تاریخ انتشار:1404/01/01 - 19:25 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 207276

سینماسینما، زهرا مشتاق

«بی صدا حلزون»، مثل ده ها فیلمی که امکان اکران مناسب پیدا نمی کنند، در شرایطی به روی پرده رفت که چنانکه باید دیده نشد. فروشی حدودا ۷۰۰ میلیون تومانی داشت و شاید کمتر راجع به آن صحبت شد. اما، «بی صدا حلزون» فیلم قابل تاملی است. بی سروصدا و شریف است. بی هیاهو، ساده و روان تعریف می شود. اولین نکته اش، بستری است که قصه بر اساس آن تعریف می شود. عمل کاشت حلزون گوش. یک جراحی فراگیر در ایران که یکی از دلایل مهمش، ازدواج های تو در توی فامیلی، به خصوص در مناطق دورافتاده و یا کم برخوردار روستایی است. یا بروز اشکالات ژنتیک که درمانی پرهزینه، زمان بر و چه بسا همیشگی دارد. فیلم بر همین بستر است و البته اصطکاکی جدی میان والدین کودک. آیا والدین می توانند راجع به شنوا شدن و یا ادامه ناشنوایی فرزند خود تصمیم گیرنده باشند؟ حق با پدر است یا مادر؟ آیا خود فرزند با توجه به سن اندک و دوره کودکی، می تواند در این خصوص تصمیم گیرنده باشد؟

در طول فیلم، مشکلات مالی، که یک خانواده برای انجام کاشت حلزون، می تواند با آن روبرو باشد، تبدیل به فراز و فرود و نقاط عطف می شود.

با آنکه سکانس های تقریبا زیادی، گفتگوی افراد ناشنوا است، اما شیوه بازیگران فیلم و زبان اشاره آنها برای مخاطب قابل فهم است. در تیتراژ فیلم از دو نفر نام برده شده که مربیان آموزش زبان اشاره به هنرپیشه های حرفه ای فیلم بوده اند و به نظر می رسد که در کار خود موفق بوده اند. این موفقیت به خصوص در بازی هانیه توسلی به نقش الهام و شکل خاص گفتار و صحبت کردن او بسیار متبلور و تحسین برانگیز است.

اما فیلم جدا از لایه پر رنگ رو و اجتماعی خود، می تواند در ذهن بیننده، قصه ای نهانی تر هم بسازد. جدا از مخالفت پدر کودک برای انجام جراحی، شاید آنچه منجر به بروز یک فاجعه می شود، حسادت یک مرد به مردی دیگر باشد. به دفتری که زن به آنجا احساس تعلق دارد. کلید آنجا را دارد. در را پشت سرش قفل می کند و محیطی امن برایش ایجاد می شود. جایی که حتا بچه اش نیز در آنجا حسی از زندگی و خانه بودن را تجربه می کند. چه بسا مرد خشمگین در صدد بازپس گیری همه این چیزهایی است که سهم خود و حق خود می داند. شاید شنوا شدن بچه اش، برای او، به منزله قطع آخرین رشته همبستگی و تعلق باشد. برای مردی که حتا برادرش نیز در آستانه مهاجرت به یک موقعیت نامعلوم و متزلزل است. گویا شغل مرد که ایجاد هراس برای دیگران است، در زندگی شخصی و واقعی او نیز توانسته به شکل دیگری ادامه یابد و به آن تراژدی دامن بزند. اما این بار، او نیست که در دل دیگران رعبی از جنس لذت و تعلیق به وجود می آورد؛ این بار حادثه تنیده شده در بافت زندگی است، که سمت هیولاوار و غیرقابل بازگشت خویش را به او و تک تک آدم های فیلم نشان می دهد. اما منفعت آدم ها، هر چند که قالبی انسانی و اخلاقی دارد، مرگ رخ داده را تا رسیدن به خواسته مطلوب، جایی پنهان می کند. گویا آن بخش از ماجرا باید تا هنگامی خاص فریز بماند. تا جایی که مهرشاد توانایی شنیدن پیدا کند و خودش، مادرش و تماشاگران، در لباس حاضرانی همذات پندار غرق لذت شوند. فیلم تلخی میان تصمیم و تسلیم، قدرت و بی قدرتی و گرفتاری طبقه متوسطی است که هر تکانه ای، از کوچک تا بزرگ، می تواند آنها را به قهقرا بکشاند.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها