«رویاهای دم صبح» آخرین مستند مهرداد اسکویی است. مستندی درباره دختران نوجوان کانون اصلاح و تربیت. او دو سال از عمرش را صرف ساخت این مستند کرده و آنطور که خودش میگوید میخواهد با به تصویر کشیدن قصه دخترانی که اسمهایشان مثل خودشان عجیب است. اینها نامهایی است که خودشان برای خودشان انتخاب کردهاند: «حسرت»، «خاطره»، «هیچکس»، «سمیه» و… نگاه مردم جامعه را به آنها تغییر دهد. میخواهد پرسشهایی را در ذهن مخاطبانش ایجاد کند و این پرسشها به تغییر دیدگاهی منجر شود، با این امید که بعدها جامعه نگاه متفاوتی به دختران و زنان آسیبدیده و مسایل آنها داشته باشد. این مستند اجتماعی شرایط و واقعیت زندگی این دختران را عمیق و تکان دهنده به تصویر کشیده است.
مستند «رویاهای دم صبح» در جشنواره فیلم فجر سی و چهارم و جشنواره بین المللی برلین نمایش داده شدو درخشید.از اسکویی درباره دغدغههایش در این فیلم که قرار است خردادماه سال آینده در گروه «هنر و تجربه» اکران شود، پرسیدیم.
– خوب است با این سوال گفت وگو را در مورد فیلم«رویاهای دم صبح» شروع کنیم. در قسمتی از فیلمتان از «هیچکس»، یکی از شخصیتهای فیلم میپرسید چرا روز اولی که گفتم من یک دختر دارم، تو ناراحت شدی؟ او با بغض پاسخ داد چون میدانم که دختر شما در ناز و نعمت زندگی میکند و ما در گند و کثافت زندگی میکنیم. در آن لحظه چه احساسی داشتید؟
– خجالت کشیدم، عذرخواهی هم کردم.
– اصلا فکر میکردید که چنین پاسخی بدهد؟
– فکرش را هم نمیکردم چنین جوابی بدهد. همه آنها در جواب سوالات من پاسخهای تکان دهندهای میدادند. آنها بسیار عمیق زندگی میکنند، شاید در زندگی ما هفته به هفته اتفاق عجیبی رخ دهد، اما در زندگی آنها لحظه به لحظه اتفاقات متفاوتی رخ میدهد. برای اینکه گرسنه نمانند، مورد هجوم و حمله قرار نگیرند، تحقیر نشوند، عاطفهشان خرد نشود. کانون خانوادگی ندارند، همیشه تنها هستند و هیچ آغوش یا غذای گرمی انتظارشان را نمیکشد. با ساختن این فیلم نمیخواستم مخاطب میلیاردی پیدا کنم، اگر این فیلم بتواند روی ذهن افراد کمی هم تاثیر بگذارد و به تدریج این تاثیر گسترش پیدا کند، من به هدفم رسیدهام.
– شما پیش از ساخت مستند بلند سینمایی «رویاهای دم صبح»، دو مستند دیگر درباره پسران نوجوان کانون اصلاح و تربیت ساخته بودید، در حالی که به گفته خودتان قرار بود از همان ابتدا مستندی درباره دختران کانون بسازید که شرایطش فراهم نشد. از آن زمان تاکنون هفت سال میگذرد، این همه پافشاری از دغدغه شما میآید یا علت دیگری دارد؟
– من به عنوان فیلمساز مستند به سوال ذهنی مخاطبانم اهمیت میدهم و البته سوالاتی که سوالات من هم هست. سوالاتی درباره نحوه زیست آدمها، پیچیدگیهای روحی و درونی انسانها و… . مثلا شما میخواهید بدانید نوجوانانی که در کانون اصلاح و تربیت زندگی میکنند و به نوعی در این کانون دوران حبس را میگذارنند، چه شرایطی را تحمل میکنند؟چه درونیاتی دارند و یا اینکه ارتباطشان با همدیگر چگونه است. اما سوال دیگری که من در جستجوی پاسخ آن بودم، این بود که ما به عنوان یک شهروند چقدر در اتفاقاتی که برای این نوجوانان میافتد، نقش داریم؟ چه مسئولیتی نسبت به آنان بر روی دوش ما هست. در همان سال اولی که میخواستم فیلم اول را بسازم، متوجه شدم که بخشی در کانون اصلاح و تربیت تهران برای نگهداری دختران وجود دارد و همیشه این مکان برای من مثل یک راز بود. به این فکر میکردم که این دختران چه رویاها، آرزوها و یا کابوسهایی دارند؟ همه این سوالات بیجواب دائما ذهن مرا خراش میداد. میخواستم بدانم که آنجا چه اتفاقی در حال رخ دادن است. از همان موقع درگیر این شدم که دلم میخواهد درباره این دختران فیلم بسازم.
- بعد از ساخت قسمت دوم به فکر ساخت فیلمی درباره دختران کانون اصلاح و تربیت افتادید؟
بله، بعد از ساخت فیلم و قبل از ساخت فیلم دوم بود که به فکر ساخت فیلمی درباره دختران کانون افتادم. ماجرا از آنجایی شروع شد که یکی از مسئولان سازمان زندانها از من پرسید چرا فیلمی درباره دختران کانون ما نمیسازی، آنها بچههای خوب و باهوشی هستند و اصلا آنطوری نیستند که مردم دربارهشان فکر میکنند. به او گفتم، یکی از آرزوهای من این است که فیلمی دراین باره بسازم، اما میدانم که دریافت مجوز ساخت چنین فیلمی بسیار سخت است. چند سال بعد زمانی که فیلم اول و دومم دیده شدند، مسئولان به من اعتماد کردند و مجددا به من اجازه فیلم برداری دادند. فکر میکنم از این بابت آدم خوششناسی بودم که توانستم مدتی با این دختران کار کنم و فیلم را بسازم.
- چه مدت به شما اجازه فیلمبرداری داده شد؟
زمان ساخت اولین فیلمم، «روزهای بیتقویم» فقط ده روز به من اجازه فیلمبرداری را دادند، برای فیلم دوم دو هفته اجازه دادند که ما ۱۲روز فیلمبرداری کردیم و برای «رویاهای دمصبح» سه ماه اجازه فیلمبرداری داده شد که ۲۰ روز در دو ماه را فیلمبرداری کردم. فکر میکنم برای همین این فیلم از بقیهی فیلمهایم بلندتر شد.
- چه کاری انجام دادید تا اعتماد دخترانی که جلوی دوربین شما داستان زندگیشان را گفتند، جلب کنید؟
من از خودم برای آنها گفتم، با هم درد و دل کردیم. آنها هم رفته رفته از خودشان گفتند. من به آنها احترام گذاشتم و حریم و حرمتشان را رعایت کردم. وقتی اعتماد بین ما شکل گرفت، آنها خودشان بسیاری از مسائل را برای من تعریف کردند. من به آنها توضیح دادم که از آنها چه انتظاری دارم و چطور باید با هم تعامل کنیم. از روز اول از آنها خواستم که من و تمام گروهم را «دایی» صدا کنند. همین موضوع باعث شد این دختران که به شدت آسیب دیده هستند، دوستی عمیقتر و واقعیتری را با ما شروع کنند. تمام تلاشم را کردم تا آنها احساس امنیت کنند و همین احساس امنیت باعث شد آنها حتی در جلساتی که گفت وگو بدون دوربین انجام میشد، مسائلی را بگویند که تاکنون به کسی نگفته بودند. حتی در برخی موارد به جرمهایی در جلوی دوربین من اعتراف می کردند که میتوانست برایشان بسیار بد شود. مثلا یکبار یکی از دختران جلوی دوربین گفت پدرش را با ۴۵ ضربه چاقو کشته است. اما من از این صحنهها استفاده نکردم. زمانی که آنها میخواستند با من درد و دل کنند، همکاران گروه را به اتاق کار میفرستادم و صبر میکردم تا آنها حرفهایشان را بزنند. چندین بار دستیارم بهم گوشزد کرد که از فیلمبرداری عقب افتاده ایم اما من به او گفتم این پروسه اعتمادسازی و انسانی کار ماست. من دو فیلم قبلیام را هم به آنها نشان دادم و برایشان توضیح دادم که قرار نیست این فیلم در تلویزیون دیده شود. بلکه فقط در دانشگاهها، جشنواره ها و اکرانهای محدود دیده خواهد شد.
فیلمهای اجتماعی همیشه با حساسیتهای بسیاری مواجه بودهاند، به خصوص فیلمهایی که به آسیبهای اجتماعی زنان میپردازند. شما برای ساخت این فیلم با خط قرمزهایی روبرو بودید؟
صادقانه بگویم، واقعا سخت بود. از زمانی که وارد کانون میشدیم تمام موبایلها و دوربینهایمان را باید تحویل میدادیم، اما چون پیش از این دو فیلم در اینباره ساخته بودم مسئولان کانون اصلاح و تربیت یا زندانها هیچخط قرمزی برایم نگذاشتند چون میدانستند که من به شرایط و ضوابط آگاه هستم. زمانی که تازه فیلم اول را درباره پسران میساختم، واقعا رعایت این خط قرمزها سخت بود، ولی به آرامی ما به احساس اطمینان دو طرفه ای رسیدیم و خط قرمزهای کلی برایم کاملا مشخص شدند. با این حال حتی تا همین حالا بعضیها ممکن است بپرسند این فیلمها برای چه ساخته میشوند؟
خودتان به این سوال چه جوابی میدهید؟ این فیلم به غیر از اعتباری که برای شما به عنوان فیلمساز میآورد و جوایز احتمالی که میتواند کسب کند، چه آوردهای به همراه دارد؟
گاهی به جایی میرسید که دیگر دغدغه جایزه گرفتن یا دیده شدن را ندارید. بهترین جایزه برایم این است که مردم فیلم را ببینند و فکر میکنم حضور فیلم«رویاهای دم صبح» در چند جشنواره داخلی و خارجی فقط میتواند توجه را بیشتر جلب کند. بله، ممکن است فیلمم در یک جشنواره بهترین فیلم شود و در جشنواره دیگری کنار چند فیلم دیگر بدرخشد اما همه این اتفاقات به صورت کلی به این اندازه مهم نیست که فیلم چه تاثیری میتواند بر جامعه پیرامونی یا آدمها بگذارد، حتی روی خود فیلمساز. من به عنوان فیلمسازی که از اواخر پاییز ۹۲ درگیر ساخت این فیلم شدم و تا همین اواخر در حال تدوینش بودم، در این سفر بازیگرانم را همراهی میکردم و در کنار آنها تغییر میکردم و بزرگتر میشدم. مخصوصا که سیستم کلی زندگی من این گونه است که هر شب میمیرم و هر صبح دوباره متولد میشوم، حالا در نظر بگیرید آدمی شبیه به من دو ماه درگیر دختران نوجوانی شود که پر از قصه، درد و پیچیدگی هستند. اینها به نظرم بسیار پر اهمیتتر از این است که فیلم دیده شود یا نشود، جایزه بگیرد یا نگیرد. صادقانه بگویم من برای دوتا جایزه یا تشویق دیگران دو سال از عمرم را به پای فیلمی نمیگذارم. به نظر من ما همیشه در دو جهت حرکت میکنیم؛ اول از همه برای تکامل درونی خودمان و بعد به خاطر آدمهایی که پیرامون ما زندگی میکنند. دلم می خواهد هم خودم با فیلمسازی رشد کنم و هم به رشد آدمهای دیگر کمک کنم. سینما یکی از مهمترین ابزار برای به رشد رساندن و تحول درونی انسانهاست. بنابراین فکر میکنم اگر این فیلم بتواند از نظر درونی به رشد عاطفی و ذهنی من و آدمهای پیرامونم کمک کند، من جوابم را گرفتهام.
