تاریخ انتشار:1403/09/20 - 11:24 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 203156

سینماسینما، مترجم: امیر سلیمانی؛

«کاوه دانشمند»، فیلمساز، تمام تمرکز خود را بر راز نامطبوعی می‌گذارد که در کانون این درام آفتاب‌خورده‌ی خانوادگی قرار دارد.

«سندروم تابستان بی‌پایان» ساخته‌ی کاوه دانشمند، همچون یک درام چخوفی پیش می‌رود. ماجرا در یک خانه روستایی دل‌انگیز می‌گذرد؛ جایی که خانواده‌ای چهارنفره آخرین روزهای کاهلانه‌ی تابستان را سپری می‌کنند. اما با یک اتهام نجواگونه، نگاه مادر به تصویر آرمانی از عزیزانش در آستانه فروپاشی قرار می‌گیرد. فیلم با تصاویری غرق در نورهای درخشان تابستانی آغاز می‌شود و به‌سوی پایانی تاریک و درهم‌تنیده پیش می‌رود. این درام خانوادگی، هر چه جلوتر می‌رود، بیش از پیش ناآرام می‌شود و آن راز نامطبوع در مرکز ماجرا همچون سمی عمل می‌کند. حتی حلزونی خانگی که در پس‌زمینه پرسه می‌زند، همچون «تفنگ چخوف» در انتظار لحظه مناسب است.

دلفین (با بازی سوفی کولون) ظاهراً دارای یک خانواده ایده‌آل است. او که یک فعال حقوق بشر است و حتی در تعطیلات تابستانی‌اش هم از شرکت در تماس‌های تصویری مهم برای دفاع از ارزش‌های خانوادگی غافل نمی‌ماند، سال‌هاست با آنتوان (ماتئو کاپلی) ازدواجی خوش داشته است. آنتوان رمان‌نویس موفقی است. آن دو، دو فرزند خوانده دارند: اصلان (جِم دگر) که تا چند روز دیگر برای تحصیل در رشته حشره‌شناسی راهی خارج از کشور می‌شود، و آدیا (فردریکا میلانو)، دختر نوجوانی که پیش چشم آنها در حال شکوفایی است. این جمع چهارنفره روزهای تنبل خود را کنار استخر، با نوشیدنی‌های خنک و زیر نور آفتاب می‌گذرانند؛ تصویری کارت‌پستالی از یک خانواده چندقومیتی فرانسوی. این همان تصویری است که دلفین با افتخار از آن سخن می‌گوید؛ تصویری از واحدی خانوادگی که او و آنتوان با فرزندانشان ساخته‌اند.

اما تنها یک تماس تلفنی کافی است تا این تصویر دوست‌داشتنی برهم بخورد. زنی که ادعا می‌کند در یک مهمانی با آنتوان بوده، با دلفین تماس می‌گیرد. آنتوان در حال مستی – احتمالا آن‌قدر که دیگر چیزی به خاطر نمی‌آورد – با گریه رازی را برملا کرده که دیگر نمی‌تواند مدت زیادی آن را پنهان کند: او با یکی از فرزندانش رابطه‌ای عاشقانه دارد. دلفین ابتدا این اتهام بی‌نام‌ونشان را (به زبانی مؤدبانه که گویی تماس‌گیرنده وظیفه اخلاقی داشته افشاگری کند) نادیده می‌گیرد، اما خیلی زود متوجه می‌شود باید در روابط و پویایی‌های خانوادگی خود بازنگری کند. آیا نگاه آنتوان بیش از حد طولانی روی بدن آدیا مکث می‌کند؟ آیا هنگام کمک به دختر نوجوانش برای رسیدگی به سوختگی روی ران پایش، بیش از حد با او تماس فیزیکی برقرار می‌کند؟

