع: روزنامه هم‌میهن

ترجمه: زینب کاظم‏‌خواه

منبع: کولیدر

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

 

آخرین ها