صحنه ای در فیلم بود که روحانی کانون اصلاح و تربیت نشسته و دختران کانون از او سوالات مذهبی میکنند که در واقع جرمهایی است که خودشان انجام داده اند. سمیه میپرسد چطور میشود اگر پدری، فرزندش را بکشد او را قصاص نمیکنند چون او صاحب اختیار فرزندش است، اما اگر فرزندی پدرش را بکشد، او را قصاص میکنند؟ یا «هیچکس» میپرسد چرا چون پدر و مادرش با هم دوست بوده اند و او هیچ انتخابی در به دنیا آمدنش نداشته است، او را حرامزاده میخوانند. اما ما از زبان روحانی هیچ پاسخی نمیشنویم. آیا عمدا خواستید این تعلیق را در ذهن مخاطبتان ایجاد کنید و این سوالات را بیجواب بگذارید؟
آنها سوالات سختی میپرسیدند. مثلا «هیچکس» در همان صحنه پرسید چرا همه اگر بخواهند برای خدا جنسیت قائل شوند، فکر میکنند خدا مرد است. چرا هیچکس فکر نمیکند که خدا میتواند زن باشد. روحانی به سوالات آنها جواب میداد، اما او بیشتر پاسخهای کلی میداد و مرد مهربانی بود و بیشتر به درد و دلهای بچهها گوش میکرد. یعنی بیشتر از اینکه صحبت کند، میشنید. دختران کانون هم او را بسیار دوست داشتند، چون میگفتند او سنگ صبورمان است و ما میتوانیم تمام حرفهای خودمان را به او بزنیم. اما من ترجیح دادم که جواب کلی که به آنها داده میشد در فیلم نباشد، بیشتر دوست داشتم این صحنه گفت و گو را تصویر کنم.
چه کاری انجام میدهید که درگیر سوژههایتان نشوید؟ منظورم این است که نحوه کارتان طوری است که با شخصیتها زندگی میکنید، چه کاری انجام میدهید که بعد از تمام شدن فیلم درگیر زندگی آنها نشوید.
قبل از هر چیز کانون اصلاح و تربیت شرایطی داشت که باید آن را میپذیرفتم، آنها به من گفتند که بعد از فیلمبرداری به هیچعنوان نباید با این بچهها ارتباطی داشته باشید. نه آنها بتوانند به شما زنگ بزنند و نه شما حقدارید به آنها زنگ بزنید. من این قانون را رعایت کردم. حتی بعد از این فیلم یکی از این بچهها و مادرش توانستند شماره دفتر من را پیدا کند و چند بار تماس گرفتند؛ و میخواستند با من صحبت کنند. اما من به مدیر کانون دختران زنگ زدم و آنها را در جریان گذاشتم. آنها گفتند به هیچوجه ورود نکنید و شمارهها را به مددکارهای ما بدهید. تا نه به لحاظ عاطفی برای آن بچه و خانوادهاش پیش بیاید و نه برای شما و خانوادهتان پیش بیاید. وقتیکه فیلمبرداریم تمام شد من چند بار به آن سر زدم، واقعیت این است که ما به لحاظ عاطفی خیلی به هم نزدیک شده بودیم و همین نزدیکی مرا درگیر آنها میکرد، مثل دختر خودم نسبت به آنها احساس مسئولیت میکردم. واقعا کافی است که شما بیرون بیایید و درگیر یکی از آنها شوید؛ حتی اگر بخواهید نجاتشان دهید، هم نمیتوانید. به خاطر اینکه اینقدر زندگی آنها پیچیده است که نمیتوانید درگیر نجات دادن آنها بشوید. البته از روز اول به آنها هم گفتم که به هیچوجه نمیتوانم خارج از آنجا با آنها در ارتباط باشم. این بچهها در داخل کانون کنترل میشوند و قرص میخورند تا آرام شوند. اما خارج از این محیط آنها عضو باندها و مافیاهای سرقت و اعتیاد هستند که ارتباط داشتن با این دختران باعث میشود به زندگی هر دو طرف آسیب وارد شود. من فکر میکنم بیشتر از اینکه من بتوانم به یکی از آنها کمک مستقیم کنم، این فیلم میتواند به جامعه کمک کند که پیشگیری کند از شرایطی که بچهها به این جاها برسند.
قبلا در یکی از گفتوگوهایتان اشاره کرده بودید که این فیلم را در جواب سوالی که در ذهنتان داشتید، ساختید. اینکه چرا این دختران به کانون اصلاح و تربیت میروند، به نظر خودتان جواب کاملی به این سوال در فیلمتان دادهاید؟
از نظر خودم، هیچ جوابی برای هیچ چیز ندادم. اصولاً برای من پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است؛ و من فقط پرسش دارم. زیست من در این جهان هستی پرسش بزرگی است. من کی هستم؟ چی هستم؟ چه کاره هستم؟ به کدام سؤال میخواهم جواب دهم؟ یک آدمی هستم که میآیم، میخورم، میپوشم، خوش میگذرانم، آدمها را شاد میکنم و بعدازاین دنیا میروم؟ فقط همین است؟ اگر این است که من این زندگی را دوست ندارم. اگر من نتوانم برای خودم یک نقش تعیین کننده تعریف کنم، این زندگی را دوست ندارم. آدمها نقشهای مختلفی برای خودشان تعریف میکنند: یکی میخواهد خیلی ثروتمند شود، یکی میخواهد مصلح اجتماعی شود یکی میخواهد لذت ببرد، یک نفر دیگر میخواهد قهرمان مد شود یا قهرمان ورزشی. هر کسی یک مسیری را برای خودش تعریف میکند. من دلم نمیخواهد که فیلم بازی کنم، میدانم که این مسیری را که انتخاب کردهام شاید مسیر غلطی است به خاطر اینکه نه پول دارد، نه شهرت دارد، نه آدم ها شما را میبینند، نه اینقدر بهبه و چهچه میکنند. دو سال زندگیات را میگذاری برای یک فیلم هفتاد هشتاد دقیقهای که معلوم نیست چه کسی خواهد خرید؟ چه کسی خواهد دید؟ این به لحاظ صنعت سینما اتفاق عجیبی نیست. پس کمی باید دیوانه باشید و یا آدم عجیب غریبی باشید که به این سمت میآیید، مستندسازها اینطوری هستند؛ یعنی شما هیچ مستندساز معروف پولداری نمیبینید؛ اما آدمهای بسیار باهوشی هستند، آدمهای بامطالعه، کسانی که روانشانسی و جامعه شناسی میدانند، جامعه را میشناسند. مطالعه روی خودشان دارند. همه اینها نشاندهنده این است که اگر این آدمها وارد فضای دیگری شوند میتوانند آدم موفقی شوند، اما آنها آگاهانه این مسیر را انتخاب کردهاند یا انتخاب شدهاند. شما در موارد بسیاری میبینید که مستندسازهای خوب دنیا فیلم های داستانی خوبی میتوانند بسازنند. چون آنها میزانسن بلد هستند، میتوانند با شخصیتها کار کنند و ترکیب نور؛ لنز و دوربین را همه را میدانند. خیلی از مستندسازهای موفق امروز دنیا مثل «اینیاریتو» را ببینید نحوه کار دوربین او را ببینید، نحوه برخورد با موضوع را ببینید. مخصوصاً فیلمهای قبلیاش را مثلاً ۲۱ گرم را ببنید. سینمای مستند خیلی روی زبان سینما تاثیرمی گذارد.
در قسمتی از فیلم شخصیت «هیچکس» به یکی از بچه ها میگوید کاش دایی مهرداد بیاید و از وضعیت خانوادههای ما فیلم بگیرد. هیچوقت به این موضوع فکر نکردید که از آن سمت به این ماجرا نگاه کنید؟
این سه گانه برای من تمام شد. قرار نبود همه چیز را عین به عین به تماشاگر نشان دهم، میخواستم فضای زندگی آنها از بین صحبتهای بچه ها ترسیم شود و مخاطب خودش آن را در ذهنش بسازد.
یعنی دیگر نمیخواهید درباره آسیبهای زنان فیلم بسازید؟
مسائل کودکان، نوجوانان و زنان جزء دغدغههای همیشگی من بوده است. من پیش از این مستندهایی در مورد خودکشی زنان جنوب در جزیره قشم، زن ماهیگیر در جزیره هنگام و در بندر انزلی ساختهام و این دغدغه تمام نمی شود.