پارانویا به تدریج تمام لحظات بیداری دلفین را رنگ می‌زند و تحمل این شرایط زمانی دشوارتر می‌شود که همه‌ی افراد خانواده نسبت به عزیمت قریب‌الوقوع اصلان مضطرب و نگران هستند. اضطراب‌ها و هراس‌هایی درباره رهاشدن وجود دارد که ریشه در تجربه فرزندخواندگی اصلان دارد؛ مسائلی که شاید دلفین، با مادری سخت‌گیرانه‌اش، نادانسته به آنها بی‌توجهی کرده باشد. هر چه دلفین تلاش می‌کند راز احتمالی را که در قلب خانواده نهفته و اکنون برایش بیگانه و بیگانه‌تر شده است، برملا کند، «سندرم تابستان بی‌پایان» نیز تماشاگران را عمیق‌تر در یک درام ناراحت‌کننده‌ی خانوادگی فرو می‌برد. درامی که در آن، هم شخصیت‌ها و هم بازیگران تا بی‌نهایت مظنون به نظر می‌رسند و هر نوع صمیمیتی به منبعی برای ظن تبدیل می‌شود. اهمیت این نکته وقتی بیشتر می‌شود که فیلم با شهادتی آغاز می‌گردد که از مرگ یکی از اعضای خانواده تا پایان آخر هفته خبر می‌دهد. با این تمهید، آنچه می‌بینیم در واقع یک فلش‌بک طولانی است.

«سندروم تابستان بی‌پایان» با نماهای بسته تصویربرداری شده و از همان ابتدا صمیمیتی نزدیک و تنگاتنگ را شکل می‌دهد که خیلی زود حالتی خفقان‌آور پیدا می‌کند. این شیوه قاب‌بندی، ابتدا بینندگان را تشویق می‌کند تا با همان دقت بدگمانانه‌ی دلفین، خانواده را وارسی کنند. همان‌طور که دلفین در خانه پرسه می‌زند تا هر نشانه‌ای از صحت آنچه شنیده را بیابد، او به ناظری دقیق برای زیر نظر گرفتن آنتوان و فرزندان نوجوانش تبدیل می‌شود. سوفی کولون در نقش دلفین چنان بازی خویشتن‌دارانه‌ای ارائه می‌دهد که هرگز به احساسات نمایشی اغراق‌آمیز – که ممکن است داستان طلب کند – نزدیک نمی‌شود. با این حال، در نهایت دلفین به یک معما تبدیل می‌شود. او که به‌عنوان یک ناظر صرف تقلیل یافته، در ارائه عاملیت شخصی خود، تمایلات و خواسته‌هایش، چیزی برای عرضه ندارد. این مسئله زمانی دردناک‌تر می‌شود که بخش پایانی «سندرم تابستان بی‌پایان» به تصمیمی سرنوشت‌ساز متکی است که دلفین برای نجات خانواده‌ای که از دست رفته، می‌گیرد.

در حقیقت پایان‌بندی فیلم، که بیش از حد تمامی گره‌ها را مرتب می‌کند، باعث می‌شود درام خانوادگی روزافزون ناخوشایند دانشمند، پوچ و توخالی احساس شود. داستان بیشتر به یک تحریک تهی می‌ماند که با موضوعاتی چون محارم و کلیشه‌های مربوط به فرزندخواندگی (هرچند ظاهراً عامدانه) سروکار دارد و سعی دارد وارد عمق معضلات مبهم اخلاقی شود. اما حاصل کار چیزی نیست جز ترسیم تصویری از یک خانواده در حال پوسیدن که ناخواسته در راستای این تصور عمل می‌کند که تنها گونه‌ای از خانواده‌ها سزاوار چنین توصیفی‌اند: خانواده‌ای که در نهایت، چه خواسته و چه ناخواسته، بر اهمیت پیوندهای خونی تأکید می‌کند.

تمام این‌ها در خدمت قصه‌ای تیره و زننده است که به‌دلیل درون‌گرایی مفرطش (ما به‌ندرت از خانه روستایی فیلم خارج می‌شویم) می‌خواهد منحصربه‌فرد باقی بماند. اما با توجه به جاه‌طلبی‌های شخصیت اصلی (او به‌هرحال مدافع حقوق بشر است)، امواج این ماجرا ناگزیر به شکلی آزاردهنده به بیرون سرایت می‌کنند. از این رو، گرچه فیلم از لحاظ بصری چشم‌نواز و از نظر ساختار روایی درگیرکننده است، در پایان، «سندروم تابستان بی‌پایان» چیزی فراتر از آنچه به شخصیت‌هایش عرضه می‌کند، برای تماشاگر باقی نمی‌گذارد: طعمی تلخ که بیشتر از آنچه هرکسی بخواهد، در کام باقی می‌ماند.

منبع: Variety

لینک کوتاه

 

آخرین ها