تاریخ انتشار:1404/01/26 - 16:08 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 207686

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی؛

اجرای موفّق نمایش «جگر هندی» به نویسندگی و کارگردانی «رحمت امینی» (دانش آموخته‌ی دانشکده‌ی سینما تئاتر- دانشگاه هنر) در تالار سنگلج، فرصت مناسبی فراهم آورده است تا دوستداران هنرتئاتر، به ویژه دانشجویان این رشته، با تماشای چنین اثری دریابند که چگونه می‌توان با پرهیز از اجرای تکراری بسیاری از نمایشنامه‌های ترجمه شده‌ی خارجی، با وجود اهمیت والایی که دارند، با تکیه بر بُن مایه‌های فرهنگی و ادبی این سرزمین، دست به اقتباس‌های نوآورانه زد و ضمن استفاده از گنجینه‌ی پربار ادب پارسی، با حفظ کیفیت‌های بصری و میزانسن یک نمایش در اجرایی کم نقص، هم در شکل و قالب نمایش و هم در محتوا و درونمایه‌ی آن، کاری در خور تامّل ارایه داد. به گونه یی که بتوان تماشاگر چنین نمایشی را در فضایی شاد و طنزآمیز- به موازاتِ همراه شدن با نمایش و خندیدن- به تفکر نیز واداشت.

نمایش «جگرهندی» با استفاده از فضاسازی‌های مناسب و برداشت هوشمندانه از یکی از حکایت‌های حکمت آموز گلستان سعدی و دستمایه قراردادن حکایتی در سیرت پادشاهان، کوشیده است تا با نگاهی امروزی، در فضایی از یک کار دانشگاهی که در واقع از آن می‌توان به عنوانِ یک بازآفرینی موفّق یاد کرد، تماشاگرخود را از آغاز تا پایان، با خود همراه کند تا همدلی آنان را برانگیزد.

رحمت امینی در مقام نویسنده‌ی نمایش جگر هندی، بیست و دومین حکایت از باب اول گلستان سعدی (در سیرت پادشاهان) را دستمایه‌ی کار خود قرار داده وبا نگاهی تازه، به بازآفرینی آن پرداخته است. صد البته در این بازآفرینی درونمایه و کلیت پیام اصلی حکایت سعدی به خوبی حفظ شده ودرآن تغییری داده نشده است.

صحنه گردان اصلی نمایش، راوی میانسالی است که در نقش کارگردان نمایش (محمدرضاشهبانی نوری، همان نوجوان فیلم به یاد ماندنی «درخت گلابی» ساخته‌ی داریوش مهرجویی) در آغاز با نوعی پیش پرده خوانی، بازیگران نمایش و در حقیقت شخصیت‌های نمایش را، یکی بعد از دیگری، به صحنه فرا می‌خواند و خود نیز گاه و بیگاه با قطع کردن تک گویی یا گفت وگوی شخصیت‌های نمایش، به روی صحنه می‌آید و به مدد همین این رفت وآمد ها، در واقع با ایجاد نوعی فاصله گذاری، به روایت خود، جذّابیتی خاص می‌بخشد.

در حکایت نگاشته شده به قلم سعدی و نمایشنامه‌ی اقتباسی رحمت امینی، شاه (نوید جهان زاده) دچار بیماری و کابوس هراس آور دیدن «خواب موش» می‌شود که اورا به بی خوابی و پریشانی گرفتار کرده است. برای علاج این بیماری، ندیم دربار (بهروز سروعلیشاهی) به حضور فراخوانده می‌شود و با چاره اندیشی‌های او، با وجود کمک خواستن از حکیم دربار (دلارام ترکی) و برخی از حکمای دیگر ممالک جهان نیز گره‌یی از کار فروبسته‌ی پادشاه باز نمی‌شود تا این که خوابگزاری دانا (امین زارع) چاره‌ی کار پادشاه را در آن می‌بیند که برا‌ی رهایی از کابوس‌ها و بی خوابی‌های توان فرسا و به گفته‌ی سعدی «مرضی هایل» ( بیماری ترسناک) راهی هندوستان شوند تا با پیدا کردن جوانی که از هرجهت مناسب باشد، پس از جلب رضایت پدر وی یعنی پیرمرد کشاورز هندی (فرزاد برهمن)، پسر جوان (محسن جلالی راد) را بکشند و جگر اورا- یا به گفته‌ی سعدی، زَهره‌ی جوان را-  به پادشاه بخورانند تا بیماری اش شفا یابد! وقتی جوان بخت برگشته را به دربار می‌آورند و قاضی (مهدی مهریار) نیز حکم به کشتن او می‌دهد، درست درآخرین لحظه‌ی فرود آمدن تیغ جلاد (محمد رضا شهبانی نوری) نگاه پُرمعنای جوان به آسمان و لبخندی که بر چهره دارد، همه را شگفت زده می‌کند! وقتی از او دلیل خنده‌اش را – آن هم در چنین لحظه‌های هراس آوری- می‌پرسند، پاسخ می‌دهد:

«نازِ فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیشِ قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حُطامِ دنیا مرا به خون درسپردند و قاضی به کشتن فَتویٰ داد و سلطان مصالحِ خویش اندر هلاکِ من همی‌بیند؛ به جز خدای عَزَّوَجَلَّ، پناهی نمی‌بینم.»

پادشاه با شنیدن چنین پاسخی، مُنقلب می‌شود ودرحالی که در چشم‌هایش برق اشک دیده می‌شود، دلش به رحم می‌آید و از کشتن جوان پشیمان می‌شود!

نمایش «جگر هندی» با پایانی خوش، تماشاگر خود را در راستای برزمین نریختن خونی به ناحق، راضی نگه می‌دارد و نگرانی‌هایش را از کشته شدن انسانی بی گناه، برطرف می‌سازد.

در نگارش این نمایشنامه، تلاش شده است تا با نگاهی به مناسبات سیاسی اجتماعی کشورها در دنیای امروز ،به منفعت طلبی‌های بیمارگونه برخی از قدرت‌های سیاسی نیز اشاره شود. برای نمونه در صحنه یی که حکیم دربار از طریق ارتباط تصویری از راه دور با حکمای چینی، روسی و فرنگی، برای درمان بیماری پادشاه، مشورت می‌گیرد واز آن ها نظر می‌خواهد، گویی آشکارا به مناسبات سیاسی اقتصادی امروز جهان اشاره می‌شود و هوشمندانه این نکته‌ی ظریف را به ما یادآوری می‌کند که برای درمان درد خودمان نیازی به حکیمان بیگانه نداریم. مهرورزی، عطوفت و خیرخواهی برای همنوعان، می‌تواند درمان بسیاری از دردها و کابوس‌ها و نگرانی‌های شان باشد.

دعوت به تفکر واندیشیدن، در کنار خنده و شادی و سرگرمی، با استفاده از شیوه‌یی خلاق در قصه گویی، ضمن وفاداری به روشِ شناخته شده‌ی «فاصله گذاری» برشتی، یکی از دشوارترین کارهایی است که این نمایش شادی آور در انجام آن تا حدود زیادی موفق عمل می‌کند .افزون بر این‌ها، نمایشنامه نویس و کارگردان این نمایش می‌کوشد تا با فضاسازی مناسب و استفاده از طراحی صحنه‌ی ساده و کمینه گرا (minimal) و نورپردازی و صدای مناسب، در فضای یک نمایش تعلیمی با وفاداری به نظریه‌پرداز بزرگی چون «آنتوان سیمینوویچ ماکارنکو» (Anton Semenovich Makarenko) زاده‌ی شوروی سابق، برپایه‌ی اندیشه‌ی آموزش و تعلیم و تربیت پداگوژیکی (Pedagogy)، در قالب یک نمایش دانشگاهی  (Academic Theatre) به طرح مسئله و حل آن بپردازد.

هرچند پیش ازتماشای چنین نمایشی، انتظار می‌رود که به دلیل استفاده از حکایتی از گلستان سعدی، در متن گفت وگوها‌ی شخصیت‌های این نمایش نیزاز بیان غیر محاوره‌یی استفاده شود، اما باتوجه به رویکرد نوآورانه‌ی نویسنده‌ی نمایشنامه، در این بازآفرینی بیان و لحن نمایش نیزآگاهانه از فضای اصلی زبان حکایت فاصله بگیرد تا امروزی‌تر جلوه کند. اگرچه در برخی از بازی‌ها، اغراق و مبالغه‌یی آشکار دیده می‌شود، با این حال، شاید بتوان گفت که به اقتضای لحن شادی آور و آمیخته به طنز چنین نمایشی، اغراق در حرکت‌ها و نوع گفتار بازیگران را نیز می‌توان نادیده انگاشت.

 

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

 

آخرین ها