منبع: مجله زنان و زندگی
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- در شب «مهرداد اسکویی» چه گذشت؟
- داوری مهرداد اسکویی در جشنواره مستند میلنیوم
- انتشار کتاب صوتی «هرگز نیفت» پاتریشیا مک کورمیک با صدای مینا عبدی
- داوران ایرانی بخش بینالملل جشنواره کودک معرفی شدند
- «نان مقدس» در رقابت اصلی «زاگرب داکس»
- به شخصیتهای فیلمتان نزدیک شوید/ توصیههای «مهرداد اسکویی» درباره مستندسازی
- مهرداد اسکویی داور جشنواره مستند زاگرب شد
- جایزه بهترین فیلم معناگرای جشنواره فیلم داکا به «سایههای بیخورشید» رسید
- گفتوگو با مهرداد اسکویی/ خارجیها اسناد تصویری ایران را جمع میکنند و میخرند و میبرند
- تجربههای مهرداد اسکویی در نزدیک شدن به شخصیتها/ تماشاگر باید کاشف باشد
- جایزه بهترین فیلم بین الملل جشنواره اتریشی برای «سایههای بیخورشید»
- یک جایزه بینالمللی دیگر برای مستند «سایههای بیخورشید»
- یادبود خسرو سینایی؛ مهرداد اسکویی و علی لقمانی(۳)/ بنیاد خسرو سینایی تاسیس شود
- مهرداد اسکویی: منوچهر طیاب جانش را برای این کهن بوم و بر گذاشت/ همیشه رخت سفر بر تن داشت
- مهرداد اسکویی: سینایی از «قطار زمستانی» که سخن میگفت امید در جانش شعله میکشید
نظر شما
پربازدیدترین ها
- وقتی زن تبدیل به «ناموس» میشود/ نگاهی به فیلم «خورشید آن ماه»
- چهره تلخ عشق یک سویه/ نگاهی به فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
آخرین ها
- حضورهای بین المللی فیلم کوتاه تامینا
- گلدن گلوب اعلام کرد؛ وایولا دیویس جایزه سیسیل بی دمیل ۲۰۲۵ را میگیرد
- درباره «قهوه پدری»؛ قهوه بیمزه پدری
- «کارون – اهواز» در راه مصر
- اختتامیه جشنواره «دیدار» ۱۷ دی برگزار خواهد شد
- اختصاص سینماسینما/ سه فیلم ایرانی در جشنواره فیلمهای برتر سال ۲۰۲۴ مجله تله راما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «مجمع کاردینالها»؛ موفقیت غیرمنتظره در گیشه و جذب مخاطبان مسنتر
- مدیر شبکه نسیم توضیح داد؛ مهران مدیری، جنابخان، فرزاد حسنی و چند برنامه دیگر
- تاکید بر سمزدایی از سینما و جشنواره فجر/ علیرضا شجاع نوری: ادغام جشنوارهی ملی و جهانی فجر سیاسیکاری بود
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ جادوی «شرور»؛ داستانی از دوستی، تفاوتها و مبارزه با تبعیض
- برای پخش در سال ۲۰۲۵؛ پسر شاهرخ خان برای نتفلیکس سریال میسازد
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ «گلادیاتور ۲»؛ بازگشتی باشکوه به کُلُسیوم و سنت حماسههای سینمایی
- اعلام نامزدهای چهلمین دوره جوایز انجمن بینالمللی مستند/ محصول مشترک ایران و انگلیس در شاخه بهترین مستند کوتاه
- اصغر افضلی و انیمیشن «رابینهود» در تازهترین قسمت «صداهای ابریشمی»
- جایزه جشنواره آمریکایی به پگاه آهنگرانی رسید
- چهل و سومین جشنواره فیلم فجر؛ از فرصت ثبت نام فیلمها تا داوری عوامل بخش نگاه نو
- نمایش بچه / گزارش تصویری
- اهمیت «باغ کیانوش» در سینمای کمدی زدهی این روزها
- برای بازی در فیلم «ماریا»؛ نخل صحرای پالم اسپرینگز به آنجلینا جولی اهدا میشود
- اکران فیلم علی زرنگار از اواخر آذر؛ «علت مرگ: نامعلوم» رفع توقیف شد
- مانور آمادگی همراه اول برای رویارویی با بحران؛ تمرینی برای پایداری ارتباطات
- بررسی هزینه و درآمد تولیدات ۳ سال اخیر؛ حساب کتاب فارابی جور است؟
- در اولین روزهای اکران بینالمللی؛ «گلادیاتور۲»، ۸۷ میلیون دلار فروخت
- اعضای شورای سیاستگذاری جشنواره فیلم فجر معرفی شدند
- نامزدی ۲ جایزه آمریکایی برای «دوربین فرانسوی»
- «شهر خاموش» بهترین فیلم جشنواره نوستالژیا شد
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش