تاریخ انتشار:۱۳۹۴/۱۱/۱۸ - ۱۸:۴۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 11330
مهدی فخیم زاده (۲۲)از مهدی فخیم زاده در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر تقدیر شد. به این بهانه گفت و گویی کوتاه و متفاوت با او انجام داده ایم.
  

از سینما چه می خواهید؟

من چیزی نمی خواهم. سینما از ما چیزی می خواهد. سینما قصد اول من نبود من از تاتر شروع کردم. ما به اینجا نه پی حشمت و جاه آمدیم، از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم.

حالا سینما از شما چه می خواهد؟

همه چیزمان را. تمام زندگی مان را. تمام زندگی مان را پر کرده

سینما به شما چه داده؟

شاید چیزی نداده ولی زندگی من را اشغال کرده. راهی جز این ندارم.

سینما چه چیزی را از شما گرفته؟

همه چیز را.

بهترین لحظه ای که در سینما تجربه کردید؟

لحظه خاصی نبوده. من در یک دوره ای از تاتر سرخورده شدم. یک نمایشنامه ای در اداره تاتر با بچه ها کار می کردیم، سنگ و سرنا که آقای فراهانی نوشته بود و خانم پرتوی کار می کرد. نتوانستم با آنها کار کنم. طی یک روند خودم را توی سینما انداختم. رضا میرلوحی می خواست تپلی را بسازد. از من هم خواست بازی کنم. اولش گفتم نه. من تاتری ام و می خواهم تئاتر کار کنم. ولی بعد رفتم و افتادم توی سینما. اما در تئاتر لحظه ای که مرحوم سمندریان به من در نمایش “کرگدن” یک نقش اساسی داد و جلوی انتظامی و نصیریان و صیاد  بازی کردم از بهترین لحظات کاری ام بود. کرگدن سه تا نقش اصلی داشت که ژان و برانژه و دودار بودند وسمندریان،  دودار را به من داد. یک پیس بزرگ که ۸۰ تا نقش داشت. اما در سینما اتفاق خاصی نیفتاد. من آمدم و نقش کوتاهی در تپلی بازی کردم. اصلا روز اول گفتم بازی نمی کنم، کار من نیست. می گفتم؛ این کارگردان نمی گذارد بازی کنیم. تا شروع میکنیم می گوید کات. کات دیگر چیست، بگذار بازی مان را بکنیم. چون من تئاتر خوانده بودم.

میرلوحی کجا شما را دید و انتخاب کرد؟ در تئاتر؟

ما در دانشکده تئاتر کار می کردیم. میرلوحی دانشجو نبود ولی می آمد. با مرتضی وعقیلی و دیگران دوست بود. آنجا آشنا شدیم.

بدترین لحظه ای که در سینما تجربه کردید؟

بدترین لحظه ای که تا حالا داشتم فوت حمید سمندیان بود. در خانه نشسته بودم که پیامکش آمد. در جریان بیماری سمندریان هم نبودم. من کم در زندگی ام گریه کردم ولی آن روز نتوانستم خودم را کنترل کنم و اشک ریختم.  چنان فریادی کشیدم که غیر معمول بود.

شادترین و غم انگیزترین خاطره در سالهای فعالیت؟

اینقدر سینما با دلهره همراه است که خاطره خوب کمتر یاد آدم می ماند. ولی چرا بگذار این را بگویم. باز شدن خانه سینما یکی از بهترین خاطرات من است. وقتی ما توی حیاط خانه سینما ایستاده بودیم و آقای ایوبی همراه عزت الله انتظامی وارد خانه شدند خیلی لحظه خوبی بود. بهترین لحظه ای بود که تجربه کردم. بالاخره بعد از دوسال که دیگر امیدی نداشتیم و دائم بازی مان می دادند، لحظه باز شدن خانه خیلی لحظه خوبی بود.
بستن خانه سینما هم بدترین خاطره برایم بود. همه به هم ریخته بودند. حالا نه که بگوییم خانه سینما خیلی کار می کند، بلکه به یک نماد بدل شده بود که ممکن بود در پی آن اتفاقات دیگری هم بیفتد.

از چه چیز در سینما دلخورید؟

از همین زدوبند و باندبازی که در سینما حاکم است.

چه چیز سینما شما را می ترساند؟

من معمولا از چیزی نمی ترسم.

چرا؟ چون رزمی کارید؟

نه همیشه آماده ام اتفاقات بد بیفتد. چون خیلی به سینما اعتماد ندارم، هر کاری که شروع می کنم همیشه منتظرم به تعطیلی بکشد!

چه چیز سینما خوشحالتان می کند؟

وقتی می بینم یک فیلمی با استقبال مواجه می شود و برایش صف می کشند. چون سینما با نفس تماشاچی زنده است. به خصوص فیلم هایی که بدون کمک دولت با سرمایه خصوصی ساخته می شوند.

شما معمولا پروژه های سخت کار می کنید، انرژی کار سخت سینما را از کجا می آورید؟

من آدم با استعدادی نیستم ولی معمولا آدم جان سختی هستم. من سر سریال “ولایت عشق” با ضربه اسب، پایم شکست ولی برای آنکه کار متوقف نشود به کسی نگفتم. گچ هم نگرفتم. پانزده روز تمام پایم را از چکمه  بیرون نیاوردم که کسی نفهمد.

تا حالا از اینکه در سینما فعالیت می کنید پشیمان شده اید؟

نه اصلا. سینما زن زشت بداخلاقیست که ما دوستش داریم. خودکرده را تدبیر نیست.

اگر در سینمای خارج از ایران بودید بازهم همین حس را داشتید؟

من فضای سینمای آنها را نمی شناسم ولی اخیرا که کتاب خاطرات رومن پولانسکی را می خواندم دیدم که چقدر چیزهایی که می گوید به سینمای ما نزدیک است. چقدر مسایل مشترک داریم.

  سینما برای شما چه رنگی است؟

قرمز. چون همه اش در وضعیت خطر قرار دارد. همه اش هم فدایی می گیرد. گاهی می بینم بعضی بچه های جوان این حرفه را ساده می بینند و به خاطرپول و شهرت و چیزهای وارد می شوند، دلم می سوزد. چون می دانم که این حرفه چقدر خطرناک است و چقدر دزد است و ممکن است سال های زیادی ازعمرتان تباه شود.

یک آرزوی سینمایی بکنید.

آرزو می کنم سینمای ما تبدیل به صنعت سرگرمی ساز برای مردم تبدیل شود و ما دوباره جلوی سینماها صف ببینیم. سینما به رسمیت شناخته شود.

حسرتتان در سینما چیست؟

همیشه حسرت می خورم که در دهه ۶۰ ما می توانستیم زیربناهای سینمایمان را بسازیم ولی نساختیم. به جایش به تولید فیلم خوب بسنده کردیم. آن موقع این امکان بود ولی نکردیم. آن فرصت سوخت. تمام هم و غم مسوولین صرف ساختن فیلم خوب شد به جای ساختن سینمای خوب.

بهترین دوستتان در سینما کیست؟

نگویم بهتر است.

بهترین دوستتان بیرون سینما کیست؟

حسن فخیم زاده برادرم. و البته همسرم.

در سینما دشمن هم دارید؟ کم یا زیاد؟

یکی از اشکالات سینما این است که دوست و دشمن قابل تشخیص نیست. دوستان امروز دشمنان فردا هستند و دشمنان امروز دوستان فردا. دائما به هم تبدیل می شوند. نه دوست دائمی وجود دارد و نه دشمن دائمی. ذات این حرفه اینطور است و مختص ایران هم نیست. همه جا همینطور است.

از چه چیز سینما خیلی خوشتان میاید؟

از تنوعش. هر فیلم و سریالی که  کار می کنید یک دنیای تازه است؛ آدم های تازه، یک کار جدید. سینما به تکرار نمی افتد.

از چه چیز سینما خیلی بدتان میاید؟

از اینکه همه مان در ظاهر یک طوریم و در باطن جور دیگر. همه نقاب دارند و این اذیتم می کند.

جلوی دوربین حال بهتری دارید یا پشت دوربین؟

پشت دوربین راحت ترم. هنوز جلوی دوربین به شدت ترس اضطراب دارم. همین اواخر سر کار افخمی(آذر، شهدخت…) روز اول می خواستم کار را ول کنم. می گفتم کار من نیست.

با تلویزیون راحت ترید یا با سینما؟

با تلویزیون.  اکرانش عادلانه تر است. من چون همیشه دوست دارم با مخاطب عام ارتباط داشته باشم، تلویزیون را ترجیح می دهم. مخاطب عام راحت کار را می بیند. شما نمی توانید خودتان را پشت مخاطب خاص پنهان کنی.

شهرت خوبی هایش بیشتر است یا بدی هایش؟

صادقانه بگویم که آن وقت ها که ما با تئاتر شروع کردیم برای بازیگر تئاتر شهرتی وجود نداشت. یعنی جذبه شهرت نبود که مرا به سمت این کار کشاند. به همین خاطر الان باعث انزوای من شده است. قبل ترها پیاده روی می کردم، دوست داشتم بروم مردم را نگاه کنم ولی حالا نه. اتفاقا چند روز پیش رضا کیانیان داشت تعریف می کرد که با مترو رفت و آمد می کند. گفتم جطور این کار را می کنی؟ با مردم چه میکنی؟ عکس وامضا و… گفت خلاصه از بعضی ها عذرخواهی می کنم و با بعضی هم عکس می گیرم. ولی من اصلا جرات نمی کنم سوار مترو بشوم. شهرت باعث انزوای من شده.

اولین فیلمی که در سینما دیدید؟ و درچه سالی؟

۸، ۹ سالم بود. در سینما تئاتر جهان نزدیک پاچنار و گلوبندک یک فیلمی دیدم که چیزی از آن یادم نیست. فقط یادم هست که یکی آواز می خواند و یک آهو گریه می کرد. حسن آقا برادرم مرا برده بود سینما.

اگر قرار باشد همین حالا از یک نفر تشکر کنید او کیست؟  

حمید سمندریان. اولین استادم او بود.

در سینما به چه کسی یا کسانی مدیونید؟

به مهندس حیدریان. که سر سریال ولایت عشق خیلی پای ما ایستاد.

این که تلویزیون است. در سینما چه؟

حکایت امیرتیمور است. گفتند چه کسی تورا به اینجا رساند؟ گفت خودم. من هم در سینما واقعا همینطور بودم. با سخت کوشی خودم بالا آمدم.

نام معلم کلاس اول دبستان؟

اصلا یادم نیست. آخر من اینقدر شیطان بودم که به این جاها نمی رسد.

پس حتما معلمتان اسم شما یادش مانده! همان که خیلی شیطان بود.

بله شاید.

اگر قرار باشد فقط یکنفر درباره شما در این کتاب حرف بزند، ترجیح می دهید آن یکنفر چه کسی باشد؟

برادرم و همسرم.

فکر کردم اسم آقای میرباقری را می آورید.

نه من و داوود از نظر روحیه خیلی به هم نزدیکیم. اما رفت و امد به منزل و دفتر همدیگر نداریم. او هم مثل خودم منزوی است.

کلمه ای که دوست ندارید بشنوید؟

تاجایی که می شود سعی می کنم “نه” نشوم.

با ارزش ترین سرمایه زندگی تان چیست؟

پشتکار زیادی دارم. گاهی خودم از خودم می ترسم . خیلی به کاری که شروع کنم گیر می دهم.

چه چیزهایی را بیشتر از سینما دوست دارید؟

سینما را از همه چیز بیشتر دوست دارم. اسمش شاید دوست داشتن نباشد. جن زدگی، تسخیر شدن کلمات بهتری است.

نقشی که بیشتر از همه دوست دارید؟

اوایل انقلاب فیلمی بازی کردم به نام میراث من جنون. آن را خیلی دوست دارم.

عکسی که بیشتر از همه دوست دارید؟

از عکس گرفتن خوشم نمی آید. از کودکی هم تک و توک نگه داشته ام.

یک کتاب خواندنی توصیه کنید

خوشبختانه عادت کتاب برای من همچنان باقی است. این اواخر آثار ژرژ سیمون ترجمه عباس آقایی را خواندم. الان دارم کتاب جزیره سرگردانی مرحوم دانشور را می خوانم. قبلش یکی از آثار همینگوی را مطالعه کردم؛ درباره خاطرات جوانی اش در پاریس. یک خاطره نویسی  خواندنی است.

یک جمله درباره رویا تیموریان بگویید

خانم تیموریان هنرپیشه با قدرت  و باوقاری است.

یک جمله درباره محمدمهدی دادگو بگویید

بسیارآدم باشخصیتی است. از مدیران دهه ۶۰ سینما.

یک جمله درباره رضا کیانیان بگویید

خیلی هنرپیشه پرقدرتی است . هردو ما از شاگردان آقای سمندریان بودیم. رضا “کمان نقش” هایش بلند است به این معنا که نقش های متنوع و مناسبی بازی می کند

اگر از شما بخواهند یک نفر را برای بزرگداشت سال آینده معرفی کنید، او کیست؟

رویا نونهالی

منبع: کتاب بزرگداشت مهدی فخیم زاده در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر. گفت و گو: کیوان کثیریان

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها